محتوای درمانی در نظریه روانکاوی زیگموند فروید
تعارض های درون فردی
بدیهی است که روانکاوی در جریان درمان بر تعارض های درون فردی متمرکز میشود و در این میان تعارضهای بین تکانهها، اضطراب و دفاعها اهمیت اصلی را دارد. مشکلات ممکن است در سطح میانفردی نمایان شود اما خاستگاه و حل چنین مشکلاتی فقط از طریق تحلیل تعارض های درون فردی به دست میآید. با روان حامی همراه باشید.
اضطراب ها و دفاعها
پیش از این دربارهی اضطراب ناشی از تهدیدهای جدایی و اختگی بحث کردیم. پیران فروید اضطراب آغازین را که ناشی از ضربهی تولد فرضی بر اثر فشار تحریک است بدیهی میدانند. اضطراب آغازین مبنای بدنی وحشت و منشأ تهدید ناشی از فشار تحریکات غریزی در بزرگسالی است. اضطراب اخلاقی یا احساس گناه تهدیدی است که از زیرپا گذاشتن قواعد درونیشده ناشی میشود.
اضطراب در رواندرمانی عامل برانگیزندهای است که به دلیل ویژگیهای آزاردهندهاش احتمالاً شخص را وا میدارد تا در پی کاستن از آن باشد. با وجود این روانکاو در جریان درمان باید مراقبت باشد که تکانهها را بسیار سریع آشکار نکند زیرا ممکن است بیمار وحشتزده شود و درمان را رها کند یا گرفتار تجربهی روانپریشی شود. اضطراب از دلایل اصلی کندی پیشرفت درمان است زیرا وقتی بیمار به تداعیهای خطرناک نزدیک میشود تا اندازهای اضطراب به او علامت میدهد که مقاومت کند و تا اندازهای هم درمانگران احساس میکنند ایگوهای نابالغ نمیتوانند سطوح بالای اضطراب را تحمل کنند.
دفاع یا مقاومت ـ که هنگامی که در جریان درمان رخ میدهد دفاع نامیده میشود ـ نیمی از محتوای روانکاوی است. تقریباً هر رفتاری در جریان درمان ممکن است در خدمت کارکردهای دفاعی قرار گیرد. بنابراین روانکاو همیشه موضوعهایی برای کار کردن و پردازش دارد. مسئله فقط این است که بیمار کدام دفاع را به احتمال زیاد به عنوان مقاومت میپذیرد، برای مثل جلسههای روانکاوی را فراموش میکند یا نمیتواند رویاها را به خاطر آورد. هدف روانکاوی در هم شکستن دفاعها نیست بلکه قرار دادن دفاعهای رشدیافتهتر و واقعبینانهتر و ارضاکنندهتر به جای دفاعی رشدنیافته و تحریفکننده است.
عزت نفس
عزت نفس محتوای اصلی روانکاوی نیست. بعضیها عزت نفس غیرواقعبینانه ضعیفی دارند. دو نمونه آن عبارت است از شخصیت دهانی محرومی که همواره خود را کم ارزش میشمارد، یا شخصیت آلتی طرد شده که خود را زشت و ناخوشایند میداند. بیماران دیگر ممکن است عزت نفس غیرواقعبینانه بالایی داشته باشند مثل شخصیتهای دهانی افراطی که از خودراضیاند یا شخصیتهای آلتی افراطی که خودبین و بیپروا هستند. شخصیتهای پیشتناسلی تا زمانی که تحت سلطه تمایلات کودکانه، مواظبت خودخواهانه، کنترل خصمانه، یا اغواگری خودشیفته هستند اصولاً نمیتوانند احساس خوبی به خودشان داشته باشند.
با وجود این فقدان عزت نفس واقعی نتیجهی مشکلات شخصیت است نه علت چنین مشکلاتی، و روانکاوان به طور مستقیم به مشکلات عزت نفس نمیپردازند. پذیرش ویژگیهای کودکانه ممکن است موجب آرامش موقتی شود اما چیزی که شخصیت پیش تناسلی واقعاً نیاز دارد نوعی پیوند شخصیت است. بهترین کار کمک به بیماران برای بازسازی آگاهانه شخصیتشان به سطح کارکرد تناسلی است و فقط پس از آن است که افراد میتوانند احساس عزت نفس پایداری را تجربه کنند.
مسئولیت
در نظام جبرگرایانهای مثل روانکاوی چگونه میتوان درباره مسئولیت فردی بحث کرد؟ از لحاظ نظری در روانکاوی آزادی و حق انتخاب وجود ندارد بنابراین مسئولیت هم مطرح نیست. اگر همه رفتارهای بیمارگون را تعارضهای ناهشیار و تثبیتهای پیشتناسلی تعیین میکند چگونه میتوان شخص را مسئول همه اعمالش تلقی کرد؟
فروید جبرگرا بود اما نظریهی او روانشناسی آزادی است. جبرگرایی روانی معتقد است همانطور که در دنیای فیزیکی هیچ رویدادی بدون علت نیست، هیچ رویداد روانی یا حالت روانی بدون علتی هم وجود ندارد. در دنیای روانی هیچ چیز اتفاقی نیست، با وجود این روانکاوی طراحی شده است تا در نهایت ما را از تعارضهای واپسرانده و دفاعهای روانی خودمان آگاه کند و از این طریق از ستم ناهشیاری رهایی بخشد.
منبع: نظریههای رواندرمانی و مشاوره پروچاسکا و نورکراس


