تجزیه و تحلیل استعاره در روانشناسی: روششناسی، نظریه و حوزههای کاربرد
چکیده: تجزیهوتحلیل استعاره روش پژوهشی سنتی در زبانشناسی است، اما تا کنون در پژوهشهای روانشناسی به آن توجه کمی شده است. در این مقاله تحلیل استعاره –آنگونه که در زبانشناسی شناختی تعریف میشود- به دلایل مختلف بهعنوان روشی کیفی برای تحقیقات روانشناسی پیشنهاد شده است.
استعارهها بهصورت فرهنگی و اجتماعی تعریف میشوند، با این حال نمایندهی نوعی استراتژی شناختی برای حل قیاسی مسائل نیز هستند. استعارهها نسبت به زمینه حساساند، اما در عین حال مدلهای ذهنی از واقعیت هستند، درست مانند مدلهای ذهنی و طرحوارهها در روانشناسی شناختی. ویژگیهای چندجانبهی استعاره به ما اجازه میدهد که با استفاده از تحقیقات پژوهشی باز و کیفی به مطالعهی ارتباط بین شناخت و فرهنگ بپردازیم. آنها همچنین ما را قادر میسازند بر شکاف بین رویکردهای کمی-تجربی و کیفی در روانشناسی پل بزنیم. از آنجا که استعارهها در تجربههای روزمره بسیار باورپذیر هستند، ابزاری باارزش برای مداخلات در حوزههای کاربردی پژوهش، همچون روانشناسی سازمانی و محیط کار به شمار میروند.
واژگان کلیدی: تحلیل استعاره، قیاس، زبانشناسی شناختی، حساسیت به زمینه، مدلهای ذهنی، طرحوارهها، مردمشناسی شناختی، بازنمایی گسترش یافته، دانش پنهان
۱- زمینهی نظری
در سال ۱۹۸۰، انتشار کتاب لکوف و جانسون[۱] با عنوان «استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم» نقطهی آغاز پیدایش علاقهای جدید به پدیدهی استعارهها در حوزهی زبانشناسی شناختی، و تا حدی کمتر در حوزهی نوپا و عام علوم شناختی بود. لکوف و جانسون بیان کردند که استعارهها نه صرفاً زینت زبان، بلکه بیانی از ساختار تفکر هستند. لکوف و جانسون چنین فرض کردند که تفکرِ مفهومی عموماً ساختاری استعاری دارد و هرچند استعارهها بهعنوان بیانی از تفکر و نه زبان دیده میشوند، استعارهها در نهایت کنش را نیز شکل داده و تحت تأثیر قرار میدهند.
ارتباط شناختی-رفتاری که در اینجا به طور ضمنی مطرح شده هیچگاه بهصورت تجربی مورد آزمون قرار نگرفت، و همچنان نیاز به اثبات دارد (موزر[۲]، ۱۹۹۸). با این حال، کارهای لکوف و جانسون به جریانی از مقالات جالب توجه در زمینهی استعاره در زبانشناسی شناختی، و همچنین در سایر رشتهها مانند مردمشناسی شناختی، علوم کامپیوتر و فلسفهی زبان، و به میزانی کمتر در روانشناسی، منجر شد [۱].
۲- پژوهشهای روانشناسی بر روی استعاره
در روانشناسی، کارهای لکوف و جانسون موجب علاقمندی محققان به مطالعهی استعارهها در روانشناسی شناختی و بالینی شد، هرچند هر دو این حوزهها به ندرت به مطالعات خود در زمینهی استعاره توجه کردند. [۲] در چارچوب پژوهش شناختی و تجربی، استعارهها بهعنوان نمونههایی از مدلهای ذهنی (جانسون-لرد[۳]، ۱۹۸۳، ۱۹۸۹) و همچنین بهعنوان استدلال قیاسی و حل مسئله (گنتنر[۴]؛ استیونس[۵]، ۱۹۸۳؛ ووسنیادو و اورتونی[۶]، ۱۹۸۹) در نظر گرفته میشوند. این رویکردها تبیینهای مشروحی از این موضوع ارائه میکنند که چطور قیاس، و در نتیجه استعاره، برای معنا دادن به جهان به کار میرود.
آزمایشهای گنتنر و گنتنر (۱۹۸۳) نشان میدهد که چگونه استعارهها مبنای ضروری برای درک، تصمیمگیری و عمل را فراهم میسازند. داتکه (۱۹۹۴) تأثیرات مشابهی را برای مدلهای استعاری مختلف در حوزهی کاربردی ارگونومی نرمافزاری نشان میدهد. در یک مطالعهی آزمایشی جدید، اوتاتی، رودز و گراسر[۷] (۱۹۹۹) نشان دادهاند که استعارهها چطور بر فرآیندهای ارتباطی تأثیر میگذارند. اگر مردم علاقهای عمومی به ورزش داشته باشند، توجه بیشتری به اطلاعاتی نشان میدهند که بهصورت استعارههای ورزشی بیان میشود، و در این مسئله محتوای اطلاعات تأثیری ندارد. [۳]
در روانشناسی بالینی، علاقه به استعاره بر نقش آن در فرآیندهای ارتباطی در رواندرمانی تمرکز دارد (فون کلایست[۸]، ۱۹۸۷؛ بوچهولز[۹]، ۱۹۹۳، ۱۹۹۵؛ رودربرگ[۱۰]، ۱۹۹۸). پژوهشها بر سودمندی استعارهها بهعنوان شاخصها و شاید حتی پیشبینیکنندههای کیفیت و تکامل ارتباط درمانگر-مراجع متمرکز هستند. این پژوهشها عموماً کیفی هستند و از نمونههای کوچکی از مطالعات موردی و با زمینهی تفسیر روانکاوی تشکیل شدهاند. مطالعات اندک دیگری هم از روششناسی مشابه مطالعات موردی بالینی پیروی کردهاند، اما بر فرآیندهای درمانی تمرکز ندارند (اشمیت[۱۱]، ۱۹۹۵؛ شاختنر[۱۲]، ۱۹۹۹). [۴] هر دو رویکرد به استعاره جنبههایی را که از مزایای ویژهی تحلیل استعاره به شمار میآیند، مورد غفلت قرار میدهند: ریشههای اجتماعی و فرهنگی مدلهای استعاری، تغییرات تاریخی در استعارهها در طول زمان، و حساسیت استعارهها به زمینه. این ویژگیها در مطالعات مردمشناسی و زبانشناسی استعاره (لیبرت[۱۳]، ۱۹۹۳؛ اشتراوس و کوین[۱۴]، ۱۹۹۷) و تا حدی در مطالعات اخیر روانشناسان اجتماعی بر روی استعارهها (موزر، ۱۹۹۸، a1999؛ اوتاتی، رودز و گراسر، ۱۹۹۹) به خوبی به ثبت رسیدهاند.
هرچند مطالعات بالینی رویکردی فردنگر داشته و از نظر روششناسی جای تردید دارند، رویکردهای شناختی از نظر روششناسی بسیار پیچیده هستند، اما هدفشان مطالعهی رفتار بنیادی انسانها مستقل از زمینه، فرهنگ یا تاریخ است. هر دو رویکرد ارتباط فرهنگ-شناخت را نادیده میگیرند، که بخشی از اصل پدیدهی زبان استعاری است. در نتیجه، این رویکردها همچنین از ظرفیت بالقوهی تحلیل استعاره برای پر کردن شکاف بین پژوهشهای کیفی و کمی در روانشناسی سود نمیبرند. [۵]
۳- تعریف «استعاره»
استعارهها قیاسهایی هستند که به ما اجازه میدهند یک تجربه را با زبان تجربهای دیگر بیان کنیم، و در نتیجه به درکی از موضوعات پیچیده یا موقعیتهای تازه دست یابیم (ووسنیادو و اورتونی، ۱۹۸۹). تعریفی که در اینجا ارائه شده از برداشت روزمرهی ما از استعاره متفاوت است، که به استعاره بهعنوان زینت زبان نگاه میکنیم. در حوزههای زبانشناسی شناختی، استعاره بهعنوان نوعی قیاس در نظر گرفته میشود (لکوف، ۱۹۸۷، لانگاکر[۱۵]، ۱۹۸۷):
استعاره شامل فرافکنی یک طرحواره (حوزهی مبدأ استعاره) به طرحوارهی دیگر (حوزهی مقصد استعاره) است. آنچه فرافکنی میشود سنخشناسی شناختی حوزهی مبدأ است، یعنی مجراهای موجود در حوزهی مبدأ و همچنین ارتباط آنها با یکدیگر (لکوف و جانسون، ۱۹۸۰؛ لکوف، ۱۹۹۳). فرآیند فرافکنی استعاری در مدل استعارهی «موفقیت یک مسیر است» (تصاویر ۱ و ۲) نشان داده شده، که در آن مثالهایی از بیان استعاری از مطالعهای بر روی گذار از دانشگاه به کار ارائه شده است (موزر، ۱۹۹۸، a1999): [6] شکل ۱: طرحوارهی مبدأ استعارهی «مسیر» (برگرفته از موزر، a1999، ص. ۱۴۴) [۷]
در این قیاس «موفقیت بهعنوان مسیر»، حوزهی مبدأ همان مسیر است و ساختار شناختی خاصی دارد که شامل دست کم این مجراها است: نقطهی شروع، نقطهی پایان و جهت. ویژگی دیگر طرحوارهی مسیر این است که با حرکت شخص در طول مسیر، زمان سپری میشود. بنابراین فرآیند متناظر عبارت است از حرکت کردن. دانش دربارهی موفقیت (حوزهی مقصد) به شکل استعاری بهعنوان طرحوارهی مسیر تصویر شده است (شکل ۲ را ببینید).
طرحوارهی مسیر بیشتر متمایز شده است، و اکنون شامل مراحل شغلی، مسیرهای موازی، موانع و میانبرها است، و نمونههای متناظری از بیانهای استعاری همچون دستیابی به اهداف دوردست، قرار گرفتن در جهت درست، حرکت کردن و غیره را نیز دربردارد. [۸] شکل ۲: مدل استعاری «موفقیت همان مسیر است» با بیانهای استعاری از مصاحبههایی که دربارهی گذار از دانشگاه به کار گرفته شده است (برگرفته از: موزر، a1999، ص. ۱۴۵) [۹]
این که یک عبارت خاص استعاری است یا نه بستگی به بافت و زمینه دارد. برای مثال، عبارت «این واقعاً خارج از حدود بود» در صورتی که در زمینهی بازی تنیس بیان شود و «این» به توپ تنیس اشاره داشته باشد که از حدود زمین بازی بیرون رفته، بیانی استعاری نیست. همین عبارت استعاری است اگر به یک بحث یا رفتار اشاره داشته باشد که از «حدود» فراتر رفته است، مثلاً «استدلالش کاملاً از حدود خارج بود» یا «رفتارش کاملاً خارج از حدود بود». در هر دو مورد، رفتار نابسنده با واژگان ورزشی توصیف شده است. حدود زمین بازی نمادی از چیزی است که برای داور پذیرفته شده است، و داور در اینجا بهصورت نمادین جای خود را به گوینده داده است. بنابراین بازی تنیس بهعنوان قیاسی برای بیان قوانین انتزاعی و پیچیدهی رفتار اجتماعی مناسب به کار رفته است. [۷]
۴- تحلیل استعاره به مثابه رویکرد پژوهشی چندوجهی
به دلایل مختلف، تحلیل استعاره امکان پژوهش چندوجهی را فراهم میکند:
- استعاره بر پردازش اطلاعات تأثیر میگذارد.
استعارهها نه تنها تأمل و ارتباط دربارهی موضوعات پیچیده و پیشبینی موقعیتهای تازه را میسر میکنند، بلکه استفاده از مدلهای مختلف استعاره بر ادراک، تفسیر تجربیات و احتمالاً رفتارهای بعدی نیز تأثیر میگذارد (گنتنر و گنتنر، ۱۹۸۳). بنابراین استعارهها نه تنها ارزش ابزاری مهمی برای خودنگری، پیشبینی و ارتباط دارند، بلکه دارای کارکردی حیاتی بهعنوان زمینههای ذهنی هستند، که بر شناخت ما از خودمان و دنیا تأثیر میگذارد (موزر، ۱۹۹۸، ص. ۶۵؛ اوتاتی، رودز و گراسر، ۱۹۹۹). [۱۱]
- استعارهها شکل عملیات، قابل اعتماد و در دسترسِ دانش پنهان هستند:
در پژوهش بر روی دانش پنهان و تخصص پنهان، نه تنها بازنمایی بلکه در دسترس بودن دانش پنهان موضوعی مهم است (نئووگ[۱۶] ۱۹۹۹؛ استرنبرگ و هوروات[۱۷]، ۱۹۹۹). استعارهها نمودهای زبانی دانش پنهان هستند، که به سادگی قابل دسترسی است زیرا نمیتوان از بیانهای استعاری در زبان روزمره یا زبان حرفهای اجتناب کرد. بر حسب استانداردهای روششناختی در ابزارهای پایایی روانشناختی، استعارهها را میتوان به شکلی پایا عملیاتی کرد (موزر، ۱۹۹۸، ص. ۷۹، اوتاتی، رودز و گراسر، ۱۹۹۹). [۱۲]
- استعارهها بازنماییهایی کلی از درک و دانش هستند:
استعارهها نمونهای از بازنمایی گسترشیافتهی دانش پیچیده و حل مسئلهی قیاسی هستند. در مقایسه با بازنماییهای گزارهای، گفته میشود که مدلهای ذهنی، و در نتیجه استعارهها، امکان بازنمایی کلیتر و جامعتر از درک و دانش را فراهم میسازند (اشنوتز[۱۸]، ۱۹۸۸). همان طور که مدل استعاری «موفقیت همان مسیر است» (بالا را ببینید) نشان میدهد، استفاده از بیانهای استعاری همچون «مراحل کاری»، «تلاش برای یافتن مسیر درست» و غیره نه تنها نحوهی درک افراد از وضعیت فعلیشان، بلکه همچنین درک کلیتر آنها را از موفقیت نشان میدهد، که برخی مهارتهای حل مسئله را بیش از سایر مهارتها میطلبد. [۱۳]
- استعارههای مرسوم نمونههایی از کنش خودکار هستند:
همانند زبان در معنای عام، استعارههای روزمره نیز در تعامل اجتماعی بهعنوان بخشی از شایستگی زبانی عمومی آموخته شدهاند. هنگامی که این استعارههای مرسوم آموخته شدند، بهصورت ناخودآگاه درآمده و درست مانند سایر ویژگیهای زبانی به طور خودکار استفاده میشوند. تنها تلاش و توجه آگاهانه میتواند رفتارهای زبانی خودکار، مانند استفاده از استعارههای مرسوم، را تغییر داده یا به «از یاد بردن» آنها کمک کند.
بنابراین، میتوان فرض کرد که استفاده از استعارهها نسبتاً فارغ از راهبردهای بیان خویشتن است، که جنبهای مهم برای بسیاری از پرسشهای پژوهش روانشناسی است. بهعلاوه، مطالعات اخیر نشان داده که فرآیندهای خودکار در تنظیم اعمال بسیار حائز اهمیت بوده و مسئول فعالسازی خودکار و ناخودآگاه اهداف و انگیزهها هستند (بارگ و بارندولار[۱۹]، ۱۹۹۶؛ دووک[۲۰]، ۱۹۹۶). میتوان برای سنجش ساختار و محتوای نظریههای ضمنی مسئول برای این فرآیندهای خودکار و ناخودآگاه از تحلیل استعاره استفاده نمود. [۱۴]
- استعارهها بازتابی از فرآیندهای درک اجتماعی و فرهنگی هستند:
استعارهها قابلیتهای شناختی استدلال قیاسی را بیان میکنند، که میتوان در قالب نظریهی طرحواره و نظریهی مدلهای ذهنی در روانشناسی شناختی بدان پرداخت. اما در عین حال استعارهها وابسته به زمینه هستند و فرآیندهای اجتماعی و فرهنگی درک و تعریف خویشتن را منعکس میسازند. همان طور که مطالعات مربوط به خودپنداره نشان داده (موزر، ۱۹۹۸)، میتوان بیانهای استعاری در مصاحبههای روایتی مربوط به توصیف شخص را در سطوح مختلف تفکیک کرد. از یکسو حوزههای منبع استعاره که برای گفتگو دربارهی خود به کار میروند به نظر بسیار محدود میرسند. تنها ۲۲ حوزهی مبدأ استعاره به طور پایا برای توصیف ۴۰۰۰ بیان استعاری شناسایی شد، که هشت حوزهی استعاری پرکاربرد آن نزدیک به ۶۸% از تمام بیانهای استعاری را پوشش میدادند. استعارههای شناسایی شده به احتمال بیشتر درک فرهنگی مشترک از «خود» را نشان میدهند. از سوی دیگر، تفاوتهای قابل توجهی در فراوانی درون این حوزههای مبدأ استعاره مشاهده شد، که بستگی به جنسیت، آموزش حرفهای و سبک زندگی مورد علاقهی آزمودنی داشت. در سطح سوم، ترجیحات فردی در استفاده از استعاره مشاهده شد. این تفاوتهای فردی به طور کمی (فراوانی حوزههای مبدأ استعارهی مختلف) و کیفی در مطالعات موردی تجزیهوتحلیل گردید (برای شرح بیشتر مراجعه کنید به موزر، ۱۹۹۸). [۱۵]
- ترکیب رویکردهای کمی و کیفی به استفاده از استعاره:
درون بستر وسیع بیانهای استعاری که در بالا تشریح شد (موزر، ۱۹۹۸)، الگوهای مرسوم کاربرد استعاره در ترکیب با برخی موضوعات را تنها میتوان از طریق تحلیل کمی دادههای مقولهای شناسایی کرد. رویههای آماری مورد استفاده توسط مؤلف شامل ابزارهای نیرومند تحلیل دادههای مقولهای مثل تحلیل فراوانیِ ترکیب و تحلیل تناظر بود. هر دو رویه همچنین توجه بیشتری به بافت تحقیق کیفی در مقایسه با آنچه تا کنون بوده، داشتند.
هرچند تحلیل کیفی استعارهها گرایشهای عمومی را در کاربرد استعاره برملا میسازد، از ظرفیت کامل تحلیل استعاره تنها زمانی میتوان بهره جست که این روش با رویکرد کیفی ترکیب شود. روش کیفی ما را قادر میسازد که تحلیل کاربرد استعاره را در زمینهاش به کار گرفته و کارکرد بیانهای استعاری را در زمینهی متن روایتی یا در بافت بازسازی زندگینامهای درک نماییم. ثابت شده که ترکیب تحلیل استعارهی کیفی با تحلیل محتوا و تحلیل متن روایی برای درک کارکردهای موقعیتی، زندگینامهای و اجتماعی کاربرد استعاره بسیار مفید است (مراجعه کنید به موزر، ۱۹۹۸). رویکرد روششناختی سوم به استعاره، که در اینجا توسط مؤلف به کار رفته، مطالعهی استعارهها در پژوهش آزمایشگاهی تجربی است. [۱۶]
۵- حوزههای کاربرد
همان طور که پژوهشهای مربوط به «خود» نشان میدهد (موزر، ۱۹۹۸)، این امکان وجود دارد که درک شناختی از استعاره را با نگاهی پژوهشی به تفاوتهای فردی، اجتماعی و فرهنگی در استفاده از استعاره و مدلهای ذهنی «خود» ترکیب کرد. در عین حال، ثابت شده که ترکیب رویکردهای کیفی و کمی به تحلیل استعاره بسیار مفید است. [۱۷] همانند بسیاری از مفاهیم دیگر در پژوهش روانشناسی، «خود» موضوعی کلاسیک برای تحلیل استعاره است، زیرا افراد تنها دربارهی موضوعات پیچیده و انتزاعی مربوط به «خود» میتوانند به شکل استعاری صحبت کنند.
بنابراین تحلیل استعارهها نه تنها دسترسی به دانش پنهان و مدلهای ذهنی سازندهی درک فرد از خویشتن را ممکن میسازند، بلکه مدلهای فرهنگی حاصل از زبان را برای بیان فردیت، خودپنداره و «دنیای درون» قابل دسترسی میسازند. همان طور که در بالا اشاره شد، تحلیل استعارهها نشان داده که تنها مدلهای استعاری بسیار کمی در کنار یکدیگر مورد استفاده قرار گرفتند، و این امر مستقل از موضوعاتی که افراد از آنها سخن میگفتند و جنبهی خودپندارهای که بدان اشاره داشتند، بود (موزر، ۱۹۹۸، a1999، b1999). جدا از این سطح مشترک فرهنگی در درک خویشتن، همچنین تفاوتهای اجتماعی معنادار در استفاده از استعاره وجود داشت، از جمله تجربهی حرفهای، جهتگیری آینده (برنامههای شغلی، مدل ارتباطی ارجح) و جنسیت. در سطح فردی، برخی مدلهای استعاری خویشتن که به طور عادتی ترجیح داده میشدند، همراه با تفاوتهایی در استفاده از استعاره برای جنبههای مختلف خودپنداره (ایدهال در برابر واقعی، باید، منفی، خود اجتماعی، تغییر خود یا نقش جنسیتی)، ارزیابی شد. این نتایج تنها از طریق تلفیق روشهای کیفی و کمی قابل دستیابی بود، که امکان تحلیل آماری گرایشهای کلی معنادار در مجموعه دادههای بزرگ و همچنین تفاوتهای کیفی در مطالعات موردی را میسر کرد.
برای جزییات بیشتر دربارهی رویکرد روششناختی ترکیبی تحلیل کمی و کیفی استعارهها به موزر (۱۹۹۸) مراجعه کنید. [۱۸] در پروژههای تحقیقاتی کاربردی در زمینهی مدیریت دانش و کاربست دانش، از تحلیل استعاره برای سنجش دانش پنهان و رویکردهای متفاوت بازیگران در فرآیند کار استفاده میشود (موزر، ۲۰۰۰، در دست چاپ؛ موزر و همکاران، ۲۰۰۰). تحقیقات نشان داده که استعارهها ارزش ابزاری بسیاری دارند، زیرا کاربرد و اهمیت روزمرهشان همچنین برای مردم عادی که آموزش زبانی خاصی ندیدهاند نیز میسر است. بنابراین، موزر (در دست چاپ) با استفاده از تحلیل استعاره نه تنها بهعنوان یک روش تحلیل، بلکه بهعنوان یک روش مداخله در شرکتها و گروههای کاری مختلف شروع کرد تا دانش پنهان و رویکردهای بازیگران را به سطح هشیار تأمل آورده و برای بحث ارائه دهد. هدف چنین مداخلاتی این است که فرآیندهای کاربست و انتقال دانش را ارتقا بخشیده و دیدگاههای بازیگران مختلف را القا نمایند. [۱۹]
۶- پرسشهای پژوهشی بازپاسخ
ارتباط رفتار-شناخت یکی از مهمترین نکات در پژوهش بر روی استعاره عبارت است از تأثیر ممکن استعارهها بر عمل. از آنجا که شواهد تجربی مبنی بر ارتباط مفروض بین شناخت و رفتار که در بالا ذکر شد وجود ندارد، نگارنده در حال اجرای آزمایشهایی برای تعیین نحوهی اثرگذاری استعارهها بر پردازش اطلاعات و حل مسئله، و در صورت وجود چنین اثری، بررسی جنبههای مختلف آن است. [۲۰] عملیاتی سازی مدلهای استعاره یکی از جنبههای مهم دیگر عبارت است از عملیاتیسازی مقولههای استعاره. در تحقیق بر روی «خود» (موزر، ۱۹۹۸)، بسیاری از استعارههای پیشنهادی توسط لکوف و جانسون و سایر مطالعات زبانشناختی (جاکل[۲۱]، ۱۹۹۷) را میتوان تکرار کرد. با این حال و در عین حال، تعریف مقولههای استعاره تا به امروز ناکافی و از بسیاری جهات ناهمخوان بوده است. در نتیجه، لازم است تعریف بیشتر و جدیدتری از مدلهای استعاری شکل گیرد تا به عملیاتیسازی پایایی از مدلهای استعاره برسیم (موزر، ۱۹۹۸). در اینجا، کماکان به نظاممندی و توسعهی روششناختی نیاز داریم. [۲۱]
ماهیت بین رشتهای تحلیل استعاره
یکی از مزایای کار با استعارهها ارتباط بالقوهای است که با بسیاری از رشتههای دیگر دارد، همچون علوم شناختی، زبانشناسی شناختی، فلسفهی زبان (اشنایدر[۲۲]، ۱۹۹۲، ۱۹۹۷؛ هاورکامپ[۲۳]، ۱۹۹۸)، مردمشناسی شناختی (اشتراوس و کوین، ۱۹۹۷) و علوم کامپیوتر (ایندورکیا[۲۴]، ۱۹۹۲، اشنایدر، ۱۹۹۶). مطالعات روانشناختی بعدی بر روی استعاره و تحلیل استعاره را میتوان با لحاظ کردن پیشرفتهای سایر رشتهها بسیار ارتقا بخشید. رویکرد فرارشتهای یا بینرشتهای به استعارهها نه تنها جنبههای شناختی، فرهنگی، اجتماعی و فردی کاربرد استعارهها را به یکدیگر نزدیکتر میکند، بلکه همچنین تلفیق روشهای کمی و کیفی را نیز ارتقا خواهد داد. [۲۲]
[۱] Lakoff and Johnson [۲] Moser [۳] Johnnson-laird [۴] Gentnter [۵] Stevens [۶] Vosniadou and Ortony [۷] Ottati, Rhoads and Graesser [۸] von Kleist [۹] Buchholz [۱۰] Roderburg [۱۱] Schmitt [۱۲] Schachtner [۱۳] Liebert [۱۴] Strauss and Quinn [۱۵] Langacker [۱۶] Neuweg [۱۷] Sternberg and Horvath [۱۸] Schnotz [۱۹] Barg and Barndollar [۲۰] Dweck [۲۱] Jaekel [۲۲] Schneider [۲۳] Haverkamp [۲۴] Indurkhyaa
Refrence
Metaphor Analysis in Psychology—Method, Theory, and Fields of Application