زندگی نامه ی آدلر چه بوده است؟ آدلر چه مفاهیمی را بیان کرده است؟
آلفرد ادلر نخستین کسی بود که به شکل قاعدمند اعلام کرد که چگونه احساس حقارت موجب تلاش برای دستیابی به برتری میشود. علاقه ی ادلر به مردم باعث شده بودتا او نظریه هایش راساده و روان بیان کند، وهمین یکی از دلایلی بود که باعث نفوذ ادلر درمیان مردم شده بود تا جایی که ۳۹مرکزمجزا با رویکرد ادلر تاسیس شده بود. ادلر درباب نظریه شخصیت، نظریه اسیب شناسی روانی، نظریه فرایندهای درمانی، نظریه روابط شی ای صاحب نظراست. (دراین تحقیق به طورعمده درباب نظریه شخصیت صحبت شده است وسعی شده در پایان در باب هرنظریه، توضیح کوتاهی داده شود)
زندگی نامه
الفردادلر در سال ۱۸۷۰ چشم به جهان گشود و پس از ۶۷سال از دنیا رفت. ادلر بخاطر بیماری نرمی استخوانش کوشش کرد تاپزشک برجسته ای شود. ادلر پسر دوم از شش فرزند خانواده اش بود وخودش صاحب سه فرزند شد. رقابت با برادر بزرگترش ورابطه ی نسبتا ناخشنود کننده ی او بامادرش او را به دست یابی به شهرت برانگیخت. ادلردر ابتدا دانش آموز ضعیفی بود. به اندازه ای که معلمی به پدرش گفته بود که این پسر برای هیچ شغلی جز شاگرد کفاشی مناسب نیست. حامی عاطفی و مالی ادلر پدرش بود و با تشویق های پدرش برای تحصیل در رشته ی پزشکی دردانشگاه وین انگیزه پیداکرد.
ادلرکارخودش راباچشم پزشکی پزشکی شروع کرد. سپس پزشک عمومی و در آخر با عنوان روانپزشک شهرت یافت. در وین درمقام روان پزشک نمیتوانست کاری جزمطالعه ی نظریه های فروید انجام دهد،که درهمان مدت انتقادهایی بیان کرد که سروصدای زیادی را به پاکرد. ادلر متوجه اهمیت اندیشه های فروید بود، اما شهامت دفاع از نظام او را داشت و فروید هم متقابلا از او دعوت کرد تا به محفل بحث عصرهای چهارشنبه اشخاص برگزیده بپیوندد. ادلر در واقع همکار متفکری برای فروید بودکه درمورد برخی مسائل با فروید هم عقیده ودر موارد دیگر مخالف او بود. فرویدکتاب ادلر راباعنوان “بررسی حقارت اندامی”بسیارتحسین نمود و از سوی دیگر زمانی که ادلر مفهوم غریزه پرخاشگری رامطرح میکند، فروید آن را تایید نمینماید و بعد از مدتی خود ادلر نظریه اش را مردود اعلام میکند.
ادلر به سرعت جایگاه خود را درمقام رهبر رویکردی مهم و نوظهور در روان درمانی تثبیت کرد. اوبه منظورتاکید براهمیت بررسی فردکامل در درمان نظام خودرا “روان شناسی فردنگر” نامید. ادلر به کودکان علاقه داشت واین علاقه را با تاسیس نخستین درمانگاه راهنمایی کودک از۳۰ درمانگاه درنظام آموزشی وین نشان داد. ادلرعلائق اجتماعی خود را با تاکید بر اصلاحات آموزشی و بهبود شیوه های تربیت کودکان و رد کردن پیش داوری های قدیم که همواره به تعارض میان فردی میانجامد، بیان میکند.
امروزه علاقه به اندیشه های ادلر درآمریکا احیا شده است. تاثیر ادلر بر مردم هم شخصی و هم فکری بود. ادلر با کسانی که گرفتار آسیب های اجتماعی بودند، همدردی صادقانه داشت. ادلر غذای خوب موسیقی ومصاحبت با دیگران را دوست داشت واز لحاظ حرفه ای وهم شخصی متعهد به بیان وجوه مشترک خود باهمنوعانش بود.
ادلر استاد دانشگاه پزشکی درلانگ ایرلند شد و در سن۶۷ سالگی با نادیده گرفتن درخواست دوستانش برای کم کردن فعالیت هایش درحال سخنرانی در اسکاتلند براثر حمله قلبی در گذشت.
نظریه شخصیت
ادلر برتری را اینگونه تعریف میکند که:
تلاش برای برتری انگیزه اصلی شخصیت انسان است. برتری یعنی فراتر رفتن از آنچه هم اکنون هستیم. این تلاش اصل پویشی والای زندگی است: تلاش برای کمال وپیشرفت سایر سائق های انسان را در برمیگیرد و به آنها نیرو میدهد.
ادلر در ادامه میگوید:کمال به عنوان آرمان درذهن انسان ها شکل میگیرد و باعث میشود انسان ها به گونه ای زندگی کنند که گویی میتوانند آرمان هایشان را تحقق بخشند. ادلر به اختیارانسان ها اعتقاد داشته است وآینده انسان را صرفا متاثر رویدادهای تاریخی نمیدانستند. ادلر به خود آرمانی اعتقاد داشته است. به این معنا که خودآرمانی نمایانگر نوعی انسان کامل است واحتمالا برای رسیدن به آن تلاش میکنید.
انسان ها برای زندگی خود هدف های خیالی میآفرینند وبه گونه ای عمل میکنند که گویی هدف های شخصی آنان غایت زندگی است.”این غایت نگری خیالی”بازتاب این واقعیت است که رویدادهای روانی را بیشتر انتظارات کنونی درباره به انجام رساندن زندگی درآینده تعیین میکند تا شرایط تاریخی.
و اما منبع تلاش برای دست یابی به آرمان های برترچیست؟ تلاش برای برتری واکنش طبیعی به احساس اجتناب ناپذیرحقارت، تجربه گریزناپذیر و دراصل فطری همه انسان هاست. درک ذهنی حقارت ممکن است متکی بر واقعیت های عینی مثل”حقارت های اندامی”باشد.
۱-احساس حقارت: روش روانشناسی بامسئله حقارت شروع و پایان مییابد. احساس خودکم بینی یا حقارت درافراد ناشی ازنقص و ضعف جسمانی است. به نظر ادلر وجود ناتوانی و ضعف در همه افراد عقده حقارت ایجاد میکند وکوشش های بعدی آنان نیز در زندگی مصروف جبران یا پوشاندن میشود. پس حقارت اساس تلاش و موفقیت انسان است. از طرف دیگر احساس حقارت پایه واساس تمام مشکلات ناشی از ناسازگاری روانی آدمی است. عقده حقارت منجربه تمایل فرد برای فرار میشود و این تمایل در عقده برتری بیان میگردد. احساس حقارت و درنتیجه تلاش برای برتری درمورد جنسیت هم صادق است ودر درجه اول حاکی ازاعتراض زن به نقش زنانه خود است. دراین باره فروید بیان کرده بود که زن درآرزوی ساختار بدنی مردانه است اما ادلر اینگونه بیان میکندکه زن مایل است“آزادی”مرد را داشته باشد و در آرزوی جایگاه برتر او درجامعه است.
۲-احساس برتری: ادلر عقیده داشت همه افراد آدمی دارای احساس حقارت هستند، و همین احساس حقارت باعث میشود که مردم درجهت از بین بردن آن و یا درجهت برتر و بهترشدن تلاش زیادی را از خود، نشان دهند. این تقلا و تلاش رقابت آمیزشخص درجهت بهترشدن ازدیگران نیست بلکه تمایل مثبتی است برای غلبه کردن برنقص ها وکمبودهای خود تا باکمک گرفتن از این منابع به تکامل فردی دست یابد.
۳-روش زندگی: بسته به منبع وسرچشمه احساس حقارت فرد تلاش جبران کننده را برای بهترشدن ازخود نشان میدهد. این تلاش شکل فردی و انحصاری خواهد داشت و در واقع نشان دهنده روش زندگی فرد است. به عقیده ادلر جبران احساس حقارت عادی است و ما غالبا ضعف دریک توانایی را با برتری درتوانایی دیگرجبران میکنیم. ادلر معتقد است؛ سبک زندگی همان الگوهای رفتاری وجود شخص نیست و همه ی رفتارهای شخصی او از سبک زندگی منحصر به فرد او ناشی میشود.
۴-خوداگاهی: ادلر با فروید درمورد ضمیر ناخوداگاه مخالف است و همه اهمیت را به خوداگاه می دهد و عقیده دارد انسان؛ از اعمال خوداگاهی دارد و میتواند با خودنگری بفهمدکه چرا رفتار وی آن گونه است که هست.
۵-علاقه اجتماعی: ادلر معتقد است که آدمی اجتماعی به دنیا میآید و به اجتماعی بودن خود علاقمند است. این علاقه اجتماعی درنوع آدمی فطری و ذاتی است. تلاش برای برتری درفرد سالم به صورت حس اجتماعی وهمکاری و همچنین جرات و رقابت بیان میشود. ادلر میگوید: علاقه اجتماعی جبران واقعی وگریزناپذیر همه ی ضعف های طبیعی انسان هاست. علاقه اجتماعی نوعی توان ذاتی است که هرکسی را پایبند میکند، اما خود به خود ظاهر نمیشود. علاقه اجتماعی باید در محیط خانوادگی سالم که همکاری و اعتماد و احترام وحمایت و تفاهم را تشویق میکند پرورش یابد.
۶-غایت وهدف زندگی: ادلر نظریه خود را برمبنای “علت غایی”بناکرده است. یعنی برخلاف فروید شکل دهی رفتار را ناشی از هدف های انسان میداند. البته او نیز مانند فروید از اهمیت گذشته آدمی غافل نیست. اما معتقد است که گذشته محدوده صحنه عمل را نشان میدهد، و این آینده است که چگونگی عمل بازیگران را در صحنه معین میکند.
۷-خود خلاق: واقیعیت های عینی مثل حقارت های اندامی بر سبک زندگی که هر فرد در پیش میگیرد، تاثیر میگذارد اما در نهایت تعیین نمیکند که او چگونه زندگی خواهدکرد؟ ادلر معتقد است محرک اصلی سبک زندگی “خودخلاق”خلاق است. خود خلاق نوعی نیروی ذهنی است که توانایی منحصر به فرد تبدیل کردن واقعیت های عینی به رویدادهای معنی دارشخصی را به انسان ها میدهد. ادلرخاطرنشان کرده است که ما قادر هستیم هشیارانه اعمال و اهدافمان را انتخاب کنیم. ادلرچنین توانایی انتخاب را”خودخلاق”نامیده که هشیارانه است و درمرکزشخصیت قراردارد. خودخلاق نوعی فرایند فعال است که به واقیت های تکوینی ومحیط زندگی فرد معنی میدهد و آنها را درشخصیت یکپارچه ای هماهنگ میکندکه پویا شخصی ومنحصربه فرد است. خودخلاق از همه ی نیروهایی که بر فرد تاثیر میگذارند هدفی شخصی برای زندگی ایجاد میکندکه انسان رابه سوی آینده ای کامل تر پیش میبرد.
نظریه آسیب شناسی روانی: شخصیت های بیمارگون کسانی هستند که امید ندارند بتوانند به شیوه اجتماعی سازنده ای به برتری دست پیداکنند. شخصیت های بیمارگون معمولا در محیط های خانوادگی آکنده از رقابت و بی اعتمادی و بی توجهی سلطه گری و بدرفتاری که همه مانع شکل گیری علائق اجتماعی است، شکل میگیرد. فرزندان چنین خانواده هایی بیشتراحتمال دارد برای دست یابی به زندگی کامل تر به بهای زیان زدن به دیگران تلاش کنند.کودکانی که علائق اجتماعی آنان بازداری شده برای دست یابی به برتری یکی از چهار هدف خودخواهانه را انتخاب میکنند: توجه طلبی، قدرت طلبی، انتقام جویی، اعتراف به کاستی وشکست (درایکورس:۱۹۴۸و۱۹۴۷).
نظریه فرایندهای درمانی: بیشتردرمان جویان باسبک زندگی ای که درکودکی ایجادکرده اند، بیش از حد درگیر پیگیری جزئیات نقشه های شناختی خود میشوند تا از الگوی کلی سبک های زندگی وهدف هایی که به سوی آنها میروند کاملا آگاه میشوند. بسیاری از درمان جویان حتی نمیخواهند درباره این موقعیت فکرکنند که زندگی مختل شده آنان نتیجه سبک هایی است که خودشان ایجادکرده اند. آنان ترجیح میدهند خود را قربانیان بدبخت شرائط بیرونی تلقی کنند. درنتیجه درمان باید شامل تحلیل سبک های زندگی شناختی درمان جویان به منظورکمک به آنان برای به دست آوردن آگاهی کامل از چگونگی هدایت زندگی خودشان به سوی هدف های مخرب باشد. نظریه فرایندهای درمانی شامل افزایش آگاهی، کنترل وابستگی، انتخاب محتوای درمانی، تعارض های میان فردی، تعارض های فردی واجتماعی،گذر از تعارض به خرسندی، رابطه درمانی میشود
نظریه روابط شی ای
یکی از راه های تکامل درمان روان پویشی تاکید نظریه پردازان جدید برجنبه های گوناگون رشد شخصی در حکم اصول اساسی سازمان های میان فردی, روابط ش ایی به شدت از روابط میان فردی اولیه تاثیر میپذیرند وبه نوبه خود بر روابط میان فردی بعدی تاثیر میگذارد. روانکاوان خود به خود درحکم اصل اساسی سازمان دهنده تاکیدکرده اند: حل چالش های خود مثل اعتماد بنیادی، خودمختاری وابتکار شیوه ی زندگی فرد را تعیین میکند. نظریه پردازان روابط شی ای برروابط بین خود و اشیا درحکم اصل مهم سازمان دهنده زندگی اشخاص تاکید میکنند.
درمان های روابط شیئی: ادلردراین باره به شیوه ی “روان درمانی متمرکز بر انتقال”دست پیدا کرد. دراولین بررسی خویش مقایسه ی غیرتصادفی روان درمانی متمرکز برانتقال و درمان معمول درمان جویانی بودکه اختلال شخصیت مرزی درآنها تشخیص داده شده بود. روان درمانی متمرکز بر انتقال درتقریبا همه شاخص های اثربخشی برتر از درمان معمولی بود. در بررسی های بعدی که شامل روان درمانی متمرکز بر انتقال دقیق تر باکنترل تصادفی و درمان حمایتی بود، افراد مورد درمان پس از دوره درمانی بهبود پیدا کردند.
منابع:
نطریه های روان درمانی, پروچسکا و نورکراس
نطریه شخصیت, پی.شولتز
فرهنگ علوم رفتاری, علی اکبر شعری نژاد