در این بخش به طور خلاصه پنج ویژگی اصلی هیجانات خود-آگاه را بیان میکنیم که آنها را از هیجانات غیرخود-آگاه متمایز میسازند. از دیدگاه ما، هر مدل جامعی از هیجانهای خود-آگاه میبایست تمامی این ویژگیها را مد نظر قرار دهد. با روان حامی همراه باشید.
هیجانات خود-آگاه: معرفی پنج ویژگی اصلی و اهمیت تمایز هیجانات
۱. هیجانهای خود-آگاه نیازمند خودآگاهی (sef-awareness) و بازنماییِ خود (self-representation) هستند.
پیش از هر چیز، هیجانات خود-آگاه از این نظر با هیجانات اصلی تفاوت دارند که مستلزم خودآگاهی و خودبیانگری هستند. هرچند هیجانهای اصلی همچون ترس و غم نیز میتوانند فرآیندهای خود-نگری را در بر داشته باشند و غالباً نیز چنین هستند، اما تنها هیجانات خود-آگاهند که میبایست این فرآیندها را به کار گیرند. مفهوم احساسِ خویشتن (Sense of self) که از زمان ویلیام جیمز مطرح شد، هم شامل احساس مداوم خودآگاهی («من؛ I») و هم شامل ظرفیت بازنمایی پیچیدهی خود («مرا؛ me»، یا بازنمایی ذهنی شامل هویت فرد) است. این فرآیندهای خود در کنار یکدیگر خود-نگری را ممکن میسازند، و بنابراین هیجانات خود-آگاه شکل میگیرند.
شایان ذکر است که منظور ما از بازنمایی خود صرفاً محتوای شناختی خودِ شخصی نیست، بلکه بازنماییهای خودِ ارتباطی، اجتماعی و جمعی را نیز شامل میشود. ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم، لذا بازنماییهای «خود» ما در اصل دیدن خود در آیینهی نزدیکان (مثلاً به عنوان شریک زندگی)، گروههای اجتماعی (مثلاً به عنوان استاد دانشگاه) و جمعهای فرهنگی بزرگتر (مثلاً به عنوان یک زن، یک امریکایی) است.
۲. هیجانات خود-آگاه در کودکی دیرتر از هیجانهای اصلی ظاهر میشوند.
ویژگی دوم هیجانهای خود-آگاه این است که پس از هیجانهای اصلی پدیدار میگردند. بیشتر هیجانهای اصلی طی ۹ ماه اول زندگی ظاهر میشوند؛ در واقع، تقدم ظهور این هیجانها در طی رشد کودک یکی از دلایل دسته بندی آنها به عنوان «اصلی» است. در عوض، حتی احساسات کلی و عمومی خود-آگاه (که گاهی به عنوان نوعی خجالت ابتدایی شناخته میشود) تا پیش از ۲۴-۱۸ ماهگی پدیدار نمیشوند.
هیجانهای خود-آگاه پیچیدهتر از جمله شرم، گناه و غرور، حتی از این هم دیرتر، و احتمالاً در اواخر سال سوم زندگی کودک پدیدار میشوند.
۳. هیجانات خود-آگاه دستیابی به اهداف اجتماعی پیشرفته را تسهیل میکنند.
فرض کلی بر آن است که هیجانها از طریق فرآیند انتخاب طبیعی در راستای کمک به اهداف بقای فرد و نوع (که به آنها «اهداف بقا؛ survival goals» میگوییم) تکامل یافتهاند. تصور اینکه چهطور یک هیجان اصلی اهداف بقا را تأمین میکند کار سختی نیست – برای مثال ترس باعث فرار از چنگ شکارچی، و افزایش شانس زنده ماندن در شرایط خطر میشود.
در مقابل، ما معتقدیم که هیجانهای خود-آگاه در درجه اول برای دستیابی به اهداف اجتماعی بهخصوصی، مانند حفظ یا ارتقای جایگاه اجتماعی یا پیشگیری از طرد شدن از جانب گروه، تکامل یافتهاند. انسانها طوری تکامل پیدا کردهاند که بتوانند در جوامعی زندگی کنند که لایههای سلسله مراتبی پیچیده و چندگانه، همپوشان و گاهی nontransitive داشتند (مثلاً جوامعی که در آنها برترین شکارچیان لزوماً برترین جنگاوران نبودند).
در تاریخ تکامل بشر، بقا مستلزم توانمندی انسان در غلبه بر انواع مسائل اجتماعی پیچیده از جمله تعاون دونفره، سه نفره یا گروهی؛ کارکرد گروهی بدون اشکال؛ تقلب؛ شناسایی متقلبان؛ رقابت درون گروهی (و خصوصاً درون-جنسیتی) و رقابت بین گروهی بوده است. این پویاییها احتمالاً منجر به تکامل گروه خاصی از هیجانات شدند که هدفشان تنها تسهیل دستیابی به اهداف اجتماعی بوده است. وجود هیجانات خود-آگاه تنها در انسان و چند گونه جانوری دیگر (مانند بوزینههای بزرگ) با سلسله مراتبهای اجتماعی پیچیده و دائماً در حال تغییر، گواهی بر این دیدگاه است.
از نقطه نظر جمعی، هیجانات خود-آگاه رفتارهایی را موجب میشوند که پایداری سلسله مراتب اجتماعی را افزایش داده و باعث تثبیت نقشهای اجتماعی میگردند. به طور خاص، شرم و خجالت رفتارهای سلطه پذیری و اجتناب را پس از تخطی اجتماعی برمیانگیزند، گناه باعث اقدام به غذرخواهی و اعتراف پس از ارتکاب به خطای اجتماعی میشود، و غرور موجب بروز فخرفروشی و سایر رفتارهای گرایشی پس از دستیابی به موفقیت ارزشمند اجتماعی میگردد. این اهداف اجتماعی به نوبه خود بقای فرد و نوع را ممکن میسازند –برای مثال، هدف اجتماعی دوستی و اتحاد را میتوان به عنوان گامی به سوی هدف بقاییِ یافتن غذا دید.
۴. هیجانات خود-آگاه جلوه چهرهای یکتا و جهانی ندارند.
هر یک از شش هیجان اصلی جلوه صورتی متمایز و جهانی دارند. در مقابل، محققان نتوانستهاند جلوه چهرهای یکتایی برای هیجانات خود-آگاه بیابند. با این حال آنها در هیجانهای خجالت، غرور و شرم به نمودهای متمایزی دست یافتهاند که تلفیقی از ژست بدنی و حرکت سر به همراه جلوه صورتی است. به علاوه، تحقیقات اخیر در قبیلههای منزوی در بورکینافاسو نشان داده که دست کم دو تا از این هیجانها –غرور و شرم—در همه فرهنگها قابل شناسایی هستند. برای عدم وجود جلوه صورتی ممتاز در هیجانات خود-آگاه تبیینهای مختلفی وجود دارد.
اول، نشانههای قامتی یا بدنی پیچیده موجود در خجالت، غرور و شرم با پیامهای پیچیدهای که این هیجانها منتقل میکنند تطابق دارد. جلوه چهرهای ناگهانی، احتمالاً پیام «فرار کنید!» را بهتر به همنوعان منتقل میکند، اما جلوه بدنی پیچیدهتر احتمالاً بهتر پیام پیچیدهای مثل این را میرساند: «من کاری کردهام که مرا شایسته جایگاه اجتماعی بالاتری میسازد».
دوم، هیجانهای خود-آگاه بیشتر از طریق زبان منتقل میشوند تا از راه بیان غیرکلامی. هرچند جلوه چهرهای این مزیت را داراست که خودکار و بیدرنگ است، اما هیجانهای خود-آگاه پیامهایی را میرسانند که نوعاً فوریت کمتری دارند، و احتمالاً این امر اجازه پردازش آگاهانه و استفاده از زبان کلامی را میسر میسازد. برای مثال، منتقل کردن احساس گناه ناشی از تخطی اجتماعی مهم است، اما زمان بیان آن طولانیتر است از بیان ترس فرد از حضور یک شکارچی.
سوم، بیان هیجانهای خود-آگاه ممکن است در برخی مواقع ناسازگارانه باشد، و همین امر تنظیم کردنشان را پیش از بیان ضروری میسازد. تنظیم جلوههای صورتی دشوارتر از تنظیم حرکات و ژست بدنی است، زیرا بسیاری از عضلات صورت به طور خودکار و غیرعمدی درگیر میشوند. هرچند در دنیای امروز ترجیح میدهیم تمام هیجانهایمان را کنترل کنیم، اما در طول تاریخ تکامل برای ما سازگارانهتر بود که هیجانات (اصلی) به طور خودکار ابراز شوند. به طور عکس، بیان هیجانهای خود-آگاه میتواند برای سازگاری مضر باشد. برای نمونه، در بسیاری از فرهنگها ابراز آشکار غرور پذیرفته شده نیست، و چنین کاری موجب کاهش محبوبیت میگردد.
۵. هیجانات خود-آگاه پدیدههای پیچیده شناختی هستند.
پنجمین ویژگی ممتاز هیجانات خود-آگاه این است که این هیجانات بیش از هیجانهای اصلی از نظر شناختی پیچیدهاند. برای تجربه کردن ترس افراد نیاز به ظرفیت شناختی بسیار کمی دارند؛ تنها کافی است رویدادی را برای اهداف بقایی خود تهدیدآمیز بدانند. با این حال، برای تجربه کردن شرم فرد باید ظرفیت تشکیل بازنماییِ پایدار از خود و تشکیل تصویر آگاهانهای از خود (یعنی توجه مستقیم به این بازنماییها) را داشته باشد.
این دو ظرفیت به فرد امکان میدهند تا در انواع مختلفی از فرآیندهای خود-نگری درگیر شود، که همانطور که توضیح خواهیم داد هیجانات خود-آگاه را فراخوانی میکنند. هیجانهای اصلی هم میتوانند این فرآیندهای پیچیده را به کار گیرند، اما بر خلاف هیجانهای خود-آگاه، میتوانند با ارزیابیهای بسیار سادهتری نیز پدیدار شوند (و اغلب نیز چنین میشود).
اهمیت تمایز هیجانهای خود-آگاه
همانطور که این پنج ویژگی نشان میدهد، هیجانهای خود-آگاه گروه یکتایی از هیجانها هستند که نمیتوان آنها را با سایر هیجانهایی که «خود» را اساساً درگیر نمیکنند در یک دسته قرار داد. با این حال، این بدان معنا نیست که هیجانات خود-آگاه هیچ وجه مشترکی با هیجانهای اصلی ندارند.
کمنی، گرونوالد و دیکرسون (۲۰۰۴) معتقدند میتوان هیجانات را به جای دو دسته مجزا، به صورت طیفی پیوسته از هیجانات اصلی تا هیجانات خود-آگاه دید. از نظر ما، هیجانهای اصلی و خود-آگاه را بهترین صورت میتوان به عنوان مقولههای «در هم تنیده» صورتبندی کرد، که در آن هر هیجان از نظر میزان تعلق به هر مقوله با هیجان دیگر تفاوت دارد. از این منظر، شرم و غرور خصوصاً دو نمونه خوب از هیجانهای خود-آگاه هستند، زیرا نیازمند بازنمایی خود و خودآگاهی هستند، در روند رشد دیرتر ظاهر میشوند، نمودهای غیرکلامی ممتازی ندارند که تنها بتوان از جلوه صورتی تشخیصشان داد، و از نظر شناختی پیچیده هستند. با این وجود، اگر آنطور که شواهد روزافزون نشان میدهد این دو هیجان جهانی، سازگارانه و همراه با پاسخهای فیزیولوژیکی یا درونریز کارکردی هم باشند، آنگاه ملاکهای گروه هیجانهای اصلی را هم به خوبی برآورده میسازند.
برعکس، به نظر میرسد احساس گناه هیچگونه جلوه غیرکلامی نداشته، شواهد کمی مبنی بر همگانی بودن آن وجود دارد، و احتمال آنکه همبستههای فیزیولوژیکی متمایز داشته باشد کم است. بنابراین احساس گناه نماینده خوبی برای گروه هیجانهای اصلی نیست. با این حال، احساس گناه از نظر شناختی پیچیده است، مستلزم ظرفیت بازتابِ خود و توسل به اسنادهای علّی است (شرط لازم برای هیجانهای خود-آگاه، که در ادامه توضیح خواهیم داد)، و کارکردهای اجتماعی مهمی دارد. بنا به این دلایل، احساس گناه نماینده بسیار خوبی برای مقوله هیجانهای خود-آگاه است.
نکته مهم در این فصل (و به طور کلی در این کتاب) این است که تفکیک قائل شدن بین این دو مقوله مهم و ارزشمند بوده، و چارچوب باارزشی برای پژوهش بر روی شباهتها و تفاوتهای هیجانات درون و بین این دو مقوله فراهم میکند. برای مثال، علیرغم یافتههای جدید مبنی بر اینکه دست کم یک هیجان خود-آگاه (غرور) ویژگیهای دوام اندک، قابلیت بازشناسی بالا و شناخته شدن حتی توسط کودکان را دارد، این پرسش به قوت خود باقی خواهد ماند: چرا هیجانهای اصلی با صورت منتقل میشوند، در حالی که هیجانات خود-آگاه به روشنی اجزای غیرصورتی دارند؟
تشخیص این تفاوت ارزشمند است، و بررسی بیشتر آن روشن خواهد ساخت که هیجانات خود-آگاه چگونه و با چه هدفی تکامل یافتهاند. با صورتبندی دو دسته به عنوان مقولههای درهمتنیده به جای مقولههای مجزا، میتوان از بحث بر سر اینکه یک هیجانِ به خصوص اولیه است یا خود-آگاه اجتناب کرده، و به کاوش دلایل تکاملی وجود این دسته هیجانات پرداخت. شاید میزانی که هر هیجان نماینده هر گروه است اطلاعات مهمی را پیرامون زمان و چرایی پیوستن این هیجان به گنجینه رفتاری انسان برملا سازد.
به علاوه این تفکیک مبنایی برای تشکیل مدلی فرآیندی به منظور نمایش پیشآیندهای شناختی هیجانات خود-آگاه فراهم میآورد. چنین مدلی میتواند با تعریف کردن هیجانات خود-آگاه بر اساس فرآیندهای زیربنایی (و احتمالاً جهانی) آنها، قلمر تحقیقاتی را به فراتر از تعاریف شهودی این هیجانات –که در جایجایِ ادبیات دیده میشود— ببرد. اگر هیجانها به صورت فرآیندی تعریف شوند آنگاه پرسش پیرامون تفاوتهای فردی و فرهنگی دیگر در این مورد نخواهد بود که آیا این هیجان همان است یا چیز دیگری است، تجربه شده یا نشده، یا در افراد و فرهنگهای مختلف اهمیت دارد یا ندارد، بلکه در این مورد خواهد بود که آیا فرآیند زیربنایی آن متفاوت است (و این تفاوت در چیست). این چارچوب منجر به تقویت رویکردی بیشتر اکتشافی و کمتر توصیفی میگردد.
محدودیتهای مدلهای بقایی هیجان
طبق نظر بیشتر نظریه پردازان، هیجانها با ادراکی از یک محرک آغاز میشوند، که به طور هشیار یا ناهشیار ارزیابی (ارزشگذاری) شده و یک «برنامه خلقی» را به راه میاندازد. تصور بر این است که این برنامه الگوی عصبی ممتازی است که یک دسته پاسخ جهتمند را، شامل آمادگی حرکت و سایر رفتارهای مرتبط، تغییرات فیزیولوژیکی، جلوه چهرهای متمایز، و احساسی درونی و ذهنی، ایجاد مینماید.
این مدل فرآیند ارزیابی بسیار سادهای را در نظر میگیرد که برای تبیین هیجانهای خود-آگاه به اندازه کافی دقیق نیست. هرچند نظریههای ارزیابی در مطالعه هیجان اصلاح شده و ابعاد ارزیابی نسبی بالقوه را نیز به مدل کلی افزودهاند، اما تصویری روشن و رضایتبخش از آن دسته ارزیابیهای دقیقی که هیجانات خود-آگاه را پدید میآورند، به دست نمیدهند.
محدودیت دیگر مدلهای بقایی در مورد هیجانهای خود-آگاه این است که این مدلها فرآیندهای خود-نگرانه را به طور کامل در بر نمیگیرند. معمولاً در این مدلها صحبت بسیار کمی از فرآیندهای پیچیده «خود» از جمله توجه معطوف به خود، فعالسازی بازنماییهای پایدار از خود، و بازتاب مبتنی بر اختلاف بین خود واقعی و تصویری استاندارد از هویت شخصی (مثلاً بازنمایی خودِ آرمانی) میشود. یک مدل فرآیندی کامل برای تبیین هیجانات خود-آگاه باید این عناصر را، که بخش اعظم تفاوت بین هیجانات خود-آگاه و غیرخود-آگاه را تشکیل میدهند، دربرگیرد.
مقاله مرتبط: آیا خجالت نعمت است یا مصیبت؟
این مقاله فصل اول کتاب The Self-Conscious Emotions Theory and Research است که توسط آقای پیوند جلالی، کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی دانشگاه علامه طباطبایی، برای انتشار در وب سایت روان حامی ترجمه شده است.