هورنای در طول تحصیل در دانشکده پزشکی، با دو مرد آشنا شد؛ او عاشق یکی از آنها شد و با دیگری ازدواج کرد. اسکار هورنای مشغول تحصیل در علوم سیاسی برای دکترا بود و بعد از ازدواجشان، بازرگان موفقی شد. کارن هورنای در تحصیلات پزشکی ممتاز شد و مدرک خود را در سال ۱۹۱۳ از دانشگاه برلین دریافت کرد.
سالهای اولیه زندگی زناشویی، دوران پریشانی شخصی بود. او سه دختر به دنیا آورد، اما احساس میکرد ناخوشنودی و پریشانی، او را از پای در آوردهاند. او از گریه کردن طولانی، معده درد، خستگی مزمن، رفتارهای بیاختیار، سرد مزاجی، و حسرت برای خواب، حتا مرگ، شاکی بود. این ازدواج بعد از ۱۷ سال خاتمه یافت.
هورنای در طول زندگی زناشویی و بعد از آن، چندین رابطه عاشقانه داشت. یک زندگی نامه نویس نوشت:
وقتی او عاشق نداشت، یا رابطهای قطع شده بود، احساس باخت، تنهایی، ناامیدی میکرد و گاهی به فکر خودکشی میافتاد. هنگامی که او در رابطهای درگیر میشد که به طور بیمارگونهای وابسته بود، از خودش به خاطر ناتوانی در گریختن، متنفر میشد. او نیاز شدید خود را به مرد… به کودکی ناخوشنودش نسبت میداد.
وقتی او متوجه شد که این دلبستگیها به تسکین افسردگی و مشکلات هیجانی دیگر او کمک نمیکنند، تصمیم گرفت تحت روانکاوی قرار بگیرد.
کارل آبراهام (طرفدار وفادار فروید)، درمانگری که هورنای با او مشورت کرد، مشکلات وی را به کشش او به سمت مردان قدرتمند نسبت داد و آنها را بقایای تمایلات ادیپی کودکی وی به پدر قدرتمندش میدانست. «آبراهام گفت آمادگی او برای تسلیم کردن خود به این گونه مظاهر پدر سالار با جای گذاشتن کیفش [از دید فروید، بازنمایی اندامهای تناسلی زن] در دفتر او، در همان اولین ملاقاتش فاش شد».
این روانکاوی موفقیت آمیز نبود. هورنای نتیجه گرفت که روانکاوی فروید فقط اندکی به حال او مفید بوده و به جای آن، به خود کاوی روی آورد. و آنها در طول زندگی خود ادامه داد.
هورنای متاثر از روانشناسی فردنگر آدلر
هورنای در خلال خودکاوی خویش، عمیقا تحت تاثیر مفهوم جبران احساسهای حقارت آدلر قرار گرفت. به خصوص تحت تاثیر این نظر آدلر قرار گرفت که زشتی جسمانی علت احساسهای حقارت است. او نتیجه گرفت که با ممتاز شدن در زمینهای که تحت سلطهی مردان بود، مانند رشتهی پزشکی در آن زمان «باید به خاطر زیبا نبودن و احساس حقارتش به عنوان یک زن، که او را به نرینهنمایی کشانده بود، احساس برتری کنند». او ظاهرا باور کرده بود که با تحصیل در پزشکی، و با رفتار جنسی بیبند و بار، بیشتر مانند یک مرد عمل کرده است.
جست و جوی هورنای برای محبت و امنیت بعد از مهاجرت او به ایالات متحده ادامه یافت. در طول این دوره، شدیدترین رابطهی عشقی او با روانکاو دیگری، اریک فورم بود. وقتی این رابطه بعد از ۲۰ سال قطع شد عمیقا آزرده شد. گرچه فروم ۱۵ سال جوانتر بود هورنای او را به صورت مظهر پدر در نظر داشت. یکی از وقایع که به قطع این رابطه انجامید این بود که هورنای فروم را متقاعد ساخت تا دخترش ماریان را روانکاوی کند. فروم به ماریان کمک کرد تا از خصومت خود نسبت به مادرش آگاه شود و به او جرأت داد تا برای اولین بار با هورنای مقابله کند.
کار
جست و جوی بیامان هورنای برای محبت، ادامه یافت که او مردان جوانتری را انتخاب میکرد که روانکاو بودند و آموزش آنها را سرپرستی میکرد. با این حال، نگرش بیتفاوتی نسبت به آنها داشت. او دربارهی یک مرد به دوست خود گفت، نمیداند با او ازدواج کند یا سگ کوکر بگیرد. او سگ را انتخاب کرد.
هورنای از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۲ در موسسههای روانکاوی شیکاگو و نیویورک خدمت کرد. او بنیان گذار انجمن پیشرفت روانکاوی و موسسه روانکاوی آمریکا بود. در سال ۱۹۴۱ نشریهی روانکاوی آمریکا را راه انداخت و به مدت چند سال، مدرس، نویسنده و درمانگر معروف بود.
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: نظریههای شخصیت شولتز


