چرا بسیاری از مردان در اواسط زندگی، همسران خود را ترک میکنند؟ چرا در اواسط زندگی، یعنی زمانی که مدت زیادی از زندگی مشترک گذشته است تخریب زندگی زناشویی اتفاق میافتد؟
در رشتهی بالینی و همچنین مشاهداتی که در صحبت با همکاران، همسایگان و دوستان، به دست آوردهام، متوجه شدهام بسیاری از شکستهای زناشویی (تخریب زندگی زناشویی) غیرمنتظره در اواسط زندگی، یعنی هنگام تجربهی بحران میانسالی اتفاق میافتد. با روان حامی همراه باشید.
داستان در همهی موارد یکسان به نظر میرسد در یک زندگی زناشویی پس از ۲۰ سال یا بیشتر با چند فرزند که در سن دبیرستان یا بزرگتر قرار دارند، بسیاری از مردان همسر خود را به خاطر زن جوانی ترک میکنند یا ارتباط عاطفی مردان با همسرانشان کم و به حداقل میرسد اتفاقی که خیلی از خانمها را در موقعیت گیجکننده و غیرمنتظرهای قرار میدهد.
در ادامه میخواهیم به علتهای تخریب زندگی زناشویی و عوامل مؤثر بر آن بپردازیم:
بگذارید این موضوع را با یک مثال عینی دنبال کنیم
من یک جشن تولد بزرگ را تدارک دیده بودم و دوستان و همسایهها که اکثراً تازه ۵۰ ساله شده بودند را دعوت کردم در این جشن من تحت تأثیر مکالمهای با یک همسایههایم که بهعنوان یک دلال مسکن (خانههای گرانقیمت) کار میکند، قرار گرفتم موضوعی که بسیار برای من جالب بود او متوجه پدیده شکست غیرمنتظره در اواسط زندگی زناشویی شده بود (بهعنوان یک دلال مسکن حرفهای که مدیریت فروش خانه برای شرکای طلاق و بهعنوان کسی که با مدارس محلی در ارتباط است). اگرچه او تازه ۵۰ را رد کرده بود خانمی جذاب، با استعداد و با نشاط به نظر میرسید او به شوخی میگفت بهنوعی نگران است که شوهرش روزی این اتفاق غیرمنتظره (با توجه به این واقعیت که برای بسیاری از مردم که او میشناسد اتفاق افتاده) را به او اطلاع دهد.
ادبیات تحقیقی (پیشینه) وسیعی در خصوص عواملی که مرتبط با رضایت زناشویی است وجود دارد که بینش همهجانبهای را در این خصوص به ما میدهد. پژوهشی از جان گاتمن در دانشگاه واشنگتن، دیوید باس در دانشگاه تگزاس (آستین) نمونههایی از این تحقیقها هستند ما قصد نداریم در اینجا به تمام تحقیقات موجود بپردازیم
تنها سه عامل اصلی تأثیرگذار و برجسته بر تخریب زندگی زناشویی را مرور میکنیم
سه عامل خطر مهم به مشکلات در ازدواج در اواسط زندگی: خودشیفتگی، انتظارات غیرواقعی و فقدان گاردریل برای رفتار.
خودشیفتگی: ما در جامعهای زندگی میکنیم که بیشتر و بیشتر به سمتوسوی ارزشگذاری به خودشیفتگی به پیش میرود اگر در زندگی زناشویی همهچیز در مورد شما و نیازهای شما باشد موفقیت ازدواج و زندگی خانوادگی بیش از چندین سال نخواهد بود. بسیاری از مردان خودشیفته بر این باورند که با یک شریک جنسی بسیار جوان و شاید جذابتر آنها میتوانند به شکل بهتری به دنبال شور و هیجان، تازگی و گرفتن تحسین باشند. به نظر نمیرسد آنها همدلی مناسبی با همسر خود، فرزندان و دیگرانی که بهطور مستقیم تحت تأثیر تصمیمات ایشان هستند داشته باشند و حتی از خانواده بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند.
سه عامل خطر مهم به مشکلات در ازدواج در اواسط زندگی: خودشیفتگی، انتظارات غیرواقعی و فقدان گاردریل برای رفتار.
انتظارات غیرواقعی: اهمیت دادن افراطی به ارضا کامل نیازهای شخصی و توجه به زندگی افراد مشهور بهعنوان الگویی از یک زندگی پرزرقوبرق، مقایسه اجتماعی را به وجود میآورد که این پیام را با خود دارد که ما در تمام اوقات در زندگی زناشویی باید خوشحال و راضی باشیم که اگر این انتظارات بالا را تحقق نیابد پس فرض ما بر این است که مشکلی در ازدواجمان وجود دارد (و بر طبق فرهنگ دور انداختن)، ما باید همسر قدیمی با یکی جدیدتر و بهتر جایگزین کنیم.
نبود بازدارندههای رفتاری در جامعه: در فرهنگی که لحظهبهلحظه در حال تغییر بوده و کمتر تحت تأثیر نهادهای مدنی و مذهبی است ما این آزادی را داریم که با کمترین پایبندی به اصول اجتماعی، همانگونه که خودمان میخواهیم زندگی کنیم (بدون احساس نیاز به ارزیابی درست و غلط آن) بنابراین، روابط خارج از ازدواج، طلاق، استفاده از پورنو گرافی، سفرهای خارج شهر که شامل فحشا و غیره به نسبت گذشته، با بازخورد اصلاحی توسط جوامع ما (هر دو مدنی و مذهبی) آشنا نیست بنابراین، آزادیهای فردی ما ابعاد تاریکی دارد که ارزیابی و بازخوردهای اصلاحی کم و کمتری را بر رفتار اعمال میکند.
هیچ راهحل آسان و قطعی برای این چالشها وجود ن دارد اما شاید اگر ما این سه عامل خطر مهم (در اطرافیان) آگاه باشیم میتوانیم این مشکل را در مراحل اولیه متوجه شویم و بینشی به افراد درگیر داده و یا آنها را تشویق به گرفتن کمک تخصصی و در پی گرفتن روندی معقول جهت حل این معضل نماییم.