زمانی که در کار درمان با درد آشکار مراجع مواجه میشوم اغلب برای کاهش رنج او به دنبال یک ابزار، نوعی مداخله یا کلماتی تسلیبخش میگردم. اگر شانس بیاورم، به هر شکل راهی برای امیدوار کردن مراجع خواهم یافت. اما امروز نتوانستم روزنه امیدی بیابم و با درد همنشین شدم.
به تاریخچهی آسیبها و فقدانهای او فکر کردم و آنچه را از ادبیات پژوهشی مرتبط با آسیب آموخته بودم به یاد آوردم: «یک راه برای ایجاد تابآوری، یافتن معنا در زمان فقدان یا پیدا کردن هدف در بهبودی است».
به نظر میرسد که عامل کلیدی در توانایی فرد برای مقابله با رنج، یافتن هدف میباشد. بنابراین، با مراجعم به صورت جدی در مورد تاریکی، غم، بیمعنایی و درد وجودی صحبت کردیم؛ راه دیگری نداشتیم. و این، زمان همنشینی با رنج بود.
من مادرم را وارد بحث کردم؛ همان کاری که هر وقت در گودال یأسی کم و بیش آشنا پرت میشوم انجام میدهم. به مراجعم دربارهی تاریخچهی فقدان عمیق مادرم گفتم. به او گفتم که مادرم چه دشوار و در عین حال چه زیبا زندگیاش را وقف یافتن لذت و خوشی کرده و آنچنان عشقی از خود میپراکند که دنیا را به جای بهتری تبدیل میکند.
به او گفتم که اکنون مادرم خود را در عشق و فداکاری نسبت به پدرم حبس کرده؛ مردی که از بیماری پارکینسون رنج میبرد و هر روزش با اندوهی فراگیر و نشانههای فیزیکی توان فرسا آغاز میشود. و من و خواهر برادرهایم تنها از دور مادرم را که به امید یک لبخند یا قدردانی میرقصد، میخواند و چیزهایی در گوش پدرم زمزمه میکند، نگاه میکنیم.
و او همچنان منتظر میماند…
وقتی اینها را برای مراجعم تعریف کردم، با هم به امید، استقامت و فداکاری تأثیرگذار مادرم لبخند زدیم. همان موقع آنچه یکبار مادرم به من گفته بود را به یاد آوردم. یکبار با دانشی کامل درمورد اینکه من از آن نوع دی ان ای (DNA) ها برای قربانی کردن خودم ساخته نشدهام، از مادرم پرسیدم: چگونه هر روز این کارها را بدون هیچ شکایتی انجام میدهی؟
مادرم گفت: این کارها به من احساس باارزش بودن میدهد. حس میکنم دیگران به من نیاز دارند و برای آنها مفیدم.
و همچنان میخندید…
مادرم در کوششهای روزانهاش هدف و معنایی یافته است؛ کلیدی برای تابآوری.
او بدون اینکه خودش بداند برای تسلط یافتن بر محیط مصمم است و با این تصمیم بر عقیده ارزشمند ویکتور فرانکل مهر تأییدی زده است: «میان محرک و پاسخ چیزی دیگری هم وجود دارد و آن قدرت ما انسانها برای انتخاب پاسخمان است. چرا که رشد و آزادگیمان به پاسخهایمان بستگی دارد».
مراجع با اطمینان و با چشمانی اشک آلود به حرفهایم گوش کرد و گفت: هیچ کاری را به مراقبت از لورای عزیزم ترجیح نخواهم داد.
گفتم: میدانم.
و با اشکهایی پنهان در چشمهایم لبخند زدم.
تسلط یافتن بر محیط میتواند زمانیکه همه چیز رو به وخامت است، غیر ممکن به نظر آید چرا که اندوه و فقدان مزمن، هر چشماندازی از امید را میپوشاند.
اما اگر بتوانیم قوای خود را برای مقابله با اندوه جمع کنیم و نهایت تلاشمان را برای یافتن ذراتی از امید در مواجهه با اندوه بیرحم انجام دهیم، به نتیجه خواهیم رسید. این، راهی برای یافتن هدف است و هدف، به رنج کشیدن معنا میبخشد، تاب آوری میآفریند و الهامبخش امید است.
نویسنده: کارن کلی من
مترجم: زهرا زابلیپور


