شما میتوانید بدون درمیان گذاشتن زخمهای عاطفی خود با دیگران، داستان زندگی خودتان را داشته باشید. فقط کافی است که حریم خصوصی خود را بشناسید.
مت به دلیل افسردگیاش به کلینیک من مراجعه کرد. او در سالهای گذشته سختیهای فراوانی را متحمل شده بود و حالا در وضعیت بدی قرار داشت.
او برای سالها قربانی خشونت خانگی بود و به تازگی از همسرش جدا شده بود. برای ماهها بیکار بود و با وجود مصاحبههای کاری فراوان، موفق به گرفتن کار مورد نظرش نشده بود. بعد از جلسههای مکرر درمانی علت این مسئله که او نمیتواند کاری را به دست آورد مشخص شد. او نمیتوانست از صحبت کردن درباره تجارب تلخی که داشته، دست بردارد. حتی در مصاحبههای اولیه او فکر میکرد که باید درباره اینکه چه حسی دارد وقتی یک مرد مورد سواستفاده جسمی قرار میگیرد، صحبت کند.
او فکر میکرد که گفتن گذشتهاش به همه – بلافاصله بعد از ملاقات با آنان – کاری صادقانه است. او تعداد زیادی کتابهای کمک به خود را از بر بود و در آنها خوانده بود که سلوک روح و آسیب پذیر بودن باعث بهتر شدن انسان میشود.
مت مطمئن بود که او صاحب داستان خودش بود، اما واقعیت این بود که داستانش او را در تصاحب خود گرفته بود. اگر او میخواست آیندهاش را بهتر کند، میبایست از گذشتهاش به شکل سالمتری التیام یابد.
چگونه بفهمیم داستانمان ما را در تصاحب خود گرفته است؟
اگر فکر میکنید که باید داستانتان را به همه بگویید – صرف نظر از اینکه چه زمانی و کجا باشد – داستانتان شما را تصاحب کرده. خارج کردن رازی که در سینه دارید، اضطرابی را که از نگه داشتن آن متحمل میشوید، کم میکند.
ممکن است احساس کنید که با خودتان یک راز دارید. و یا ممکن است تصور کنید که افراد با اولین نگاه به شما متوجه میشوند که شما رازی دارید. فاش کردن داستانتان – خواه آن یک کودکی بد باشد یا سابقه طولانی اعتیاد – سریع ترین راه برای کاهش تنش و فشار است.
این به معنی است که داستان شما قدرت بسیار زیادی دارد و زندگی شما تحت تاثیر آن است. و هویت شما با اتفاقی که برایتان افتاده گره خورده است.
خطری که از اینکه «داستانتان شما را تصاحب کند» ، ناشی میشود.
انتخاب اینکه داستانتان را برای خودتان نگه دارید به این معنی نیست که صادق نیستید. بلکه به این معنی است که به خودتان احترام میگذارید و اینکه تفاوت حریم خصوصی و پنهان کاری را میدانید.
به علاوه، نیازی نیست که نسبت به هر فردی که ملاقات میکنید آسیب پذیر باشید. در واقع، وقتی شخصی را ملاقات میکنید و میگویید: «سلام. اسم من سالی است و من سابقه طولانی مورد سوءاستفاده واقع شدن را دارم»، رابطه جدیدتان را در معرض خطر قرار میدهید، چون حریم خصوصی خود را نشناختهاید.
بالاخره، عناصر زیاد دیگری بجز داستان زندگیتان در شما وجود دارد. ممکن است شما یک موسیقیدان با استعداد ، والد فوقالعادهای برای فرزندتان و یا یک آشپز توانا باشید. اینکه همان ابتدا بدترین تجارب آسیبزای خود را به دیگران نشان دهید، باعث میشود که آنها متوجه این نقاط قوتتان نشوند.
همچنین، افراد به محض شنیدن داستانتان برایتان متاسف میشوند و دلسوزی مانع از آن میشود که شما در ردیف برابری با آنها قرار بگیرید.
اینکه اجازه بدهید داستانتان شما را در تصاحب خود قرار دهد، باعث مشکلات حرفهای هم میشود. من با مراجعان متعددی در مطبم سر و کار داشتهام که داستانشان را آشکارا فاش کرده بودند و این مسئله با توانایی آنها برای خوب انجام دادن کارهایشان تداخل پیدا کرده بود.
چگونه صاحب داستان خود باشیم؟
وقتی رنجتان تازه است، بنظر میرسد که تمام دنیا میتوانند ببینند که شما مشکلی دارید. اما این واقعیت ندارد. همه در زندگیشان رنج را تجربه کردهاند و آنها شما را متفاوت از خود نخواهند دید.
و ممکن است فکر کنید که صحبت کردن درباره آن تا حد ممکن، به شما کمک میکند که با گذشتهتان کنار بیایید. اما در واقع صحبت کردن زیاد درباره آن نشان دهنده این است که خاطرات دردناک شما هنوز زندهاند و اینکه شما در گذشته گیر کردهاید.
اگر هنوز گذشتهتان شما را آزار میدهد، یا بنظر میاید که آن گذشته معرف شخصیت شماست و نیروهای بالقوه تان را محدود میکند، به دنبال کمک حرفهای باشید. در میان گذاشتن این مسائل با یک روان درمانگر، باعث میشود بتوانید این زخمهای عاطفی را التیام بخشید.
خواه دارای سابقه یک اعتیاد طولانی باشید یا یک کودکی سخت، صحبت کردن درباره زخمهای عاطفیتان میتواند از نظر روانی شما را قویتر کند. اما این مهم است خودتان بخواهید که کجا و با چه کسی این مسائل را درمیان بگذارید. این به معنی آن است که شما حریم خصوصی خود را میشناسید.
نویسنده: Emy Morin
منبع: There’s a Difference Between Privacy an Secrecy


