وندی هاو، دارای ۳۵ سال سن، بیکار، مطلقه، و مادر یک پسر بیست ساله و یک دختر پانزده ساله بود. او در سال گذشته، چندین بار در بخشهای روانی مختلفی بستری شده بود. در این مدت، برای وندی تشخیصهای مختلفی مثل افسردگی، مصرف مواد مخدر، اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت مرزی گذاشته و او را تحت درمانهای متعدد و متفاوت روانشناختی و دارویی قرار داده بودند.
برای وندی داروهای ضدافسردگی، نورولیپتیک، ضداضطراب، لیتیوم، داروهای ضدصرع و مسدودکنندههای بتا تجویز شده بود. در اولین ملاقاتش با روانشناس معلوم شد که او تمام این داروها را همزمان مصرف میکند! اما هیچ یک از این مداخلات درمانی موثر واقع نشده و برعکس، علائمش شدت یافته بودند.
تیم درمانی وندی تشخیص داده بود که او را نباید از بیمارستان ترخیص کنند؛ زیرا او قبلا گرایشهای شدیدی به خودکشی نشان داده و چندبار نیز آسیبهای جدی به خودش وارد کرده بود. زمانی که ترتیب نخستین ملاقات سرپایی وندی با روانشناس بالینی داده شد، دو ماه بود که در بیمارستان تحت مراقبت شدید قرار داشت و به او پیشنهاد شده بود که به بخش بستری درازمدت انتقال یابد.
مقاله مرتبط: اختلال هویت تجزیهای: تعریف، سببشناسی و درمان
تاریخچه بالینی وندی هاو
مشکلات روان شناختی وندی آشکارا با تجربیات دوران کودکی پرآشوب او ارتباط داشت. وندی دوران کودکی را با مادری خشن و آزارگر، در یکی از محلههای کوچک شهری سپری کرده بود. هنگامیکه مادر وندی او را باردار بود، پدرش آنها را ترک میکند. دوران کودکی وندی با فقر و اجاره نشینی میگذرد. مادر وندی بیکار، معتاد به الکل و هرویین بود و برای تامین هزینه اعتیادش، وندی نوباوه را به عنوان روسپی در اختیار بچه بازها قرار میداد.
دورترین خاطراتی که وندی از دوران کودکی خویش به یاد میآورد، به سو استفاده جنسی از او و کتک خوردنهایش مربوط میشد. مادر وندی رفتارهای فوق العاده سادیستی داشت و دایم او را تحت شکنجههای بسیار وحشیانه قرار میداد. مادر وندی، دو خواهر و دو برادر وندی را نیز شکنجه کرده بود و هربار که به آزار وحشیانه یکی از آنها میپرداخت، سایر فرزندانش را مجبور میکرد این صحنه ها راتماشا کنند.
او اغلب یکی از فرزندانش را وادار میکرد تا به دیگر فرزندش صدمه جسمییا جنسی وارد کند. پدربزرگ وندی و رفقای مرد مادرش نیز او را مورد آزار جنسی و جسمیقرار میدادند. وقتی وندی ۱۵ ساله بود، به وسیله یکی از رفقای مادرش مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفت. این تجاوز منجر به بارداری وندی و تولد فرزند پسری شد. وندی میگفت برای اینکه بتواند مادر خوبی برای فرزندش باشد، کوشیده است تا ضمیر خودآگاهش را از خاطرات شکنجه دوران کودکی خود پاک کند.
او میگفت که در تمام دوران بزرگسالی اش برای پشت سر گذاشتن گذشته مبارزه کرده است. اما آزارهایی که دیده بود، همواره بر زندگیش سایه انداخته بود. یکی از شیوههایی که وندی برای بیرون ریختن خاطرات مزاحم از ذهنش به کار میبرد، وارد آوردن جراحت به خودش، به صورت سوزاندن یا بریدن اعضای بدنش بود. و همینطور تجزیه در رفتار وندی آنقدر گسترش یافته بود که تا آن موقع بیش از ۲۰ شخصیت جداگانه در درون خویش آفریده بود.
او اغلب یا در خلسه فرو میرفت یا در حال رهاسازی خویش از تجربیات جاری آزارها بود و خودش را در فاصله بسیار دوری از آنچه به نظرش غیرانسانی و غیرواقعی میآمد، قرار میداد. او با دوری جستن از نشانههای مربوط به حوادث اسیب زا، به مرور به مشکل شدید فراموشی دچار شد. وندی با شروع هر رخداد تجزیهای، در قالب یک شخصیت متفاوت فرو میرفت؛ اما وقتی به حالت عادی باز میگشت، نمیتوانست به خاطر آورد که حین رخداد بر او چه گذشته است. هریک از شخصیتهای وندی، الگوی رفتاری ویژه خویش، سن فرضی، جنسیت و ظاهر مشخصی داشتند و هر شخصیت ذخیره اطلاعاتی انحصاری، خاطرات و عواطف خویش را داشت.
شگفتآور اینکه هر یک از شخصیتهای وندی واکنشهای جسمی ویژه یا توانایی جسمی متفاوتی داشت؛ و هر کدامشان برای سازگاری با موقعیتهای متفاوت شکنجهآور به وجود آمده بودند؛ مثلا، یکی از شخصیتهایش برای مقابله با سوزانده شدن به وجود آمده بود و لذا سطح تحمل درد بالایی داشت و در مقابل دردهای جسمی، حساسیت نشان نمیداد. شخصیت دیگرش اصلا دهان نداشت؛ زیرا در گذشته هرگاه فریاد میکشید، مادرش برای تنبیه او، میسوزاندش.
سیر درمان وندی هاو
یکی از ویژگیهای موردتوجه برنامه درمانی، پی بردن به رابطه بین علائم وندی و وقایع اولیه ای بود که این علائم درمقابل آنها، از او حفاظت میکرد. در نخستین گام، وندی بدین سو هدایت شد که دریابد علامت و رفتار موردنظر، کارایی مهمیدارد و لذا وجودش بی معنی و ناشی از دیوانگی نیست. زمانی که وندی به مفهوم و معنای عملکرد هر رفتار پی میبرد، به او یاری میشد تا دریابد که شرایط حاضر با آنچه در زمان وقوع آسیب در جریان بوده، تفاوت کرده است.
در نهایت، روان درمانگر به وندی کمک کرد تا رفتارهای جدید و شیوههای سازگارانه مناسب تری را جایگزین شیوههای قبلی کند. در مثال دیگری از این فرآیند درمانی، بر روان درمانگر آشکار گشت که وندی برای اینکه بتواند وارد حالت خلسه شود، به طور منظم در بدنش سوختگی و بریدگی ایجاد میکند. به او کمک شد تا شیوه ای مناسب را به منظور انطباق و سازگاری ابداع کنداین راهبرد سازگاری مشتمل بر کاربرد درمانی خودالقایی بود.
وندی آموخت که هرگاه عواطف دردناک، مزاحمت خویش را آغاز نمودند، از خودالقایی برای ایجاد یک حالت خلسه همراه با تصویرسازی هدایت شده، بهره گیرد. و همینطور ضمن جلسات درمانی به وندی یاد داده شد که هنگام مزاحمت خاطرات تلخش از هیپنوتیزم استفاده کند. وندی همواره به طراحی و نقاشی علاقه داشت؛ نظر روان درمانگر این بود که استعداد هنری وندی، در کانون برنامه درمانی قرار گیرد تا به زودی مهمترین جنبه برنامه درمانی او گردد.
در حین درمان ادراک وندی از خودش تغییر کرد و علائمش از «من دیوانهام چون این بخشهای ترسناک را در درون خویش و این علائم عجیب را دارم» به «من فرد بهنجاری هستم که به طور وحشتناکی مورد آزار واقع شدهام و از اینرو به ناچار انواع مکانیسمهای سازگاری شدید را ابداع کردهام» مبدل شده بود.
برآیند درمان وندی هاو
وندی توانست شخصیت یکپارچه تری را به دست آورد که قادر در به کارگیری از بسیاری از تواناییهای از دست رفته اش بود. استفاده او از تجزیه به شدت کاهش یافته است. تمام داروهای روان گردان را بدون اینکه هیچ نوع علائم افسردگی و اضطرابی بروز دهد، قطع کرده است. او دیگر به خودش جراحت وارد نمیکند. وندی روابط صادقانه و حمایتگرانه ای را با افراد به وجود آورده است و با شیوههای سالم تری با فرزندانش برخورد میکند. یکی از محورهای برنامه درمانی وندی، یاری رساندن به او برای اخذ مدرک تحصیلی در رشته تبلیغات هنری بود که با ان توانست شغل مناسبی پیدا کند؛ احساس امنیت اقتصادی برای وندی تجربه جدیدی بود و تاثیر به سزایی در بهبودیاش گذاشت.
مقاله مرتبط: اختلال هویت تجزیهای چیست؟
فرستنده: زهرا بشیر زاده