در دوره زمانه ای زندگی میکنیم که گویا میزان اشتیاق کودکان برای ماه مهر، با بالارفتن سن آنها رابطه معکوس پیدا کرده. همزمان با شروع مجدد مدارس، در ماه کتاب های درسی جدید و لذت استفاده از لوازم تحریر نو، با روان حامی باشید تا بتوانید به فرزندتان کمک کنید شوقی که در زمان مهدکودک برای یادگیری با لذت داشت، دوباره به دست آورد.
چطور دوباره آتش اشتیاق کودک برای رفتن به مدرسه را روشن کنیم؟
کودکان در صورتی تمایل پیدا میکنند که آنچه را که موظفند یاد بگیرند، با علاقه یاد بگیرند که : به وسیله علایق کودک و تجربیات مثبت قبلی او،بین آنچه که در مدرسه یاد میگیرد و کودک، پیوند برقرار کنیم.
شوق یادگیری چطور در مدارس از بین رفت؟
وقتی که مدرسه جذابیت و حالت سرگرم کننده و پراز بازی و تفریح بودن خود را از دست میدهد (اتفاقی که بسیار در مدارس شایع است)، یادگیری متوقف میشود. به کودک خود کمک کنید که اشتیاق زمان مهد کودک خود را برای در آغوش کشیدن روزها با شوق یادگیری، دوباره بازیابد.
کودکانی که تنبل، ستیزه جو، سربه هوا، نامنظم، بی انگیزه به نظر میرسند یا نمیتوان از رسانه های اجتماعی جدایشان کرد، احتمالا” از روی عمد و با اراده خود چنین تصمیماتی نگرفته اند. بلکه مغز آنها در حال پاسخ دادن به یک ملال و دلزدگی دائم یا ادامه دار است.
برای اکثر کودکان، دوران مهدکودک و پیش دبستانی ای پر از لحظات اشتیاق انگیز و پر ذوق و شوق و پراز حیرت پیش بینی میکنیم – به خصوص برای کودکانی که خواهر یا برادرانشان به مدرسه میروند. مطمئنا” لحظات پر اضطراب و تنشی هم وجود دارد، اما بیشتر این لحظات حول مسائلی همچون ترک والدین یا امنیت محیط خانه می چرخد. تصورِ دانش آموز بودن هم جذاب است. بیشتر پیش دبستانی ها یا کلاس اولی ها با شور و حرارت درباره آنچه که در مدرسه یاد میگیرند صحبت میکنند. سپس با گذشت چند سال، حفظ کردن های طاقت فرسا و آماده شدن برای آزمون های مختلف، جای اکتشاف، جستجو و کندوکاو و یادگیری پروژه محور را میگیرد. هنگامی که مدارس از درگیر کردن قدرت تخیل و ابتکار دانش آموزان دست میکشند، ملال و دلزدگی و نیز ناکامی جای شوق یادگیری را میگیرد و یادگیری متوقف میشود.
هم اکنون بیش از هر زمان دیگری در مدارس دولتی آمریکا، دانش آموزان در معرض خطر ترک تحصیل قرار دارند. وقتی دلایل ترک تحصیل بررسی شد، حدود ۸۰% از دانش آموزان، ملال و دلزدگی را عامل اصلی دوری کردنشان از مدرسه برشمردند. وقتی از آنها سوال شد که چه چیزی کسل و دلزده شان میکند، بیشترین جوابی که دریافت کردند این بود که بخش اعظم محتوای مطالب درسی شان جذاب نیست یا اینکه هیچ ارتباطی به زندگی آنها ندارد.
استرس ناشی از دلزدگی و ملال، جریان تبادلات مغزی را مسدود میکند.
به وسیله تصویربرداری از نورون ها و سایر ابزارهای تحقیقاتی، اطلاعات بیشتری از پاسخ مغز به استرس ناشی از دلزدگی به دست آمده است. این تحقیقات زمانی انجام و منتشر شد که ملال روز به روز بیشتر در حال فراگیرتر شدن و مشکل ساز بودن است.
چون میزان درآمد مدارس و سنجش ضریب عملکرد معلمان بیش از همیشه به نتایج دانش آموزان در امتحانات گره خورده است. به همین دلیل زمان بیشتری صرف تکرار و تمرین و امتحان از مطالبی میشود که هیچ ارزش شخصی برای کودک، یا ارتباط شخصی با دانش آموز ندارند.
تحقیقات پیشرفته در زمینه تصویربرداری از نورون ها نشان میدهد که در محیط یادگیری پر استرس، اختلالات قابل ملاحظه ای در مسیرهای پردازش اطلاعات در مغز رخ میدهد. در این فضاهای پرتنش، مسیر تبادل اطلاعات مسدود میشود و مطالب جدید یادگرفته شده نمیتوانند در حافظه ذخیره شوند. مغز قدامی (فوقانی) متفکر نمیتواند قسمت های پایین تر مغز را مهار کند که بتواند رفتار را هدایت و تنظیم کند، در نتیجه رفتارها غیر ارادی میشوند.
این اتفاقی است که رخ میدهد: آمیگدال در حال عوض کردن مداوم مراکز ونواحی ای در عمق مغز است که در سیستم لیمبیک هیجانی مغز جای دارند و به استرس حساس بوده و به آن واکنش نشان میدهند. در حالت استرس و اضطراب، مثل زمانی که برای مدت طولانی یا به طور مداوم ملول و دلزده هستیم، فعالیت متابولیکیِ این فیلترهای هیجانی افزایش مییابد. وقتی این اتفاق رخ میدهد، توانایی آمیگدال برای هدایت پیام های ورودی به مغز متفکر و تحلیلگر (قشر پیش پیشانی) و یا گرفتن خروجی از آن محدود میشود.
در حالت عادی و بدون استرس زیاد، آمیگدال به اطلاعاتی که از حواس پنجگانه دریافت میکنیم ( آنچه میبینیم، میشنویم، احساس میکنیم و تجربه میکنیم ) اجازه میدهد که به قشر پیش پیشانی برسند که در آنجا میتوانند تبدیل به حافظه بلندمدت شوند. قشر پیش پیشانی همچنین نقش مرکز کنترل را هم بر عهده دارد، و در شرایط بدون استرس، اطلاعات مبادله شده را به سایر قسمت های مغز میفرستد تا آگاهانه و هوشمندانه، رفتارها و انتخاب ها و پاسخ های ما را هدایت و تنظیم کنند.
در زمانی که استرس بسیار بالاست، آمیگدال تبادل اطلاعات با قشر پیش پیشانی را متوقف میکند و اطلاعات ورودی از حواس را به مغز هیجانی که در قسمت های پایین تر مغز قرار دارد، میفرستد.جایی که حافظه ای در آنجا شکل نمیگیرد و پاسخ های رفتاری غیر ارادی هستند.
در تمام پستانداران در برابر استرس یا ترس، پاسخ غیر ارادی جنگ-یا-گریز وجود دارد. این واکنش غیر ارادی اما در انسانها به صورت واکنش های رفتاری : برون ریزی (تخلیه هیجانی)، عدم توجه (ناشی از خستگی، کسل شدن یا اثر دارو) و یا کناره گیری از جامعه نمایان میشود.
مغز ما از تلاش هایی که نتیجه ای نمیدهد آگاه است
در بسیاری از کودکان،طی سال متمادی، وقتی که کودک پروسه یادگیری را جذاب یا مرتبط به زندگیاش نمیبیند، پاسخ استرس در برابر دلزدگی و مرتبط نبودن محتوای مطالب با زندگی کودک، دراو به وجود میآید. وقتی مغز کودکان به مدرسه نگاه منفی مییابد، این حالت استرس، کنترل ارادی کودک را برای حفظ کردن توجه در کلاس، دقت در انجام تکالیف و پشتکار داشتن در انجام پروژه های کلاسی چالش برانگیز محدود میکند.
مغز آنها یاد میگیرد که به طور اتوماتیک از هرگونه تلاش ذهنی در فعالیت هایی که به عنوان فعالیت های کسل کننده یا غیرمرتبط با علایق و زندگی اوست، فرار کند یا به بیان دیگر در برابر انجام چنین تلاش هایی مقاومت کند.
این همان زمانی است که میبینیم دانش آموزان تقریبا” باهوش، در حفظ کردن طوطی وار مطالب مشکل دارند. از آنجایی که معمولا” حفظیات در مدرسه مورد سنجش قرار میگیرد، دانش آموزان به غلط تصور میکنند که توانایی حفظ کردن، شاخصی از میزان هوش آنهاست. این باور در آنها شکل میگیرد که شکست آنها در گرفتن نمرات خوب در تست های مرتبط با مطالب حفظی، به این معنی است که آنها توانایی موفقیت ندارند. چنین طرز فکری نه تنها نادرست است بلکه وقتی تبدیل به باور یک کودک میشود، ذهن او به سمت ساختار فکری اجتناب از چالش ها میرود و انگیزه اش را برای اینکه در شکست هایش از خود سرسختی نشان دهد و ایستادگی کند، از دست میدهد.
یادگیری را به تجربیات شخصی کودک ربط دهید
شما میتوانید به کودکان خود کمک کنید که ذهنشان را از حالت استرس که حالتی ناکارآمد و باعث رفتارهای غیرارادی است، دور نگه دارند. از طریق ارتباط برقرار کردن بین آنچه کودکان در مدرسه یاد میگیرند و علایقشان، کمک کنید که آنها با انگیزه و فعالانه برای یادگرفتن تلاش کنند. مرتبط کردن تجربیات و دغدغه های کودک با آنچه در مدرسه یاد میگیرد نتیجه اش این خواهد بود که کودک کمتر احساس دلزدگی و ملال میکند و راه های نورونی مغزشان از آمیگدال به سمت قسمت پیش پیشانی ( جایی که یادگیری واقعی و تفکر خلاقانه اتفاق میافتد) باز میشود.
میتوانید با به کار گرفتن استراتژی هایی، کاری کنید که خودشان با عشق و علاقه، آنچه را که موظفند یاد بگیرند، فرا گیرند: با نگاه کردن به عکس ها و فیلم های سفرهای خانوادگی در خصوص هر آنچه که آنها در آینده قرار است در مدرسه یاد گیرند، با برقراری ارتباط و مرتبط کردن وسایلشان با کشورهایی که یاد میگیرند و با خواندن داستان هایی در خصوص آنچه که در علوم و تاریخ و ریاضی یاد خواهند گرفت.
کنجکاوی ناشی از یادآوری تجربیات قبلی آنها و علایق فعلی آنها، مشابه پلی مغزی عمل میکند که بین تجارب قبلی و آنچه کودک باید در مدرسه فراگیرد، ارتباط برقرار میکند. قسمت چسبناکی که باید در مغز آنها اطلاعات جدید را به قبلی ها متصل کند، منتظر است تا مدارهای عصبی از طریق اتصالات مثبت در فرآیند یادگیری درگیر شوند.
سوال کردن، کنجکاوی کودک را تقویت میکند.
وقتی شما با طرح سوالاتی کمک میکنید کودک با موضوعات درسی کنونی یا آینده مدرسه ارتباط شخصی و احساس نزدیکی پیدا کند، از این طریق پیشاپیش علاقهی او را نسبت به پروژه ها و مطالب کلاسی برمی انگیزید. ذهن آنها حواس جمع باقی میماند چون حالا خود کودک علاقه اش شخصا” درگیر شده و بنابراین برای یافتن جواب سوال، کنجکاو باقی می ماند.
مباحثی که شما برای علاقه مند کردن کودک به مطالب کلاسی مطرح میکنید، در یک صورت میتوانند به عنوان یک چسب قوی تر حافظه هم ایفای نقش کنند و آن هم در صورتی است که وقتی نظراتشان را راجع به سوالات شما همزمان با یادگیری بیشتر در آن حوزه خاص بیان میکنند، شما یک شنونده ی خوب و فعال و توانمند باشید و با توجه و مهربانی به حرف هایشان گوش فرا دهید. اینجا زمان خوبی برای تقسیم توجهتان بین گوش دادن به کودک و انجام کارهای دیگر نیست. اگر میخواهید کودک با انگیزه باقی بماند، نیاز دارد حس کند که شما عمیقا” و واقعا” و نه به صورت تصنعی به عقاید و ایده های او علاقه مند هستید.
نتیجه ای که از این همه برنامه ریزی ها و آماده کردن ها به دست میآورید، جبران همه زحماتتان را میکند. کم کم که شما از دانش نورون ها (نورو ساینس) برای برگرداندن دوباره ی شوق یادگیری به کودک خود کمک میگیرید، خنده جای غرغر و بی حوصلگی کودک را میگیرد و شور یادگیری را حتی در چشمان او میتوان دید.
مقاومت و سرسختی، جای خود را به انگیزه میدهد.
این مداخلات و تلاش های شما به کودکتان کمک میکند که با وجود برنامه های آموزشی سنگین مدارس و فرصت های محدود برای کنجکاوی و کاوش، از مسیر یادگیری دلسرد نشده و نسبت به آن بی علاقه نشوند. به این ترتیب به آنها کمک میکنید که مدارهای عصبی در مغز خود ایجاد کنند که کمک میکند آنها تا آخر عمر یادگیرندگانی باانگیزه باقی بمانند؛ کسانی که میتوانند آنچه را که یاد میگیرند به موقعیت های زندگی واقعی ارتباط داده و از آنها در جهت زنذگی بهتر بهره بگیرند.
به این ترتیب آنها به فرآیند یادگیری موثرتر پاسخ میدهند و آنچه را که یاد میگیرند در حافظه بلندمدتشان ذخیره میکنند. و این باعث خواهد شد که دانسته هایشان را تنها برای بازیابی در امتحانات کسب نکنند، بلکه آنچه یاد گرفته اند را برای مواجه با چالش های خاص قرن ۲۱ و فرصت های پنهان موجود در این قرن به کار گیرند.
جودی ویلیس، نورولوژیست و معلم مقطع متوسطه ، متخصص استراتژی های موثر برای تدریس در کلاس که از تحقیقات راجع به مغز به دست آمده اند.
http://www.radteach.com/
منبع:
Where Did The Joy Of Learning Go
بیشتر بدانیم:
بازی در آموزش و پرورش: نقش و اهمیت یادگیری خلاق
انواع یادگیری
یادگیری همدلی در کودکان در چه سنی و چگونه رخ میدهد؟


