همهی ما در طی زندگی روزمره خود به حد زیادی با خرافات، یا در اصطلاح روانشناسانه، تفکر جادویی مواجه ایم. تفکر جادویی به این معناست که باور داشته باشیم یک رویداد در نتیجه رویداد دیگر رخ میدهد، بدون اینکه پیوند علی صحیحی بین آنان وجود داشته باشد. مانند این باور که “من امروز از دنده چپ بیدار شدم پس باران میبارد!” اشکال این نوع از تفکر دقیقا در نبود پیوند قابل قبول علمی مشخص میشود و پذیرفتن این نوع از تفکر ما معیارهای قضاوتهای علت و معلولی ما را رد میکند. همچنین ما را آسیب پذیر میکند تا باور کنیم که هر چیزی میتواند باعث چیز دیگری شود و یا حتی فاجعه بار تر این که رخ دادن پدیده ای بدون علت را امکان پذیر بدانیم! یک تعریف پویاتر از تفکر جادویی اعتقاد به باورها بیشتر از اعتقاد به شواهد یا تجربیات است.
تاریخچه پیدایش:
انسان ابتدایی ناگزیر بود که هستی را بشناسد و حوادث عالم را برای خود تبیین یا معنا دار کند. در این جستجو چون تجربهی کافی نداشت و نمیتوانست با مشاهده و آزمایش بسیاری از اشیا و امور پیرامون خود را بشناسد و برای کم کردن بیتکلیفی و اضطراب خود به خیال پناه میبرد و با تخیل ابتدایی خودش هستی را تعیین میکند و به این ترتیب پاسخ هایی برای مسائل بیشمار هستی مییافت و موافق با آنها و برای حس تسلط به پیرامون خود دست به فعالیت هایی میزد. بنابراین، خرافه پرستی در واقع همزمان با شروع شناخت بشر از خویش آغاز شد. زمانی که انسان درصدد برآمد به کمک وسایلی به حوادث آینده مسلط شود تا بر ترس هایش چیره شده و به نحوی احساس امنیت کند.
نولسون یکی از مورخان مشهور در اثر خود به نام “خاستگاه خرافات و رسوم عامه” میگوید خاستگاه خرافات را باید در تلاش های نخستین انسان و در موارد زیر جستجو کرد:
توضیح اسرار طبیعت و هستی خویش آرزوی مطلوب ساختن سرنوشت خویش و دیدن اتفاقات آینده در زمان حال، آرزوی برکنار ماندن از تاثیر شیطانهای غیر قابل ادراکتلاش ناگزیر برای نفوذ در آینده از سوی دیگر و به طور کلی میتوان گفت که سه عیب انسان که ترس، حیرت و جهل سه انگیزه اساسی و مهم در افکار جادویی و خیال های خرافی است.
مشکلات این شیوه تفکر
پذیرفتن تفکرات جادویی دو مشکل عمده را به همراه میآورد:
کاهش اراده و تلاش نکردن برای رسیدن به اهداف. برای مثال یک تفکر جادویی مانند بدست آوردن چیزی فقط با تصور کردن آن به وضوح و مقدارکافی فقط باعث میشود که خود را به مدتی طولانی در حال انتظار ببینیم.
انجام انتخابات اشتباه. برای مثال این اعتقاد که اگر به بیماری فکر نکنی خود به خود، خوب میشود و رفتار مراجعه نکردن به دکتر که طبعات آسیب زایی دارد.
استرس هیجانی و رویداد های شخصی با اهمیت، ما را به شدت به سمت ساختن معنایی جادویی سوق میدهد. افرادی که تفکر جادویی دارند بیشتر در معرض خطر ابتلا به اسکیزوفرنی یا روان پریشی قرار دارند، افرادی که از اختلال وسواس جبری رنج می برند نیز، سطح بالای پارانویا و تفکر جادویی را نشان میدهند؛ همچنین در آنها اعتقاد به همجوشی فکر و عمل (اعتقاد به اینکه افکار مستقیما باعث اعمال میشود) نیز دیده میشود که خود نوعی تفکر جادویی و خرافه محسوب میشود. اما به گفته دکتر پیتر براگر، سرپرست نوروسایکولوژی بیمارستان دانشگاه زوریخ، نداشتن هیچ گونه تفکر جادویی نیز ناسالم است. وی داده هایی ارائه میکند که با پیوندی شدید، کمبود عقاید جادویی را با آنهدونیا ( بیماری ناتوانی در لذت بردن) مرتبط میسازد. وی همچنین ناقل شیمیایی کلیدی در تفکر جادویی را دوپامین معرفی میکند.
نظریات
نظریات یادگیری اجتماعی (اسکینر)
به نظر اسکینر وقتی ما به جامعه مینگریم ارزش ها و افکار را نمیبینیم، بلکه در عوض صحنه ها و پدیدههایی مانند انسان ها چگونه زندگی میکند؟ چگونه فرزندان خود را پرورش میدهند؟ چگونه با هم رفتار میکند؟ چگونه بر یک دیگر حکومت میکنند و.. در منظر دید و مشاهدهی ماست. از این روی فرهنگ یک جامعه متشکل از رفتارهاست و نه ارزشها و افکار. رفتارهایی که خود معلول نیروهای خارجی- تشویق و تنبیه میباشد. در نتیجه شناخت رفتار، نیازمند مفاهیمی چون ارزش و فکر نبوده بلکه به شناخت عوامل و متغیرهای تعیین کننده ی رفتار یعنی عامل تقویت نیاز دارد.
“اسکینر” که اساس نظریه خود را بر پایه ی اصل تقویت رفتار قرار داده است، بیان میکند هر گاه میان یاس و ظهور یک تقویت کننده، پیوندی تصادفی وجود داشته باشد، رفتار حاصل را رفتار خرافی مینامیم.
نظریه ی همرنگی اجتماعی
نظریه همرنگی اجتماعی ریشه خرافات را در اعمال فشارهایی میداند که از جانب گروه یا اجتماع به فرد یا اشخاص وارد میآید و افراد خود را ملزم میدانند تا در رفتار و عقاید خود تغییراتی ایجاد کنند و خود را با جماعت همرنگ سازند. مطابق این نظریه، اعتقاد یا باور زمانی حاصل میشود که فرد به طور مکرر، یک حادثه یا پدیده را عینا تجربه میکند که در این صورت، تکرار این تجربه منتهی به اعتقاد به آن پدیده میشود.
دیدگاه وجودی (اگزیستانسیال)
از دیدگاه وجودی، انسان برای فرار از مسئولیت و بار سنگین آن، تمایل دارد که دائما تحت کنترل و سیطره باشد، وجود خرافات و باور به وجود نیروهایی جادویی خلا تنهایی وجودی وی را پر کرده و با گرفتن آزادی و حق انتخاب وی، بار سنگین مسئولیت را از دوش او برمیدارد. همچنین انسان خواهان یافتن معنا به وسیله ارتباط دادن مسائل نامرتبط با تفکر جادویی، سعی در معنا بخشیدن به جهان خود را دارد.
چگونه تفکر جادویی را متوقف کنیم؟
تفکر جادویی مانعی برای درست تصمیم گرفتن ما و در شدت بالا تهدیدی برای سلامت روان خواهد بود؛ اما هر چه عمیق تر به خود مینگریم تمایل کمتری برای حذف این افکار داریم، راهکارهایی برای کاهش این افکار وجود دارد که به آنها اشاره میشود:
آگاهانه امیال و سوگیری های خود را شناسایی کنید. آنها را یادداشت کنید. تلاش کنید که علل آنها را بیابید. سپس سعی کنید که آن ها را آگاهانه حذف کنید.
زمانی که موضوعی قابل اثبات بنظر میرسد حتما خواستار اثبات آن شوید. تلاش کنید تا عقلانی و منطقی باقی بمانید و چیز هایی را که اثبات نشده اند، عقلانی انکار کنید حتی اگر از نظر احساسی متمایل هستید که آنها را باورکنید. تلاش کنید که به عقایدتان فقط به عنوان یک گرایش احترام بگذارید و در این صورت قادر خواهید بود به جای عمل کردن با اطمینان به باورهایتان به اثبات شده ها عمل کنید.
از تمایل خود برای اینکه اجازه دهید دیگران به جای شما فکر کنند آگاه باشید و اجازه ندهید افکار دیگران در تصمیم گیری های شما تاثیرگذار باشد.
منابع:
_ Matthew, Hutson. Magical thinking, psychology today site
_ Alex, Lickerman. Magical thinking, psychology today site
_ شعیبی، فاطمه (۱۳۹۲)؛ روانشناسی خرافات، کتاب های الکترونیکی.