مسیحیت، آیین بودا و سایر مکاتب مذهبی ما را به محافظت از خود در برابر خطرات غرور توصیه کردهاند. مسیحیان به طور سنتی باور داشتند که غرور از گناهان کبیرهای است که فرد را از عضویت در جمع مؤمنان خارج میسازد. غرور نشانهای است مبنی بر اینکه کانون پرستش از خداوند به خود فرد منتقل شده است. برای مروری بر غرور و اخلاق در فلسفه و روانشناسی با روان حامی همراه باشید.
در میان بوداییان غرور از این نظر زیانآور است که دستیابی به «درستاندیشی» را که شرط لازم کشف خوشبختی واقعی است، مختل میسازد. در واقع غرور یک دیدگاه غیراخلاقی –خودخواهانه، خودپرستانه- نسبت به خود و جهان است. انسانیت را میتوان با دور ساختن تجربیاتی که منجر به غرور میشوند، اخلاقیتر نمود.
مروری بر رشد غرور و اخلاق در فسلفه و روانشناسی
اما دیدگاه ما با نظر فوق متفاوت است. ما معتقدیم که تغییر شکلهایی که در طول دوران رشد کودکی و بزرگسالی در احساس غرور پدید میآیند، تعهد به فعالیتهای اخلاقی بلندمدت را تقویت میسازند. این دیدگاه از تحقیقات پیشین ما بر روی فعالیت اخلاقی پایدار و کارهای داوطلبانه برآمده است. ما در این پژوهشها مشاهده کردیم که تعهد به فعالیت اخلاقی پایدار و داوطلبانه به ندرت پیش از نوجوانی دیده میشود؛ یافتهای که با تفسیرهای نظری کُلبرگ (۱۹۸۴)، کولبی و دامون (۱۹۹۲)، و بسیاری از پژوهشگران دیگر در رابطه با رفتار اخلاقی همخوانی دارد. ظهور فعالیت اخلاقی پایدار در نوجوانی تا حدی بیانگر گسترش هویت اخلاقی است، اما علاوه بر آن، نشاندهنده تبدیل رشدیِ غرور به هیجانی است که میتواند رفتار اخلاقی داوطلبانه را برقرار سازد.
ما معتقدیم که این دیدگاه اساساً دیدگاهی جدید است، زیرا (۱) تنها برخی از روانشناسان (مانند تانجنی، ۲۰۰۲) و فیلسوفان (مانند کریستجانسون، ۲۰۰۲) به ارتباط میان غرور و زندگی اخلاقی پرداختهاند، و (۲) تحقیقات اندکی بر روی رشد غرور انجام شده است (جستجوی کامپیوتری ادبیات تنها تعداد کمی تحقیق را نتیجه داد). اهداف ما در این فصل عبارتند از
(۱) ترسیم نقش غرور در زندگی اخلاقی،
(۲) استفاده از ادبیات موجود برای طرحریزی رشد غرور در کودکی و نوجوانی، و
(۳) ارائهی شواهد جدید در ارتباط با غرور و عمل اخلاقی.
هیجانات و اخلاق
هرچند ارتباط بین غرور و رفتار اخلاقی به ندرت توسط روانشناسان و فلاسفه مورد بررسی قرار گرفته، اما مطالعات زیادی بر روی اخلاق، عمل اخلاقی و هیجانات اخلاقی موجود است. ما ابتدا مروری خواهیم داشت بر این مطالعات تا زمینهای برای بحث خود بر روی نقش غرور در انگیزه دادن و حمایت از تعهدات اخلاقی فراهم ساخته باشیم.
همدردی (Empathy) و همدلی (Sympathy)
هیوم (۱۷۴۰/۱۹۷۸) زمانی گفته بود که بهترین راه برای درک اخلاق این است که ببینیم چهطور توسط هیجانها باانگیزه میشود. طبق نظر او، «اخلاق را بهتر از آنچه بتوان قضاوت کرد میتوان احساس نمود». به بیان دیگر، تجربیات اولیهی درد یا لذت منجر به قضاوتها و اعمال اخلاقی میشود، و این استدلال میتواند این ارتباط علت و معلولی از پیش موجود را روشن سازد. بخش بزرگی از تحقیقات از همین سنت پیروی کردهاند. علیرغم برخی استثنائات، تحقیق بر روی هیجانات اخلاقی و رشد آن در طول ۴۰ سال اخیر به طور گسترده بر روی پریشانی تلقینی (هافمن، ۱۹۹۱) و پاسخدهی وابسته به همدردی (آیزنبرگ، ۲۰۰۰، ۲۰۰۵) تمرکز داشته است. از نظر هافمن «پریشانی تلقینی»، که گرایش به تجربه هیجانی است که دیگری ابراز میدارد، کانون اصلی رفتار اخلاقی و رشد اخلاقی است. هافمن بر این باور بود که نوزادان زمینه تجربه پریشانی تلقینی را دارند، و این پریشانی است که عمل اخلاقی را باانگیزه میسازد. پریشانی تلقینی با گسترش درک کودک از خودش و دیگران در خلال رشد تغییل شکل مییابد.
آیزنبرگ (۲۰۰۰، ۲۰۰۵) نیز بر پاسخدهی وابسته به همدردی به عنوان کلید فهم اخلاق تأکید میکند. «پاسخدهی وابسته به همدردی» به رفتاری اشاره دارد که از درک حالت هیجانی دیگران ناشی میشود. به طور نوعی، پاسخدهی وابسته به همدردی از طریق همدلی (یعنی احساس دلمشغولی نسبت به فرد دیگر)، پریشانی شخصی (یعنی واکنش هیجانی نامطلوبِ معطوف به خود در قبال هیجان دیگران)، یا ترکیبی از این دو ابراز میشود. به علاوه، شواهد کافی وجود دارد که ارتباط میان پاسخهای وابسته به همدردی و تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی را به اثبات میرساند. برای مثال، آیزنبرگ و همکارانش دریافتند که پاسخدهی همدلانه به نیازهای دیگران با رفتارهای کمکرسانی و استدلال اخلاقی ارتباط مثبت دارد. در مقابل، پاسخدهی خود-پریشانی با رفتار کمکرسانی همبستگی منفی داشت. این نتایج اعتبار بالایی دارند و در زمینههای موقعیتی و زمانهای متفاوت معتبر هستند.
به علاوه، محققان به روشنی ثابت کردهاند که همدردی میتواند رفتار جامعهپسند (prosocial behavior) را با انگیزه سازد. برای مثال، کارهای اخیر باتسون و همکارانش (۱۹۹۵) نشان داده که دستکاری سطح همدردی نسبت به کسی که نیاز به کمک دارد موجب میشود مردم منابع بیشتری را به آن فرد اختصاص دهند، و بنابراین از میزان منابع در دسترس برای گروه جمعی بزرگتر کاسته شود. در مطالعهای دیگر، باتسون، تورک، شاو و کلین (۱۹۹۵) نشان دادند که دستکاری سطوح همدلی نسبت به کسی که نیاز به کمک دارد میتواند میزان اهمیتی را که دیگران برای رفاه حال او قائل هستند تغییر دهد. کسانی که میزان بیشتری همدردی نسبت به فرد نیازمند تجربه کردند، برای او ارزش بیشتری قائل شدند، و این ثابت میکند که افراد میتوانند بر مبنای پاسخهای هیجانی خود به رویدادها نسبت به نظام ارزشی خود بینش کسب کنند.
اهانت، خشم و نفرت
در دهه اخیر محققان حوزه هیجانات اخلاقی تمرکز خود را به ورای همدردی گسترش دادند تا طیف گستردهای از هیجاناتی را دربرگیرند که در درک زندگی اخلاقی مؤثرند. روزین و همکارانش اخیراً بر هیجانات دیگر-محکومکننده به عنوان عامل مهمی در تنظیم زندگی اخلاقی تمرکز کردهاند. هیجانات دیگر-محکومکننده شامل اهانت، خشم و نفرت میشوند، و از این جهت «اخلاقی» نام گرفتهاند که غالباً هنگام مشاهده اخلال دیگران در نظم اخلاقی موجود در فرهنگ تجربه میشوند. روزین و همکارانش مدعی هستند که اینکه چه هیجان دیگر-محکومکنندهای تجربه شود تا حدودی بستگی به این دارد که نقض اخلاقی مشاهده شده چه چیز باشد. بعضی تجاوزها منجر به اهانت، بعضی دیگر منجر به خشم و برخی هم منجر به نفرت میگردند. روزین و همکارانش با استفاده از مدل اخلاقی شوِدِر توانستند ارتباطاتی بین نوع تجاوز اخلاقی و نوع هیجان تجربه شده تدوین کنند. طبق نظر شوِدِر سه نوع اخلاق وجود دارد: جامعه (مثلاً عرفهای اجتماعی)، خودمختاری (مثلاً حقوق فردی) و الاهیات (مثل قوانین مقدس مذهبی). روزین و همکارانش به طور خاص پیشبینی کردند که وقتی افراد شاهد نقض اخلاقیات جامعه، خودمختاری و الاهیات میشوند، به ترتیب هیجانهای اهانت، خشم و نفرت (هیجانات سهگانه CAD) را تجربه میکنند.
شرم و گناه
سومین دسته از هیجانات اخلاقی که ما به آنها میپردازیم هیجانات خود-آگاهی هستند که شامل شرم، گناه، خجالت و غرور میشوند. شرم، گناه و خجالت هنگامی نجربه میشوند که فرد احساس کند نتوانسته یک معیار، قانون یا هدف را برآورده سازد. در مورد شرم، این شکست به خودِ «کلی» نسبت داده میشود – به عبارت دیگر در مورد شرم، شکست به عنوان عیب و ایرادی در منش دیده میشود که در تمام زمینهها وجود دارد. از سوی دیگر احساس گناه هنگامی تجربه میشود که شکست را به خود نسبت میدهیم و آن را به موقعیت خاصی که در آن شکست خوردهایم محدود ساخته و به سایر زمینهها تعمیم نمیدهیم. در مورد گناه، شکست به عنوان بیانگر مشکل در زمینه خودِ «کلی» دیده نمیشود. خجالت هنگامی تجربه میشود که فرد نتواند برخی قراردادهای اجتماعی را برآورده سازد. از آنجا که خجالت بدون دغدغهای خاص تجربه میشود و نسبت به گناه یا شرم بار منفی کمتری دارد، بسیاری بر این باورند که در بهترین حالت خجالت نقشی ناچیز در رفتار اخلاقی بازی میکند.
مروری بر هیجانات اخلاقی
سنتهای موجود کمک بزرگی به شناخت ما از عملکرد اخلاقی و رشد آن کرده است. مروری که داشتیم نشان میدهد که کارهای تحقیقاتی هیجاناتی را شناسایی کردهاند که پاسخهای اخلاقی را نسبت به افراد گرفتار (همدردی، همدلی) و در پاسخ به نقض هنجارهای اجتماعی (شرم، گناه، نفرت، اهانت و خشم) باانگیزه میسازند. اینها همگی دستاوردهای بزرگی هستند.
با این حال، یکی از حوزههای زندگی اخلاقی که از کانون توجه تحقیقات دور مانده، عمل اخلاقی داوطلبانه در قبال دیگران است. گاهی دیده شده افرادی که میزان بالای تعهد را به دیگران نشان میدهند، همدردی و همدلی بیشتری نیز با دیگران دارند (برای مثال، پنر، ۲۰۰۲)، اما سایر تحقیقات تفاوت معناداری بین همدلی نوعدوستان و افراد دیگر پیدا نکردهاند. این الگو نشان میدهد که همدردی و همدلی به تنهایی برای تبیین عمل اخلاقی داوطلبانه و پایدار کافی نیستند. به علاوه، تلاشها برای تبیین نوعدوستی پایدار برحسب متغیر پیچیدهی استدلال اخلاقی نیز ناامیدکننده بودهاند. عمل اخلاقی داوطلبانه و پایدار را از طریق پژوهشهای مرسوم بر روی زندگی اخلاقی به سختی میتوان درک کرد.
غرور و زندگی اخلاقی
غرور که معمولاً نظریهپردازان اخلاق از آن غافل شده – و وقتی هم به آن پرداختهاند آن را مانعی بر سر راه عمل اخلاقی دانستهاند- شایسته توجه بیشتر به عنوان عامل انگیزشی رفتار نوعدوستی است. به ویژه، ما معتقدیم که به حساب آوردن غرور در زندگی اخلاقی میتواند دو مسئله را در فهم تعهد اخلاقی روشن سازد:
(۱) چگونه عمل اخلاقی داوطلبانه و با برنامه در طول زمان پابرجا باقی میماند، در حالی که زمینه فراخوان آن دیگر وجود ندارد؟؛ و
(۲) چرا عمل اخلاقی داوطلبانه، با برنامه و پایدار تا اواخر کودکی و اوایل نوجوانی دیده نمیشود؟ در بخشهایی که خواهد آمد برخی از ادبیات فلسفی و روانشناختی را در زمینه این سؤالات بررسی خواهیم کرد.
غرور در متون فلسفه اخلاق
فلسفه نیز مانند الاهیات، غرور را نتیجه نقصی در منش و برانگیزاننده رفتار غیراخلاقی و حتی شرورانه میداند. با این وجود، این دیدگاه همانقدر از معنای بسیار کلی غرور برخاسته که از بررسی دقیق غرور و نقش آن در زندگی اخلاقی. همانطور که دیلون (۲۰۰۳) گفته، غرور را معمولاً به عنوان معادل حرمت نفس، اعتماد به نفس و خوددوستی به کار بردهایم، و شاید کاربرد کنونی آن نیز تا حدی استفاده این اصطلاحات را به جای هم ممکن سازد. با این حال، استفاده محاورهای به جای روشن ساختن جنبههای منحصر به فرد یک واژه، با معادل ساختن آن با سایر واژهها ایجاد ابهام میکند. به طور خاص، غرور را میتوان واکنش هیجانی مشخصی به یک عمل یا رویداد دانست که (۱) «خود» را به اهدف و استانداردها نزدیکتر میسازد، و (۲) حاصل تلاش فرد است. با در نظر داشتن این ویژگیها، غرور چه ارتباطی با اخلاق پیدا میکند؟
کریستجانسون (۲۰۰۲) دیدگاهی ارسطویی از ارتباط میان غرور و زندگی اخلاقی ارائه میکند. از نظر او، فردی که فضیلت اخلاق را داراست «هیجانات عارضی غرور و شرم خالص را به عنوان نشانههای گذرای موفقیت یا شکست در نظر گرفته، و در خود منبع انگیزشی نیرومندی ایجاد میکند: شرم نقطه پایانی قطعی بر مباهات فردی است و باید به هر طریقی از آن اجتناب کرد، در حالی که غرور خالص هدفی به غایت مطلوب است» (ص. ۱۰۶). این مدل پیشنهاد میکند که فضیلت اخلاق تا حدودی بر مبنای سیستمی هیجانی قرار دارد که هم به اعمال فرد و هم به محیط اجتماعی بازخورد دهنده در رابطه با موفقیت و ارزش این اعمال، پاسخ میدهد. افرادی که اعمال ارزشمند در شبکه اجتماعی خود انجام میدهند غرور خالص را تجربه میکنند؛ هیجانی بسیار خوشایند که «هدفی به غایت مطلوب» است. رفتار نوعدوستی را نیز میتوان دارای این ویژگیها دانست:
یک سری اعمال که توسط فرد آغاز و کنترل شده و در بیشتر جوامع بسیار ارزشمند تلقی میشود. به علاوه، از آنجا که رفتار نوعدوستی پایدار – مثلاً کار داوطلبانه مکرر در مدرسه- باعث میشود فرد دریابد که عملش تسط قضاوت اجتماعی دیگران تأیید و تصدیق میشود، در مقایسه با اعمالی که تنها یک بار صورت گرفتهاند به احتمال بیشتری توسط تجربه غرور تقویت میگردد. بنابراین تجربه غرور میتواند انگیزه نیرومندی برای رفتار نوعدوستی پایدار باشد.
کریستجانسون (۲۰۰۲) معتقد است روی دیگری از غرور، که وی آن را «مباهات» مینامد، نیز رفتار اخلاقی را حمایت میکند. مباهات یعنی احساس «سربلندی از منش اخلاقی نیکو [ی فرد] و نتایج آن» (ص. ۱۰۵). مباهات نتیجه تأمل بر خویشتن و دریافتن ارزش خود به عنوان یک فاعل اخلاقی است. استفاده کریستجانسون از مباهات تا حدی بازتاب دیدگاه هیوم است مبنی بر اینکه خود-اندیشی میتواند هم احترام به خود و هم احترام به دیگران را به همراه داشته باشد. آنچه کریستجانسون و هیوم میخواهند به تجزیه و تحلیل زندگانی اخلاقی بیافزایند این نکته است که تأمل درونی بر صفات منشی و اعمال اخلاقی که از آنها برمیآیند، میتواند تعهد به زندگی اخلاقی را عمیقتر سازد.
غرور در متون روانشناسی اخلاق
بیشتر مطالعات غرور بر روی ارزیابیها (appraisals)، یا تفسیرهای افراد در رابطه با رویدادها و نتایج آنها در تجربه کردن غرور، تمرکز دارد. این مطالعات تقریباً گسترش همان دیدگاهها در رابطه با غرور است که پایههای مطالعات فلسفی اخلاق را تشکیل میدهند.
تریسی و رابینز (۲۰۰۴) این زنجیره ارزیابی را در فراخوانی هیجانات خود-آگاه از جمله غرور پیشنهاد دادند: اول میبایست رویداد راهاندای وجود داشته باشد که توجه فرد را به خود معطوف کرده، و بازنماییهای خودِ بخصوصی را فعال سازد. دوم، این رویداد میبایست مرتبط با هدف یا همخوان با هدف باشد. به بیان دیگر، رویداد میبایست برای فرد و برای آنچه که قصد دارد بدان برسد مهم و بامعنی باشد. سوم، علت رویداد میبایست به خود نسبت داده شود.
حجم قابل توجهی از تحقیقات تجربی وجود دارد که ثابت میکند این زنجیره اسنادی با تجربه غرور همخوانی دارد. پژوهشگران از افراد خواستند احساس خود را در صورت داشتن ترکیبهای متفاوتی از ارزیابی نسبت به رویدادها گزارش کنند، و یافتهها از انواع مختلف تحقیقات با پیشبینیهای تریسی و رابینز (۲۰۰۴) همخوانی خوبی دارد. با این حال، تا جایی که ما میدانیم تقریباً هیچ پژوهشی وجود ندارد که انواع ارزیابیهای افراد را در رابطه با انواع اعمال اخلاقی پایداری که در این فصل به آن میپردایم، بررسی کرده باشد.
فلاسفه و روانشناسان نه تنها الگوهای کلی مشابهی برای ارزیابیهای زیربنایی تجربه غرور ارائه میکنند، بلکه در رابطه با این موضوع که غرور چگونه عمل اخلاقی را باانگیزه میکند نیز زمینههای استدلالی مشترکی دارند. ما با اقتباس از کارهای داویدیو و پِنِر (۲۰۰۴)، به دو راه که از طریق آن غرور باعث تسهیل عمل جامعهپسندانه میشود، رسیدیم. از یک طرف، تجربه غرور در افراد باعث میشود طوری رفتار کنند که تصویر بهتری از خود در ذهن دیگران برجای بگذارند – فرضیه ارتقای تصویر ذهنی.
راه دوم میتواند این باشد که غرور افراد را به انجام عمل جامعهگرایانه ترغیب میکند تا احساس بهتری در باره خود داشته باشند –فرضیه ارتقای حالت مثبت. این روش دوم شبیه به ادعای تانجنی (۱۹۹۹) است که «غرور باعث افزایش خود-ارزشمندی افراد، و احتمالاً مهمتر از آن، تشویق رفتار آتی در جهت استانداردهای ارزشمندی و شایستگی اجتماعی میگردد» (ص.۳۹۵). هر دو دیدگاه در رابطه با غرور با مدل کریستجانسون (۲۰۰۲) از نقش غرور در اخلاق که در بخش قبل بیان شد همخوانی دارند، و هر دو کمک میکنند چگونگی تعهد افراد را به رفتارهای نوعدوستانه داوطلبانه توضیح دهیم.
مقالههای مرتبط:
- نظریه رشد اخلاقی پیاژه
- نظریه رشد اخلاقی کلبرگ
- آیا خجالت نعمت است یا مصیبت؟
- هیجانات خود-آگاه: معرفی پنج ویژگی اصلی
- یک مدل نظری فرآیندی برای هیجانات خود-آگاه
این مقاله فصل هفتم کتاب The Self-Conscious Emotions Theory and Research است که توسط آقای پیوند جلالی، کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی دانشگاه علامه طباطبایی، برای انتشار در وب سایت روان حامی ترجمه شده است.