در فصل اول طرحواره درمانی تعریف و تاریخچهٔ مختصری در مورد آن بیان شد، همین طور تعریف طرحواره ها و اینکه طرحواره های ناسازگار اولیه چه مدل طرحواره هایی هستند نیز بیان شد. حال میخواهیم این رویکرد را عمیقتر بشناسیم:
طرحواره درمانی، رویکردی یکپارچه نگر:
متخصصان علم روانشناسی به خصوص جفری یانگ، مبدأ طرحواره درمانی، این رویکرد را یکپارچه نگر نامید، رویکرد یکپارچه نگر بر اساس فکر به وجود آمده است که: “ما محکوم به تولید کردن نظریهای کاملاً متفاوت نیستیم!” بعد از گذشت مدت زمانی از انفکاک روانشناسی از فلسفه و علمی شدن روانشناسی، رویکردهای بسیار متنوع و زیادی از سراسر جهان به وجود آمدند، اولین افرادی که شروع به استفاده از رویکردهای مختلف با هدف ایجاد رویکردی با مزایای رویکردهای قبلی و بدون معایب آنها کردند، دالارم و میلر (Dollard and Miller) هستند که در سال ۱۹۴۱ با ترکیب دو رویکرد رفتار درمانی و روانکاوی شروع به ایجاد نظریههای یادگیری و شخصیت جدیدی کردند که به آن یکپارچه سازی رویکردها گفته میشد و از این طریق اثر “شخصیت و روان درمانی” را به ثبت رساندند. عوامل مشترک استفاده شده در نظریهٔ آنها مفاهیم “حمایتی”،”یادگیری” و ” مرتبط با رابطه” بود.
به طور کلی رویکردهای یکپارچه نگر را میتوان به ۴ نوع مختلف تقسیم بندی کرد:
۱) رویکردهای یکپارچه نگر اصیل: در این رویکرد نظریهها و مفاهیم مختلف با هم ترکیب میشوند و از دل آنها یک نظریهٔ جدیدی متولد میشود.
۲) رویکرد التقاطی: در این رویکرد صرفاً تکنیکهای رویکردهای مختلف استفاده شده و هیچ بنیان و ریشهای برای آن وجود ندارد.
۳) رویکرد جذب کننده: در این رویکرد یک نظریه را به عنوان نظریهٔ اصلی قرار میدهند و از تکنیکهای مختلف نظریات دیگر در بافت نظریهٔ اصلی به فراخور موقعیت استفاده میشود.
۴) نظریهٔ عوانل مشترک: در این رویکرد نه کاری به نظریه دارند، نه کاری به تکنیک دارند و نه کاری به رویکرد اصلیشان دارند؛ بلکه تنها از عوامل مشترک همهٔ درمانها که برای کمک به بیماران استفاده میشود مثل رابطهٔ درمانی، تخلیهٔ هیجانی و… استفاده میشود.
طرحواره درمانی موج دوم یا سوم…
طرحواره درمانی رویکردی بین موج دوم و سوم است، زیرا این درمان به دو مدل طرحواره درمانی مبتنی بر طرحواره و طرحواره درمانی مبتنی بر ذهنیت تقسیم میشود که طرحواره درمانی مبتنی بر طرحواره درمان موج دومی و مبتنی بر ذهنیت درمان موج سومی میباشد. بنابر این طرحواره درمانی مرز بین موج دوم و سوم است.
دو عملکرد اصلی طرحوارهها، تداوم و بهبود:
- تداوم: هر رفتار یا فکر یا احساسی که باعث بشود تا طرحواره ها تداوم پیدا بکنند، مثل تحریفهای شناختی که در CBT مطرح میشود، الگوهای خودآسیب رسان و اشتباهات تکراری ما در مقاطع مختلف زندگی که فروید به آنها “وسواس تکرار” میگوید: اشتباهاتی که دوست داریم تا در زندگی آنها را تکرار کنیم. این الگوهای خود آسیب رسان باعث بازآفرینی دوران کودکی ما میشوند و به این صورت دنیا برای فرد قابل پیش بینی میشود. همین طور سبکهای مقابلهای نیز دلیل دیگر تداوم طرحواره ها در طول زندگی است.
- بهبود: بهبود طرحواره ها یعنی هر اتفاقی که باعث ضعیف شدن طرحواره های ناسازگار و تقویت طرحواره های سالم بشود.
فرایند شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه:
۳ دلیل اصلی برای ایجاد طرحواره های ناسازگار اولیه وجود دارد که باعث میشود تا تمام زندگی افراد دارای آن طرحواره ها تحت تأثیر قرار بگیرد:
۱) عدم ارضا شدن نیازهای اساسی هیجانی: کودکی که به دنیا میآید نیازهای هیجانی متنوع و متفاوتی دارد که اگر آن کودک قرار باشد تا سالم بماند تا حد معینی آن نیازها باید برآورده بشوند و برآورده شدن بیش از حد زیاد یا کمشان باعث شکل گیری طرحواره های ناسازگار اولیه میشود.
این نیازهای هیجانی عبارتاند از:
۱) دلبستگی: دلبستگی به معنای داشتن رابطهٔ ایمن و پایدار نوزاد با مراقبان اولیهٔ خودش است، به طوری که نوزاد احساس کند که کسانی هستند که در برابر خطرها از او مراقبت میکنند و در کنار آنها احساس آرامش بکند. اگر این نیاز برآورده نشود سه مدل سبک دلبستگی ناایمن ممکن است ایجاد بشود:
الف) اجتنابی: در سبک دلبستگی اجتنابی مراقب اولیهٔ کودک از او فاصله میگیرد و این فاصله گیری باعث ایجاد ترس و نا امنی در کودک میشود و به این نتیجه میرسد که مراقبش غیرقابل اطمینان است و با تعمیم دادن این عدم اطمینان به افراد دیگر زندگیاش در زندگی آینده نیز در روابط خود به دیگران اعتماد نخواهد کرد و این مسئله باعث ایجاد مشکلات بسیار زیادی رابطهای در حوزههای مختلف خانواده، دوستان، همکاران و به خصوص زناشویی برای او میشود.
ب) دوسوگرا: در این سبک دلبستگی مراقب اولیه گاهی فاصله گرفته و گاهی میچسبد و این فاصله گیری و چسبندگی در نوزاد احساس عشق و نفرت و د ر واقع ایجاد یک احساس دوسویه به مراقب خود میکند و درافراد با دلبستگی دوسوگرا احتمال ابتلا به اختلال شخصیت مرزی وجود دارد.
ج) آشفته: در سبک دلبستگی آشفاه که بدترین سبک دلبستگی میتواند باشد، ملغمهای از انواع رفتارها و مدلهای برخورد مراقب یا مراقبان اولیه و تغییر مراقبهای مختلف به خصوص در مراکز بهزیستی وجود دارد، این مدل برخورد با نوزاد حتی ممکن است تا احتمال ابتلای نوزاد در صورت وجود زمینهٔ ژنتیکی، به اختلالات روان پریشی را نیز بالا ببرد.
غالباً با شکل گیری دلبستگی های ناایمن طرحواره های حوزهٔ بریدگی و طرد شکل میگیرند که عمیقترین و سختترین طرحواره ها هستند. برای مطالعهٔ بیشتر مفهوم دلبستگی که از اصلیترین مفاهیم روان درمانی است و در سبب شناسی اکثر قریب به اتفاق اختلالات نقش دارد، کتاب جامع دلبستگی پیشنهاد میشود.
با برآورده نشدن نیازهای دلبستگی کودک طرحواره های حوزهٔ اول یعنی حوزهٔ طرد و بریدگی ایجاد میشوند
۲) خودگردانی: نیاز به مستقل بودن و انجام کارها به تنهایی از نیازهای اساسی کودک است که اگر برآورده نشود و والدین از کودک بیش مراقبتی کنند، نتیجهٔ آن احساس ناتوانی و بی عرضگی میتواند باشد که به ایجاد طرحواره های حوزهٔ دوم یعنی خودگردانی مختل خواهد انجامید. متاسفانه بسیاری ازوالدین با نیت خیر به این نیاز کودک صدمه وارد کرده و باعث از بین رفتن اعتماد به نفس او میشوند. (البته که توجه افراطی به این نیاز و سپردن کارهایی فراتر از حد توان به کودک نیاز باعث شکست کودک و احساس ضعف و بی کفایتی در کودک میشود و در این صورت نیز اعتماد به نفس کودک دوباره خدشه دار میشود.
۳) آزادی در بیان نیازها: همهٔ ما حق داریم تا نیازهایمان را مطرح کنیم و خواستههایمان را به والدینمان بگوییم، اما اگر والدین به هر طریقی مانع از بیان این نیاز بشوند و نگذارند تا کودک به راحتی بتواند نبازش را مطرح کند یا شرایط طوری پیش برود که نیازهای دیگران در اولویت قرار بگیرد، آزادی در بیان نیازها آسیب میبیند و طرحواره های حوزهٔ دیگرجهت مندی و طرحوارهٔ محرومیت هیجانی شکل میگیرد. در طرحوارهٔ محرومیت هیجانی فرد احساس میکند که هیچ کس او را درک نمیکند و به همین دلیل اصلاً نیازهایش را مطرح نمیکند و در طرحواره های حوزهٔ دیگر جهت مندی نیازهای دیگران بیشتر از نیازهای خود شخص مورد اهمیت قرار میگیرند، در حالی که انسان سالم باید خود جهت مند باشد اما اگر فردی نیازها و خواستههایش سرکوب شود، دیگر جهت مند میشود.
۴) خودانگیختگی و تفریح: همهٔ ما دوست داریم که یک سری زمانها بتوانیم یکسری کارها را بدون نظر دیگران و با اختیار خودمان انجام بدهیم، خیلی وقتها پیش میآید که والدین جلوی این نیاز فرزندان را میگیرند، به این صورت که فرزند دوست دارد تا جور خاصی بازی کند اما پدر و مادر اجازه نمیدهند و در عوض بر عقل و منطق و چارچوب و نظم تاکید افراطی میکنند، هنگامی که نیاز خودانگیختگی در کودکان آسیب ببیند باعث ایجاد طرحواره های حوزهٔ بازداری و گوش به زنگی افراطی میشود.
۵) محدودیتهای واقع بینانه: در زندگی اجتماعی انسان علاوه بر این که باید حواسش به خودش باشد، دیگران را هم باید در نظر داشته باشد و حقوق آنها را زیر پا نگذارد، در هر زمان و مکانی افراد نمیتوانند به امیال خود جامهٔ عمل بپوشانند و باید منتظر وقت و محل مناسب ارضای نیازهایشان باشند. اگر پدر و مادر فرزندان بسیار سهل گیرانه عمل کنند و همه چیز را آسان بگیرند یا بسیار فرزندشان را نازپرورده کنند، معمولاً فرزند خویشتن داری و خودکنترلی را نمیآموزد و این باعث میشود که در موارد متعددی در زندگی خود به مشکلات بزرگی بر بخورد. طرحواره های حوزهٔ چهارم بخاطر برآورده نشدن این نیاز ایجاد میشوند که شامل حوزهٔ استحقاق و خویشتن داری ناکافی میباشند. حویشتن داری برای رشد مناسب و زندگی موفق بسیار لازم و ضروری است، آزمایش مارشمالو که در واقع به بررسی self control در کودکان میپرداخت، دقیقاً به این حوزهٔ خویشتن داری ناکافی میپرداخت و نتیجهٔ آن آزمایش هم نشان داد که کودکانی که توانستند برای گرفتن شیرینی مارشمالوی بعدی صبر کنند و خویشتن داری کنند در زندگی آیندهٔ خود بسیار موفقتر از کودکانی بودند که توانایی این کار را نداشتند. همین طور در تحقیقات بعدی مشخص شد که نبود خودکنترلی عامل مشترکی در افراد دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بعضی از افراد دارای اختلال خود شیفته و مرزی و افراد معتاد به مواد اعتیاد آورهست.
۲) تجربههای تلخ زندگی مثل بدرفتاریهای محیطی: بدیهی است که تجربههای تلخ زندگی مانع برآورده شدن نیازهای اولیه میشود و هر چه که این بدرفتاریها بیشتر باشد این نیازها کمتر برآورده میشود.
۳) خلق و خو: خلق و خو به معنای آمادگی ذاتی فرد برای واکنش نشان دادن به شکل خاصی به محرکهای درونی و بیرونی میباشد. طبقه بندی رایج خلق و خو در کودکان به سه قسمت تقسیم میشود که عبارتاند از:
۱) کودک دشوار: که در کارهای خود روال منظمی ندارد و به هیچ وجه با محیط و اطرافیان خود سازگاری ندارد
۲) کودک آسان: روال منظمی در کارهای روزمرهٔ خود مثل شیرخوردن، بازی کردن و خوابیدن دارد
۳) کودک دیرجوش: دیرتر از کودک آسان توانایی سازگاری با محیط را پیدا میکند اما به اندازهٔ کودک دشوار در روال روزمرهٔ زندگی خود نامنظم نیست.
خلق و خوی کودکان در شکل گیری طرحواره های آنها بسیار نقش به سزایی ایفا میکند که به سه مورد اشاره میکنیم:
الف) خلق و خو باعث فراخوانی پاسخهای محیطی به فراخور ویژگیهای خلقی میشود، مثلاً کودکب که خلق و خوی دشوار دارد ارتباطهای سخت و خشن را از محیط فراخوانی میکند و این باعث ایجاد سیکل معیوبی میشود که تداوم و افزایش شدت دشواری خلق و خوی کودک و ایجاد آسیبهای بعدی را فراخوانی میکند.
ب) خلق و خوی افراد محیطی متناسب با آن را انتخاب میکند، افراد با خلق و خوی خشن، محیطهای خشن و پر تنش را انتخاب میکنند فرد با خلق و خوی آسان، محیطی آرام و صمیمی را برمیگزیند.
ج) خلق و خوی افراد همین طور باعث دستکاری محیط میشود، همان طور که در ادبیات و فرهنگ ما نیز وجود دارد که می گویند: افسرده دلی افسرده کند انجمنی را…
با تشکر از مطالب مفید موجود در کتاب طرحواره درمانی یانگ، گلوسکو، ویشار ترجمهٔ دکتر حمیدپور
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.