استفاده از اسکن های مغزی برای تشخیص اختلال های روانی
ریشه داشتن شرایط روانپزشکی مانند اختلالهای افسردگی و اضطراب در مغز وسیعاً پذیرفته شده است. بیشتر شواهد مربوط به نقش نواحی خاص مغزی در روانپزشکی از تصویربرداری مغزی بهدستآمده است که شامل شیوههای مختلف نگاه کردن به مغز است. فناوریهایی مانند تصویربرداری PET یا MRI عملکردی میتوانند در حالت استراحت یا در زمانی که شخص فعالیتهای خاصی را انجام میدهد، فعالیت مغز را اندازه بگیرند. فناوریهای دیگر مانند MRI معمولی، ساختار مغز (اندازه و شکل آن) را اندازه میگیرند.
با توجه به میزان دانش ما در مورد نقش مغز در بیماری روانی، بسیاری از مردم تعجب میکنند که چرا ما نمیتوانیم با بررسی مغز فرد بدانیم که او چه تشخیص روانپزشکیای دریافت میکند یا اصلاً تشخیص دریافت میکند یا نه.
چند عامل انجام تشخیص با استفاده از تصویربرداری مغز را برای یک فرد با یک اختلال روانپزشکی دشوار میکند.
- تفاوت زیاد در فعالیت مغزی افراد با تشخیص یکسان (و همینطور افراد بدون آن تشخیص). وقتیکه میگوییم فعالیت مغزی “در افراد با PTSD” طور خاصی به نظر میرسد، منظور ما در اصل متوسط فعالیت مغزی در یک گروه از افراد دارای PTSD در مقابل متوسط فعالیت مغزی یک گروه از افراد بدون PTSD است. من معمولاً از مثال مقایسه میانگین قد زنان و مردان استفاده میکنم. مردان بهطور متوسط بلندقدتر از زنان هستند. امّا شما با این تفاوت متوسط نمیتوانید مرد یا زن بودن یک نفر با قد ۱۷۰ سانتیمتر را پیشبینی کنید. این فرد میتواند یک زن کمی قدبلند یا یک مرد کمی قدکوتاه باشد، زیرا همپوشی زیادی در قد مردان و زنان وجود دارد. همینطور همپوشی زیادی در مغزهای افراد دارای PTSD با افراد بدون PTSD (یا سایر اختلالها) وجود دارد.
- شرایط روانپزشکی میتوانند در افراد مختلف کاملاً متفاوت به نظر برسند. برای مثال افسردگی را در نظر بگیرید. ۹ نشانه افسردگی در DSM-5 وجود دارد و دارا بودن ۵ مورد از ۹ نشانه برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی کافی است. بنابراین ازلحاظ نظری ممکن است دو نفر تشخیص اختلال افسردگی اساسی داشته باشند در حالی که فقط یک نشانه مشترک دارند. به دلیل تغییرپذیری بالایی که در نشانهها وجود دارد، تعیین دقیق اینکه مغز در افراد افسرده و سایر اختلالها چگونه به نظر میرسد سخت است.
- شرایط روانپزشکی مختلف اغلب نشانههای مشترکی دارند. برای مثال هر دو اختلال افسردگی و ADHD میتوانند شامل مشکل در تمرکز باشند، و بیقراری میتوانند نشانه اختلال دوقطبی یا اختلال اضطراب تعمیمیافته باشد. به این دلیل بهطور خاص سخت است که بر اساس تصویربرداری مغزی تفاوت دو اختلال روانپزشکی را مشخص کنیم.
- مناطق مغزی مشابهی در شرایط روانپزشکی مختلف درگیر هستند. برای مثال فعالیت بالا در “مناطق هیجان” مغز و فعالیت پایین در قطعههای پیشانی در اضطراب، استرس پس از سانحه، اسکیزوفرنی، و حتی افراد سالمی که از خواب محروم شدهاند مشترک است. زمانی که مناطق مشابهی در اختلالهای مختلف درگیر هستند غیرممکن است که بر اساس تصویربرداری مغزی بگوییم فرد کدام تشخیص را دریافت میکند.
این حقیقت که تصویربرداری مغز نمیتواند برای تشخیص بیماریهای روانی استفاده شود به این معنا نیست که این فنّاوری هیچ جایگاهی ندارد. این روش میتواند برای درک کردن مناطقی که در یک شرایط روانپزشکی درگیر هستند مفید باشد، که رویکردهای نوینی مانند تحریک عمیق مغزی و تحریک مغناطیسی ترانسکرانیال را برای درمان افسردگی امکانپذیر میکند. همچنین تحریک مغزی مستقیم میتواند یک علت فیزیک مستقیم (مانند تومور یا خونریزی مغزی) را از نشانههای روانپزشکی جدا کند.
منبع: psychology today
ترجمه: شعیب قاسمی