چرا ترانه ها را اینقدر خوب به خاطر میسپاریم؟
همین حالا داغترین ویدیو در یوتیوب یک قطعه ۵ دقیقهای است با عنوان «چرا از دین متنفرم اما به مسیح عشق میورزم.» این کلیپ که توسط شهروند ۲۲ ساله اهل سیاتل، جفرسون بتکی، تهیه شده از زمان انتشارش از ۱۰ ژانویه بیش از ۱۸ میلیون بازدید داشته است.
پیام بتکی –«اگر دین چیز خوبی است پس چرا به اینهمه جنگ دامن زده؟/چرا کلیساهای عظیم ساخته اما فقرا را سیر کند؟- چیز تازهای نیست؛ نویسندگان و سخنوران زیادی در رد دین سازمانی و در طرفداری از نوعی ایمان شخصی داد سخن سر دادهاند. پس چرا این شکل از دین جا افتاده است؟ قطعاً جوانی و جذابیت بیتکلف بتکی در شهرت این ویدیو بیتأثیر نبوده است؛ اما پیام بهیادماندنیاش همچنین وامدار شیوه ارائه خاصی است که او انتخاب کرده است. اجرای بتکی علیرغم ظاهر قرن بیست و یکمی خود، چیزی از یک سنت دیرینه سخنوری کلامی را در خود نهفته دارد –چیزی که طی هزاران سال و مطابق با برخی گرایشهای خاص مغز انسان شکل گرفته است.
در هر فرهنگی اشکال کلامی تصنیف و حماسه وجود دارد و ریشه آن را میتوان بسیار پیشتر از ظهور زبان نوشتاری جست. در عصر پیشنوشتاری، داستانها یا به گوش انسان جذاب و به ذهنش ماندگار بودند یا به سادگی فراموش میشدند. هرچه باشد، بیشتر پیامهایی که میشنویم فراموش میشوند، یا اگر سینهبهسینه نقل شوند –همانطور که مطالعات روانشناسان بر تکامل شایعات نشان داده- بدون آنکه متوجه شویم تغییر میکنند. دانشمند علوم شناختی دیوید رابین در کتاب کلاسیک خود با عنوان حافظه در سنتهای شفاهی مینویسد «سنتهای شفاهی برای بقای خود به حافظه انسانی وابسته هستند.
اگر سنتی بخواهد بقا داشته باشد، باید در حافظه شخصی ذخیره شده و به شخص بعدی که او هم قابلیت ذخیرهسازی و بازگویی آن را دارد، انتقال یابد. این جریان باید طی چندین نسل اتفاق بیفتد … بنابراین سنتهای شفاهی باید صورتهایی برای سازماندهی و راهبردهایی برای کاهش احتمال تأثیرگذاری حافظه بشری بر انتقال مواد کلامی رشد داده باشند.»



اگر سنتی بخواهد بقا داشته باشد، باید در حافظه شخصی ذخیره شده و به شخص بعدی که او هم قابلیت ذخیرهسازی و بازگویی آن را دارد، انتقال یابد
این راهبردها چیستند؟ افسانههایی که طی چندین نسل ادامه مییابند بیشتر اعمال محسوس را توصیف میکنند تا مفاهیم انتزاعی. آنها از تصاویر بصری نیرومند استفاده میکنند. آنها شکل ترانه یا سرود دارند؛ و الگوهای صوتی خاصی در آنها دیده میشود: آغاز بندها با حرف مشابه، همآوایی، تکرار و از همه فراوانتر، قافیه. یکی از آزمایشهای رابین نشان داد که دانشجویان دو واژه همقافیه در یک تصنیف را بهتر از واژههای غیر همقافیه به خاطر میسپارند. این ویژگیهای جهانی حکایتهای شفاهی در واقع نوعی یادیار (mnemonics) هستند –ابزارهای کمکی برای حافظه که به قول رابین افراد به مرور زمان برای «استفاده از نقاط قوت و اجتناب از نقاط ضعف حافظه بشر» به کار گرفتهاند.
امروزه دستکم یک شرکت از این یادیارهای کهن برای کمک به دانشجویان در بهخاطرسپاری آنچه خواندهاند استفاده میکند. شرکت بوک تیونز که حاصل همکاری کارآفرین آموزشی دیوید سائر و هنرمند هیپهاپ اندی برنستین است، کتابهای بزرگ و پر از لغت را به قطعات رپ فشرده و بهیادماندنی تبدیل میکند که با آهنگی پیوسته خوانده شده است. آخرین کار آنها: نسخه رپ نامه اسکارلت، نوشته ناتانیل هاتورن. کار بوک تیونز بر روی داستان هِستر پراین با همکاری SparkNotes عرضه شده که شرکتی در زمینه ارائه خدمات کمکآموزشی است و به ایجاد رپهایی از سایر آثار کلاسیک مانند نمایشنامههای ویلیام شکسپیر علاقه دارد. شاید بد نباشد به سنتگرایان وحشتزده از این جریان یادآوری کنیم که بسیاری از بزرگترین آثار ادبی، مانند ادیسه و ایلیاد، در اصل سرودهای شفاهی بودهاند. قدرت دیرپای این فرم چیزی است که بوک تیونز –و همچنین جفرسون بتکی- بهخوبی به آن پی بردهاند.
مترجم: ترانه خداویردی، کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی