امروزه دیگر برای افراد عجیب نخواهد بود اگر اعضای خانواده، دوستان یا همکارانشان آنها را خودشیفته بنامند. خودشیفتگی، به یک مفهوم رایج و طبق نظر برخی متخصصان، به یک مشکل بسیار شایع در میان افراد نسل جدید در مقایسه با نسلهای پیشین، تبدیل شده است. در ادامه، با روانحامی همراه باشید.
عدهای از متخصصان با این موضوع که در نسل جدید میزان شیوع خودشیفتگی تغییر کرده، مخالف هستند؛ چنانچه دکتر کرگ مالکین، درباره موضوع خودشیفتگی مطالب بسیار بحثانگیزی به رشته تحریر درآورده و اینطور نتیجهگیری کرده است که شیوع اختلال شخصیت خودشیفته، در ۱% از جمعیت بدون تغییر باقی میماند.
تناقضهایی که در این زمینه وجود دارد، گیج کننده هستند به ویژه اگر بخواهیم همه انواع این سبک شخصیتی(خودشیفته) و همچنین، همه برچسبهایی که به این سبک میزنند را به حساب آوریم.
دانستن این موضوع میتواند کمک کننده باشد که همه متخصصان حداقل با این موضوع که اشکال مختلفی از خودشیفتگی وجود دارد، موافقند. اختلاف نظر اساسی بر سر آنچه آن را “خودشیفتگی خودبزرگبین” در مقابل “خودشیفتگی آسیبپذیر” مینامند، میباشد.
خودشیفته خودبزرگبین، به عنوان یک فرد مغرور، کسی که همیشه خودش را مستحق میداند، کسی که از دیگران بهرهکشی میکند و بسیار حسود است، توصیف میشود. چنین فردی، عزتنفس خود را از طریق بالابردن خود و انکار نقاط ضعفش حفظ میکند و در صورت برآورده نشدن نیازهایش ممکن است عصبانی و پرخاشگر شود(حداقل در قالب لفظی).
در مقابل، خودشیفته آسیبپذیر بسیار خویشتندار و فروتن است اما در حقیقت، انتظارات خودبزرگبینانه دارد. اگر خودش نتواند انتظارات بالایش را برآورده کند یا دیگران نتوانند انتظارات او را برآورده کنند، اغلب عصبانیت، ناامیدی، شرم و انزوای اجتماعی را به دنبال خواهد داشت.
در هر دو نوع از خودشیفتگی، احساس استحقاق فرد فاقد هرگونه همدلی است و او از دیگران برای برآورده کردن نیازهای خود بهرهکشی میکند.
تمایز دیگری که وجود دارد، این است که خودشیفته خودبزرگبین، اجتماعیتر و سلطهجوتر است و میخواهد همیشه بر روابط مسلط باشد. او فردی است که معمولا” از طریق درجه بالایی که خود را قبول دارد، شناسایی میشود؛ اگرچه بر سر این موضوع هم اختلافنظر وجود دارد. برخی، اینطور استدلال کردهاند که خودشیفته خودبزرگبین در واقع عزتنفس پایینی دارد و با غرور خود سعی میکند آن را پنهان کند.
به نظر میرسد اختلافنظر در مورد اینکه آیا خودشیفتهآسیبپذیر عزتنفس کمی دارد یا خیر، کمتر است. این افراد اندوه بیشتری را تجربه میکنند، کمتر اجتماعی هستند و خودشان را زیاد قبول ندارند.
یک تضاد جالب زمانی مطرح شد که از همسران افراد خودشیفته خواسته شد آن دسته از رفتارهای همسران خود را که آنها را اذیت میکند، توصیف کنند. افراد خودشیفته خودبزرگبین به عنوان پرخاشگر نمایشی توصیف شدند که در مورد اینکه چگونه رفتارهایشان دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، آگاهی کمی دارند. افراد خودشیفته آسیبپذیر نیز توسط همسرانشان به عنوان افرادی ناراضی، مضطرب و تلخ توصیف شدند.
طبق نظر مالکین، هر خودشیفتهای آسیبپذیر است. بنابراین او به جای این اصطلاحات، واژههای “خودشیفته برونگرا” و “خودشیفته درونگرا” را ترجیح میدهد. این تغییر در اصطلاحات، بر این مسئله تأکید دارد که فرد خودشیفته کمتر از افرادی که با وی کار یا زندگی میکنند مقصر یا آسیبپذیر است. همچنین، مالکین به توصیف خود از انواع شخصیت خودشیفته، نوع دیگری را نیز تحت عنوان “خودشیفته صمیمی” اضافه کرده است.
“خودشیفته صمیمی” فردی است که خود را به عنوان کسی که خودش را وقف بهزیستی و رفاه حال دیگران کرده نشان میدهد. این فرد، همان کسی است که به نظر میرسد مسئول کمک به دیگران است اما در نهایت مشخص خواهد شد که طبق علائق خودش عمل میکند و به پیامدهای منفی اعمالش برای دیگران توجهی ندارد.
تمایز قائل شدن میان خودشیفتگی سالم و سایر اختلالات شخصیت بسیار اهمیت دارد. باید این واقعیت را پذیرفت که افرادی که در حد معقولانه اعتماد به نفس دارند، خوشحالاند و خود را محصور در حالهای مثبت میدانند از نظر روانشناختی سالم هستند چراکه داشتن عزتنفس سالم، کسی را از لحاظ بالینی به یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته تبدیل نمیکند و به علاوه، نداشتن خود تقویتی کافی، اضطراب و افسردگی را به دنبال خواهد داشت.
ویژگیهای متمایز کننده خودتقویتی سالم و خودشیفتگی این است که از نظر فرد خودشیفته، اوست که استحقاق توجه دارد و بهرهکشی از دیگران به منظور برآورده کردن نیارهای خودش، قابل قبول است.
وقتی عشق به خود با احساس استحقاق، میل به بهرهکشی از دیگران و همدلی کم که عملکرد را مختل میکند ترکیب شود، اختلال شخصیت خودشیفته(NPD:Narcisisstic Personality Disorder) بوجود میآید. این، یک تشخیص بالینی رسمی است که برای شناسایی افراد دارای درجات بالایی از خودشیفتگی که رفتارشان با توانایی آنها برای عملکرد سالم تداخل میکند، به کار میرود.
NPD، اولین بار در سال ۱۹۷۹ توسط کوهات که بنیانگذار روانشناسی خود(self psychology) بود، مطرح شد و همچنان به عنوان یکی از ۱۰ اختلال شخصیت در سیستم طبقهبندی کنونی وجود دارد. اگرچه، حتی این نوع از اختلال شخصیت یکسری صفات مشخص را دربرمیگیرد، همیشه آنچنان واضح نیست که بتوان عملکرد مختل فرد را به کمک این صفات تشخیص داد. یک فرد ممکن است به دستاوردهای چشمگیری چون مدیر عامل یک شرکت شدن یا حتی رئیس جمهور ایالات متحده شدن برسد اما عملکرد مؤثری در آن سمت نداشته باشد.
بیش از یک دهه قبل از اینکه کوهات تعریفی از NPD ارائه دهد، روانشناس اجتماعی اریک فروم اصطلاح “خودشیفتگی بدخیم” را مطرح نمود. طبق تعریف فروم، این شکل از خودشیفتگی شدیدترین نوع آسیب و ریشه همه ویرانگریها و رفتارهای غیرانسانی است. امروزه، این تعریف برای اختلال شخصیت ضداجتماعی به کار میرود. درحقیقت، این دو اختلال بسیار باهم مرتبط هستند.
در طول طیف اختلالات روانی، هرچه از صفات مربوط به خودشیفتگی به سوی اختلال شخصیت خودشیفته و سپس به سوی خودشیفتگی بدخیم و بعد به سمت اختلال شخصیت ضداجتماعی حرکت کنیم میزان پارانویا، خشم و پرخاشگری افزایش و ظرفیت دلبستگی، مشارکت و همدلی فرد کاهش مییابد.
فرد دارای صفات خودشیفتگی، همدلی کمی نشان میدهد در حالیکه در فرد دارای صفات ضداجتماعی، فقدان کامل همدلی وجود دارد. فرد خودشیفته میتواند با افراد قدرتمند همانندسازی و آنها را تحسین کند. اما فرد ضداجتماعی نه با کسی همانندسازی و نه کسی را تحسین میکند. برای او اهمیتی ندارد که دیگران درموردش چه فکری میکنند. درمقابل، فرد خودشیفته همیشه تشنه توجه و تحسین است.
ممکن است برای شما سؤال پیش آید که این همه برچسب به چه دردی میخورند؟ به عنوان یک درمانگر، باید بگویم که تمایز قائل شدن میان انواع مختلف اختلالات باعث ایجاد تفاوت در انگیزش و توانایی تغییر رفتار میشود.
هرچه خودشیفتهآسیبپذیر غمگینتر باشد، احتمال اینکه برای درخواست کمک و تنظیم رفتار خود جهت خلاص شدن از درد هیجانی باانگیزه شود، بیشتر است. شکستهای متوالی در روابط یا از دست دادن شغل(به دلیل ناتوانی در کارکردن با دیگران) ممکن است منجر به تمایل برای درخواست کمک شود.
از آنجا که خودشیفته خودبزرگبین در تقویت خود و انکار نقاط ضعفش قویتر است، احتمال اینکه بپذیرد برای رشد و بهبود به کمک حرفهای نیاز دارد کمتر است. چراکه پذیرش هرگونه ضعف با خودبزرگبینی در تضاد است. در هر همه انواع خودشیفتگی، فرد نه مسئولیت مشکلات خود را بر عهده میگیرد نه تلاشی برای دستیابی به درک بهتر از خودش میکند. البته، خودشیفته درونگرا ممکن است برای جستجوی درمان انگیزه پیدا کند چون بیشتر مستعد اضطراب و افسردگی است.
نکته مهمی که اکثر متخصصان در مورد آن توافق نظر دارند این است که فرد خودشیفته به خاطر شما یا کار متفاوتی که برایش انجام میدهید تغییر نخواهد کرد. اگر او تغییر کند تنها به این دلیل خواهد بود که این تغییر به درد اهدافش میخورد.
به عنوان یک درمانگر، من به ظرفیت هر فردی که به تغییر شخصی برای دستیابی به اهدافش نیاز دارد، معتقدم؛ حتی اگر سبک شخصیتی وی NPD باشد. به محض اینکه قصد تغییر رفتار از درون فرد ناشی شود، تنظیم رفتار فرد خودشیفته امکانپذیر خواهد بود.
نویسنده: دیان گرند
مترجم: زهرا زابلیپور
۱ آگوست ۲۰۱۷