رشد اخلاق از نظر پیاژه
پیاژه، علاوه بر مطالعهی رشد فکری کودکان، به رشد قضاوت اخلاقی آنها نیز علاقمند بود. قضاوت اخلاقی (یا استدلال اخلاقی) عبارت است از درک قوانین اخلاقی و قراردادهای اجتماعی. او عقیده داشت که سطح کلی رشد ذهنی کودکان، قضاوت اخلاقی آنان را تعیین میکند. پیاژه به مشاهدهی کودکان سنین مختلف، که مشغول بازیهای قانونمند مثل تیله بازی بودند، پرداخت. با مشاهدهی کودکان، پیاژه به این نتیجه رسید که درک کودکان از قوانین، در چهار مرحله روی میدهد. با روان حامی همراه باشید تا رشد اخلاق از نظر پیاژه را بررسی کنیم.
در آغاز دورهی پیشعملیاتی ظاهر میشود. در این مرحله، کودکان به «بازی موازی» میپردازند. بازی موازی زمانی است که کودکان جدا از هم بازی میکنند و هیچ هدف جمعی (مثلاً، همکاری یا رقابت) ندارند. پیاژه این دوره را مرحلهی پیش- اخلاقی مینامید.
از حدود ۵ تا ۱۰ سالگی، کودکان احساس میکنند که باید از قوانین پیروی کنند. پیاژه این دوره را مرحلهی اخلاق دگرمختار یا دگرپیرو میگفت. کودکان، قوانین را دستورات اخلاقی میدانند که افراد بالادست (مثلاً پدر و مادر یا آقای پلیس) اعلام کردهاند. قوانین، دایمی، مقدس، و غیرقابل تغییر هستند. پیروی یا اطاعت از آنها مهمتر از هرگونه دلیل انسانی برای تغییر آنهاست. کودکان دگرمختار یا دگرپیرو قوانین را «قوانین اخلاقی محض» میدانند. آنها همهی موضوعات اخلاقی را سفید و سیاه، درست و غلط میپندارند و برای آنها درست همیشه به معنای رعایت قوانین است.
در این مرحله کودکان اعمال خود و دیگران را بر اساس پیامد، و نه بر اساس نیات پشت سر آن قضاوت میکنند. به عبارت دیگر قضاوت کودک دربارهٔ هر عمل، بیشتر براساس پیامدهای آن است و نه برمبنای قصد و نیت فاعل آن. برای مثال، پیاژه نخست برای کودکان چند جفت قصه گفت. در یکی از آنها، کودکی در غیاب مادرش دزدکی مقداری مربا میخورد و در حین این کار فنجانی را میشکند. پسر دیگری بیآنکه دست بهکار نادرستی بزند، تصادفاً همهٔ فنجانهای سینی را میشکند. پیاژه از کودکان میپرسید ‘کدامیک از این دو پسر شیطانتر است؟’ . کودکان در دورهٔ پیشعملیاتی، کار کودکی را که موجب خسارت بیشتری شده بود، بدون توجه به قصد یا انگیزهٔ او، بدتر دانستند. کودکان مرحله اخلاق دگرپیرو میگفتند کودکی که صدمهی بیشتری به وسایل خانه زده بیتربیتتر است. آنها به انگیزهی پشت سر این اعمال اهمیت نمیدانند. در دورهی پیشعملیاتی (اخلاق دگرپیرو) کودک نمیتواند دروغهای فرصتطلبانه و عمدی را از گفتههای نادرس اغراقآمیز اما بیضرر، تمیز دهد.
کودکان در دورهی پیشعملیاتی، مقررات قراردادی بازیها و عرفهای اجتماعی را نوعی دستورهای الهی و اخلاقی میدانند که نمیتوان آنها را از راه توافق ساده بین مشارکتکنندگان تغییر داد. پژوهشهای اخیر حاکی از آن است که حتی همین کودکان پیشعملیاتی نیز میتوانند بین قراردادهای اجتماعی و دستورهای اخلاقی تمایز قائل شوند.
برای مثال، در یک بررسی، به کودکان هفتساله فهرستی از چند عمل داده شد و از آنها خواسته شد بگویند، حتی اگر مقرراتی وجود نداشته باشد، انجام کدامیک از آن عملها کار بدی است. بسیاری از کودکان دروغگفتن، دزدی، کتکزدن و خودخواهی را نادرست دانستند، حتی اگر مقرراتی برای منع آنها وجود نداشته باشد. برعکس، آنان جویدن آدامس در کلاس، خطابکردن معلم با اسم کوچک او، ورود پسران به دستشوئی دختران یا غذاخوردن با دست را تا زمانیکه مقرراتی علیه انجام آنها نباشد، نادرست نمیدانستند. بهعلاوه، آنها قادر بودند بین مقررات حاکم بر رفتار با دیگران و مقررات حاکم بر رفتار خودشان تمایز قائل شوند. برای مثال، معتقد بودند که وجود مقرراتی در مدرسه علیه جویدن آدامس در کلاس، خطاب کردن معلم با اسم کوچک او، و موارد مشابه دیگر ضرورت دارد، اما نباید مقرراتی علیه مواردی از قبیل تماشای تلویزیون در روزهای آفتابی (وقتی والدین میخواهند فرزندانشان بیرون از خانه بازی کنند)، ارتباط با کسی که رفت و آمد با او منع شده، و داشتن موی بلند برای پسران، وجود داشته باشد، چون در این مسائل باید خود شخص تصمیم بگیرد.
در بررسی مشابهی، نیمی از کودکان ۷ ساله موافق و نیمی دیگر مخالف بودند که ‘پسرها با لباس دخترانه به مدرسه بیایند’ ، ولو آنکه ‘مدیر اعلام میکرد مقرراتی علیه آن وجود ندارد.’ ۸۲% کودکان اعلام کردند: ‘در کشوری که مقرراتی علیه چنین رفتاری وجود ندارد، دست زدن به آن رفتار نباید ایرادی داشته باشد.
مرحلهی سوم رشد اخلاقی پیاژه، مرحلة اخلاق خودمختار نام دارد که از ۱۰ یا ۱۱ سالگی شروع میشود. در این مرحله، کودک به تدریج متوجه میشود که بعضی قوانین، قراردادها (عرفهای) اجتماعی هستند. قرارداد اجتماعی، عبارت است از توافقهای جمعی، که اگر همه موافقت کنند، میتوان آنها را عوض کرد. واقعبینی اخلاقی کودکان نیز عوض میشود. به هنگام قضاوت اخلاقی کودکان خودمختار به ملاحظات انتزاعی نیز اهمیت میدهند و مجازات را واقعیتی میدانند که انتخاب انسانهاست نه قانون الهی که غیرقابل اجتناب باشد. آنها متوجه میشوند که برای رفع نیازهای انسان می توان قوانین را نقض کرد. به این ترتیب رانندهای که برای رسیدن به بیمارستان چراغ قرمز را رد میکند آدم بدی نیست هر چند که قوانین را شکسته است.
آغاز مرحلهی چهارم و آخرین مرحلهی رشد اخلاقی کودکان، با آغاز مرحلهی تفکر عملیات صوری همزمان است. کودکان دوست دارند قوانین بسازند، حتی برای رویدادهایی که هرگز با آنها مواجه نشدهاند. مهمترین خصوصیت این دوره، روشی ایدئولوژیک برای استدلال اخلاقی است که، در مقایسه با رویدادهای شخصی و میانفردی، به مسائل اجتماعی وسیعتر میپردازد.
مطلب بعدی: رشد اخلاق در نظریه کلبرگ