نظریه فروید درباره تعارض ناهشیار با نشانههای اضطرابی رابطه دارد:
یک مطالعه جدید رابطهی بین تعارضهای ناهشیار با اختلال اضطرابی را نشان داده است. نتایج این پژوهش درواقع یک حمایت تجربی از نظریه فروید در باره تعارض ناهشیار محسوب میشود. با روان حامی همراه باشید.
یکی از آزمایشهایی که زیگموند فروید ۱۰۰ سال پیش حتی نمیتوانست تصورش را نیز بکند در حال حاضر به صورت علمی از نظریههای کلیدی او حمایت میکند و کمک میکند که روانکاوی با نوروساینس ارتباط یپدا کند.
به نقل از ساینس دیلی، در ۱۵ ژوئن در صد و یکمین کنفرانس سالانهی انجمن روانکاوی آمریکا، هوارد شرمین (Howard Shevrin) که یکی از پروفسورهای دانشگاه میشیگان است و برای چندین دهه دربارهی کاربرد روشهای علمی برای مطالعهی روانکاوی تلاش کرده است دادههای جدیدی را ارائه کرد که از ارتباط علّی بین تعارض ناهشیار و نشانههای افراد متبلا به اختلالهای اضطرابی مانند انواع فوبیا حمایت میکند.
در پژوهش انجام شده توسط هوارد شرمین ۱۱ نفر مبتلا به اختلالهای اضطرابی شرکت داشتند که بر اساس رویکردهای روانکاوی مورد بررسی قرار گرفته بودند.
از این مصاحبهها روانکاو استنباط کرد که تعارض ناهشیار زیربنایی ممکن است علت اختلال اضطرابی فرد باشد. از محتوای مصاحبههای انجام شده، کلماتی که نشاندهندهی تعارض ناهشیار بود انتخاب شدند و به عنوان محرک در آزمایشگاه مورد استفاده قرار گرفتند. آنها همچنین کلماتی را انتخاب کردند که با تجربهی هر بیمار از نشانههای اختلال اضطرابی مرتبط بود. همچنین این نشانهها از بیماری به بیماری دیگر متفاوت بود.
این محرکهای کلامی به صورت زیرآستانهای در حد یک هزارم ثانیه و ۳۰ میلیثانیه بالاتر از سطح آستانه ارائه شدند. یک گروه از محرکهایی که هیچ ارتباطی با تعارضهای ناهشیار یا نشانههای اضطراب نداشتند به عنوان کنترل به آزمایش اضافه شدند. در آزمایش هنگامی که محرکها ارائه میشدند الکترودهایی که روی پوست سر کار گذاشته بودند پاسخهای مغزی به محرکها را ثبت میکردند.
در آزمایش قبلی، شروین نشان داده بود هنگامی که محرکها به صورت زیرآستانهای ارائه میشوند بیماران محرکهای مرتبط با تعارض ناهشیار را با یکدیگر طبقهبندی میکردند. اما هنگام ارائه محرکهای مرتبط با نشانههای هشیار الگوی معکوس مشاهده شد. تنها زمانی که کلمات تعارضبرانگیز به صورت ناهشیار ارائه میشدند مغز نیز میتوانست به طور ناهشیار آنها را با یکدیگر مرتبط بداند.
اما این آزمایش به خاطر محدودیتهای روششناختی امکان مقایسه اثر محرکهای تعارض ناهشیار را با محرک نشانههای هشیار فراهم نمیساخت.
برای بدست آوردن شواهد بیشتر در آزمایش جدید، محرکهای نشاندهندهی تعارض ناهشیار بلافاصله قبل از محرک نشانههای هشیار ارائه میشد و از اندازهگیری جدیدی نیز استفاده شد. این اندازهگیری جدید بسامد موج آلفای مغز در چرخههای ۱۳-۸ بر ثانیه بود که معلوم شده است در این سطح علمیات شناختی مختلف را بازداری میکند.
همبستگیهای معنادار بالا، زمانی بدست آمد که میزان آلفای تولید شده توسط محرکهای تعارض ناهشیار با میزان آلفای مرتبط با نشانههای هشیار همبسته بود. اما این همبستگیها زمانی بدست آمد که محرکهای تعارض ناهشیار به صورت زیر آستانهای ارائه میشد. این نتایج نشان دهندهی اثر بازداری هستند.
این نتایج نشان میدهد که تعارضهای ناهشیار علت نشانههای اضطراب است یا اینکه حداقل در ایجاد آنها سهیم هستند. این یافتهها و روشهای بین رشتهای مورد استفاده در آن (روانکاوی، روانشناسی شناختی و نوروساینس) نشان میدهد که امکان ایجاد یک حوزه بینرشتهای بر مبنای روانکاوی وجود دارد.



زیگموند فروید در مدل توپوگرافیک، ذهن انسان را به سه قسمت هشیاری، نیمه هشیاری و ناهشیاری تقسیم کرده است.
آدولف گرونبام منتقد برجستهی نظریههای فروید و مفروضات روانکاوی گفته است که این نتایج جدید زمانی که به شواهد قبلی اضافه میشود نشان میدهد که میتوان مفاهیم اساسی روانکاوی را با روشهای آزمایشی و تجربی مورد آزمون قرار داد. آدولف گرونبام پروفسور فلسفهی علم در دانشگاه پیسبورگ است.
به مدت بیش از ۴۰ سال است که شروین با همکارانش با استفاده از روشهای بین رشتهای به خصوص روانکاوی، نوروساینس و روانشناسی شناختی، به دنبال دستیابی به شواهدی است که مفاهیم فرویدی مانند ناهشیار و سرکوبی را بتواند از طریق اندازهگیری فعالیت مغزی اثبات کند. تلاشهای او به کشف حوزهای منجر شده است که در آن نوروبیولوژی، افکار، هیجانها و رفتار با هم ملاقات میکنند.
در ۱۹۶۸ او اولین گزارش خود از واکنشهای مغزی به محرکهای دیداری ناهشیار را منتشر کرد. این گزارشها شواهد عینی نیرومندی از وجود ناهشیاری در آن زمان که اکثر دانشمندان به ایدههای فروید به دیدهی شک مینگریستند فراهم کرد. در یک مطالعه او نشان داد که ادارکهای ناهشیار به شکل متفاوتی از ادارکهای هشیار پردازش میشوند. این یافته با نظریه فروید درباره نحوه عملکرد ناهشیاری هماهنگ است.
در سالهای اخیر همکاری و مباحثات ایجاد شده بین شروین و گرونبام منجر به کشف ماهیت شواهد موجودیت و تأثیر تعارضهای ناهشیار شده است. در ۱۹۹۲ گروبنام اذعان کرد که شروین شواهد عینی مبتنی بر فعالیت مغز به دست آورده است که وجود تعارضهای ناهشیار را اثبات میکند اما مطرح کرد که ان شواهد نشان نمیدهند که تعارضهای ناهشیار علت بیماریهای روانی هستند. گرونبام بعد از اینکه نتایج جدید مطالعات شروین را مطالعه کرد در پاسخ به یافتههای این آزمایشها پاسخ داد که: «من قانع شدم».


