رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت
چه چیزی باعث رنج میشود؟ از زمان بودا، صدها پاسخ توسط صدها درمانگر ارائه شده است. این پاسخها شامل شناختها و افکار ناکارآمد، رفتارهای ناسازگار، تعارضهای ناهشیار، اضطراب تنظیمنشده و … است. هرکدام از این پاسخها درواقع فقط یک قطعه از پازل ماهیت رنج انسان است. باید در نظر داشته باشیم که همانند داستان انسانهای نابینا و فیل، هر قطعه را بهعنوان علت کامل رنج انسان در نظر نگیریم.
ماهیت رنج انسان وضعیت پیچیدهای دارد و این دلیلی است که پژوهشگران و درمانگران متعددی، نظریههای رواندرمانی پیچیده و یکپارچهنگری را ارائه میکنند که در آنها بر نقش ابعاد مختلفی مانند تحول، تعارض ناهشیار، شناختها، رفتارها و بدن تأکید میکند. یکی از این مدلها، رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) است که دیدگاههای نظری مختلفی را در یک نظریهی یکپارچه از ذهن (روان) با یکدیگر ترکیب کرده است.
در زندگی، ما بهناچار تعارضهایی را با دیگران تجربه خواهیم کرد. وقتی این تعارضها ایجاد میشود ما احساساتی را تجربه میکنیم. این احساسات بهصورت تکاملی در ما ایجاد شدهاند و به ما میگویند که به چه چیزی نیاز داریم و ما را به سمت رسیدن به امیالمان هدایت میکنند. باوجوداین، اکثر افراد نمیتوانند از این احساسات بهعنوان یک راهنما برای رفتار و پاسخ اثربخش و سودمند استفاده کنند. در عوض، مضطرب میشوند و از دفاعها استفاده میکنند. این دفاعها مشکلات کنونی و نشانههای آنها را ایجاد میکند که درنهایت به ایجاد رنج منجر میشوند.
رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) احساس، اضطراب و دفاع را بر اساس کردارشناسی، فیزیولوژی و نوروساینس به شکل متفاوتی تعریف کرده است. استفاده از این رویکردها منجر به ایجاد تکنیکها و رویکردهایی شده است که باعث تغییر سریعتر و مؤثرتر در بیماران شده است.
آنتونیو داماسیو، یکی از دانشمندان نوروساینس نشان داده است که احساس تنها بخش از سیستم هیجانی ناهشیار انسان است که با آن در حیوانات دیگر مشترک است. این درک جدید نحوه تفکر ما دربارهی احساس را بهصورت رادیکال تغییر داده است، همچنین این سؤال را ایجاد کرده است که چرا هیجانها ناهشیارند و چرا درمانگران لازم است که روی آنها کار کنند. فیزیولوژیستها و عصبشناسها همچنین درک ما از اضطراب را تغییر دادهاند. رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) این یافتهها را با هم ادغام کرده است که محصول آن مجموعه پیچیدهای از تکنیکها برای درمان اختلالهای اضطرابی و نشانههای جسمانی است. رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) همچنین یافتههای عصبشناسی، زیستشناسی فیزیولوژی، روانکاوی را با یکدیگر ادغام کرده است و نوع نگاه و تفکر ما را نسبت به دفاعها تغییر داده است. وقتی که ما متوجه شدهایم که دفاعها و صفات منش (شخصیت) محصول حافظه ضمنی (ناآشکار) است که در حافظه کلامی کدگذاری نمیشوند، باید از تکنیکهای صرفاً شناختی به سمت تکنیکهایی برویم که به صورت تجربهای روی دفاعها در اینجا و اکنون درمان کار میکنند.
ادغام این نظریهها و تکنیکها درک منحصربهفردی از فرآیندهای ناهشیار چندگانهای که در جریان درمان هستند ایجاد کرده است. دیگر نیازی نیست که فقط به وجود تنها یک ناهشیاری سرکوبشده اعتقاد داشته باشیم. در عوض به این نتیجه رسیدهایم که آنچه سرکوبشده است تنها بخش کوچکی از طیف فرآیندهای ناهشیار مغز است. بسیاری از فرآیندهای ناهشیار ما هرگز در حافظه کلامی اخباری ذخیره نمیشوند و هرگز سرکوب نشدهاند. بهعنوانمثال، اضطراب و دفاعها معمولاً ناهشیار هستند اما بخشی از ناهشیاری سرکوبشده نیستند که از طریق تفسیرهای کلامی بتوانیم به آنها دست پیدا کنیم. در نتیجه، درمانگران رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) از تکنیکهای غیر تفسیری برای کار کردن روی فرآیندهای ناهشیاری که در حافظه حرکتی، ضمنی و رویهای کدگذاری شدهاند استفاده میکنند.
رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP)، دیدگاه یکپارچهای درباره «توجه» نیز ارائه کرده است. از زمانی که فروید اهمیت ایگوی مشاهدهگر (observing ego) را شناسایی کرده است، تمامی درمانگران متوجه محوریت توجه در فرآیند تغییر شدهاند. در حال حاضر پژوهشهای نوروساینس نشان دادهاند که توانایی ما در توجه به تجربههای بدنی هیجانها پیششرط هشیاری است. درواقع ما باید قادر باشیم لحظهبهلحظه به تجربههای بدنیمان توجه کنیم تا بتوانیم به خودتنظیمی برسیم. توجه لحظهبهلحظه به آنچه در بدنمان تجربه میکنیم ظرفیت ذهن آگاهی نامیده میشود و ظرفیت ذهن آگاهی یعنی توجه لحظهبهلحظه به احساس، اضطراب و دفاعها، مهارت اساسیای است که رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) در بیماران ایجاد میکند. تنها از طریق این ذهن آگاهی است که بیمار میتواند درک کند که چه چیزی اضطرابش را ایجاد و چه دفاعهایی نشانهها و مشکلاتش را تولید میکند؛ و تنها از طریق این درک است که بیمار میفهمد باید با چه چیزی مواجهه شود و در درمان روی چه چیزی کار کند، آنهم بهصورت لحظهبهلحظه.
شناختهای ناکارآمد در درمان شناختی، رفتارهای ناسازگار در رفتاردرمانی، مکانیسمهای دفاعی در نظریهی روانکاوی، اجتناب از لحظه اکنون، در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) بهعنوان دفاع در نظر گرفته میشوند. رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) با بودا موافق است که دفاعها باعث رنج میشوند زیرا آنها همیشه باعث مقاومت در برابر مواجهه شدن با واقعیت هیجانی در لحظهی اکنون میشوند. همچنین مانند بودیسم، رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) معتقد است که درد بخشی از زندگی و اجتنابناپذیر زندگی است. بهعنوانمثال ما عاشق کسانی هستیم و آنها را دوست داریم اما ممکن است آنها ما را ناامید کنند و به آسیب بزنند یا اینکه ممکن است بمیرند. درد چیزی است که ما باید تحملش کنیم؛ درد قابل حذف شدن از زندگی نیست؛ اما رنج کشیدن که توسط دفاعهایمان ایجاد میشود چیزی است که ما میتوانیم در درمان بر آن غلبه کنیم.
رابطه بین رنج و آنچه رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) در درمان انجام میدهد
بیماران برای درمان مراجعه میکنند زیرا آنها از نشانهها و مشکلاتشان رنج میبرند. برای پایان بخشیدن به این رنج، ما باید علت آن را جستجو کنیم؛ بنابراین در اولین قدم از بیمار میپرسیم که در مورد چه مشکلی از ما کمک میخواهد. سپس ما به دنبال موقعیت خاصی میگردیم که در آن این مشکل رخ داده است. با این جستجو، ما متوجه میشویم که بیمار به سبب اضطرابی که دارد از چه احساسی توسط مکانیسمهای دفاعی اجتناب میکند. این مکانیسمهای دفاعی باعث رنج او هستند. در این زمان ما میتوانیم به بیمار کمک کنیم تا بفهمد که در درمان باید چه کاری انجام دهد: ۱) دفاعهایی را که باعث ایجاد مشکلات و نشانههایش شده است ببیند و بخواهد بر آن غلبه کند، ۲) بهجای اجتناب با اضطرابش روبرو شود، ۳) احساساتی را که قبلاً از آنها اجتناب میکرده است تجربه (احساس) کند. اگر او با احساساتش روبرو شود و آنها را تجربه کند دیگر مجبور نیست از اضطراب و نشانههایش رنج ببرد. او میتواند بهجای استفاده از دفاعهای ناسازگار، احساساتش را به سمت اعمال انطباقی و مؤثر کانالیزه کند.
ممکن است شما سؤال بپرسید که آیا مگر دفاعها برای ما خوب نیستند؟ پاسخ این است که برخی از دفاعها خوب و انطباقیاند. بیماران اما زمانی به ما مراجعه میکنند که دفاعهای ناسازگار باعث ایجاد رنج در آنها شده است. این دفاعها مشکلات و نشانههای فعلی را ایجاد کردهاند و بیمار برای آنها درخواست کمک دارد.
اما اگر دفاعها آسیبزننده هستند چرا از آنها استفاده میکنیم؟ بسیاری از بیماران در روابط گذشتهی خود آسیب دیدهاند؛ اما درمان آنها را به یک رابطهی نزدیک با درمانگر دعوت میکند. دعوت درمانگر باعث راهاندازی احساسات، اضطراب و دفاعها در بیمار میشود زیرا او قبلاً در رابطهها آسیب دیده است. در مطالعاتی که بر روی ویدیوهای ضبط شده جلسات درمانی انجام دادهایم متوجه شدهایم که بیمار ممکن است در هر دقیقه از ۵ دفاع استفاده کند؛ و با ۳۰۰ دفاع در هر یک ساعت جای تعجبی نیست که بیماران از نشانهها و مشکلاتی که توسط دفاعها ایجاد شده است رنج میبرند.
خب، ما با رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) چگونه به بیماران کمک میکنیم؟ هر مداخلهای که طی درمان انجام میدهیم بیمار را به یک رابطه ایمن دعوت میکنیم. این کار باعث میشود که بیمار احساساتی را تجربه کند. در ادامه بیمار مضطرب میشود و درنهایت از دفاعها استفاده میکند. در هرلحظه از درمان که بیمار از دفاعها استفاده میکند، نشانهها و مشکلاتش افزایش پیدا میکنند.
اما این کار باعث افزایش امید میشود. اگر ما بتوانیم در دفاعها تداخل ایجاد کنیم و کمک کنیم که بیمار آنها را ببیند و علیه آنها قیام کند نشانهها کاهش پیدا میکنند و ناپدید میشوند؛ بنابراین درمانگر باید بهصورت سیستماتیک به هر دفاع اشاره کند، به بیمار کمک کند آن را ببیند، به او کمک کند بهای استفاده از دفاع را درک کند و علیه آن حرکت کند بهگونهای که بیمار بتواند با آنچه از آن اجتناب میکند روبرو شود.
در اینجا ممکن است بپرسید که آیا شما بیمار را آشفته نمیکنید؟ در مورد تداعی آزاد چطور؟ ما هرگز بیمار را آشفته نمیکنیم. ما مانع دفاعهایی میشویم که بیمار صدمه میزنند. در تمام طول مدتی که بیمار آزادانه در مورد احساساتش حرف میزند ما بهدقت گوش میدهیم؛ اما زمانی که بیمار از دفاعها برای اجتناب از احساسات استفاده میکند، ما در فرآیند دفاعها تداخل ایجاد میکنیم به شکلی که بیمار بتواند احساساتش را تجربه کند. درمانگران رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) بهطور فعالی هر دفاعی را که بیمار از داشتن تماس عمیقتر با خودش جلوگیری میکند و باعث رنج او میشود هدف قرار میدهد.
در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP)، جلوگیری از بروز دفاعها و مزاحمت در سر راه آنها بهعنوان یک عمل مشفقانه نسبت به بیمار در نظر گرفته میشود. پذیرش دفاعها در جلسه، همکاری با نابودی بیمار است.
مثلت تعارض راهنمای تمرکز بر روی تکلیف درمانی
چگونه بیمار کمک کنم که دفاعهایش را ببیند، از آنها درست بردارد و با احساساتی که همیشه از آنها اجتناب کرده است روبر شود؟ حبیب دوانلو بهعنوان کسی که نظریهی رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) متعلق به اوست در طی کارهایش متوجه شد که هر چیزی که بیمار بیان میکند یا احساس است، اضطراب و یا دفاع. اگر شما بدانید که دارد چه اتفاقی میافتد میفهمید که باید چه کاری انجام دهید. اگر بیمار احساس را بیان میکند او را به تجربهی کامل آن تشویق میکنیم. اگر بیمار مضطرب است ما کمک میکنم که قبل از رفتن به سراغ احساساتش، اضطرابش را تنظیم کند. اگر بیمار از دفاع استفاده میکند به او کمک میکنم دفاعش را ببیند و علیه آن قیام کند در ادامه احساساتش را کاوش میکنیم.
بعد از جمله بیمار، درمانگر باید از خودش بپرسد: آیا این احساس است یا اضطراب و یا دفاع؟ اگر درمانگر جواب این سؤال را پیدا کند آنگاه متوجه میشود که چه کاری باید انجام دهد. اگر پاسخ احساس است، به بیمار کمک میکنیم روی احساسش تمرکز کند. اگر احساسی وجود ندارد، به بیمار کمک میکنیم که اضطراب و دفاع را بهعنوان انحراف از مسیر درمان ببیند و به سمت تجربهی احساس برگردد.
احساسات
مغز ما بهطور ناخودآگاه بهصورت مداوم همیشه در حال ارزیابی محیط است. درواقع اگر یک پستاندار محیطش را ارزیابی نکند ممکن است تبدیل به شام یک حیوان درنده شود. زمانی که مغز محیط را ارزیابی میکند بهصورت ناخودآگاه بدن را با خودش همراه میکند. این فعالشدگی ناخودآگاه بدن هیجان نامیده میشود. هیجانها رفتار حیوانات را سازماندهی میکند. بهعنوانمثال سگی که خوشحال است به سمت شما میدود و صورتتان را لیس میزند، در عوض سگی که ترسیده است به شما حمله میکند. به همین شکل، هیجانها رفتار انسان را نیز سازماندهی میکنند؛ اما ما چیزی داریم که حیوانات ندارند: آگاهی از فعالشدگی بدنی هیجان. این آگاهی از فعالشدگی بدن آن چیزی است که ما احساس مینامیم (داماسیو، ۱۹۹۹).
حیوانات فقط آنچه را که احساس میکنند تجربه میکنند؛ بنابراین چرا احساسات در انسانها در تعارضها نقش دارند؟ هیجانها اولین راهی است که نوزادان از طریق آن در دو سال اولیه زندگی با مراقبین خود ارتباط برقرار میکنند. زنده ماندن نوزادان بستگی به دلبستگی ایمنی دارد که به مراقبینشان دارند. اگر احساسات کودک اضطراب و خشم مراقبین را برانگیزانند، کودک این احساسات را بهعنوان خطری برای زنده ماندن در ارزیابی میکند. در این حالت کودکان و نوزادان از دفاعها استفاده میکنند تا احساساتشان را بهمنظور حفظ دلبستگی پنهان کنند.
در ابتدا، دفاعها بهعنوان مکانیسمهای انطباقی برای تداوم رابطه با مراقبین به کار میروند؛ اما آنها تبدیل به عادت میشوند و بهطور خودکار هر زمانی که احساسات در هر رابطهای راهاندازی شوند به کار میروند. ازاینرو دفاعها که در روابط گذشتهی ما برای ما سودمند و انطباقی بودند در روابط فعلی ناسازگار میشوند. آنها در گذشته مشکلات را حل میکردند، اما در زمان حال آنها مشکلاتی را ایجاد میکنند. ازاینرو، ما باید به بیمار کمک کنیم از این دفاعهای عادتی و اتوماتیکی که در دوران نوزادی شکل گرفتهاند دست بردارد تا بتواند با احساساتشان روبرو شوند. از این طریق آنها دوباره میتوانند در احساس کردن آزادی را تجربه کنند، با دیگران صمیمی شوند و هیجاناتشان را به سمت اعمال انطباقی سالم هدایت کنند.
احساسات اولیه شامل خشم، غمگینی، ترس، شادی و تعجب میشوند؛ اما برای در تماس بودن با احساسات، برای احساس آنها در بدن سه عنصر ضروری هستند:
- نامگذاری شناختی: من غمگینم.
- آگاهی از برانگیختگی فیزیولوژیکی: احساس سنگینی در قفسه سینه و اشک ریختن.
- تکانههای حرکتی: گریه کردن
بگذارید به یک احساس دیگر نگاهی بیندازیم:
- نامگذاری شناختی: من عصبانیام.
- آگاهی از برانگیختگی فیزیولوژیکی: احساس افزایش گرمای بدن
- تکانههای حرکتی: دستها مشت میشوند و بازوها بالا میآیند.
زمانی که بیماران بتوانند این سه عنصر را تجربه کنند، آنها بهطور کامل به احساسشان آگاهی پیدا کردهاند. باوجوداین، اکثر بیماران بهصورت کامل به این تجربه دست پیدا نمیکنند زیرا دفاعهایشان مانع از این کار میشوند. برای اینکه به بیمار کمک کنیم تا آنچه را که احساس میکند بشناسد ما باید به او کمک کنیم تا دفاعهایش را که برای اجتناب از توجه و تجربه احساساتش به کار میبرد ببیند.
بیشتر بخوانیم: احساس چیست؟ تجربه کامل یک احساس چگونه است؟
اضطراب
زمانی که درباره اضطراب در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) صحبت میکنیم به افکاری مانند ترس یا فقدان اشاره نمیکنیم. این افکار، شکلی از اضطراب نیستند. آنها محرکهایی هستند که میتوانند اضطراب را راهاندازی کنند.
در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) با متوجه شدهایم که اضطراب یک الگوی فعالشدگی فیزیولوژیکال-زیستی در بدن است. ما از طریق تکامل یک سیستم ترس را به ارث بردهایم. زمانی که مضطرب میشویم سیستمهای عصبی جسمانی و خودکار فعال میشوند. سیستم عصبی جسمانی شامل ماهیچههای مخطط و استخوانی میشود که باعث میشود که ما بهصورت اختیاری دست به حرکت بزنیم؛ بنابراین زمانی که مضطرب میشویم ماهیچهها در حالت تنش قرار میگیرند و آماده عمل کردن میشوند. در همان زمان سیستم عصبی خودمختارمان نیز فعال میشود. سیستم عصبی خودمختار به دو شاخه تقسیم میشود: سیستم عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک. اگر سیستم سمپاتیک فعال شود ضربان قلبمان بالا میرود، میزان تنفسمان افزایش پیدا میکند و فشار خونمان بالا میرود. اگر سیستم پاراسمپاتیک فعال شود ضربان قلب، میزان تنفس و فشار خونمان افت میکند. خب این موضوع به چه کار درمان میآید؟
دوانلو (۲۰۰۰) سه مسیر ناهشیار اساسی تخلیه انرژی را در بدن کشف کرده است. زمانی که بیماران مضطرب میشوند، اضطراب آنها میتواند در عضلات صاف، عضلات مخطط و آشفتگی شناختی و ادراکی تخلیه شود. هرکدام از این مسیرها تلویحات مهمی برای درمان دارند.
بیمارانی که اضطراب آنها در ماهیچههای مخططشان تخلیه میشود اگر از هیجانات آنها سؤال کنید در جلسه در حالت تنش قرار میگیرند و آه میکشند. این بیماران از معمولاً از اضطرابشان و آنچه آن را راهاندازی کرده است آگاهی دارند. این بیماران میتواند میزان بالایی از احساسات را تحمل کنند.
از طرف دیگر، در برخی بیماران اضطرابشان در عضلات صاف تخلیه میشود. در نتیجه آنها از سردردهای میگرنی، ناراحتی معده و اسهال رنج میبرند. یا ممکن است برخی بیماران تخلیه اضطراب را بهصورت آشفتگی شناختی ادراکی تجربه کنند. زمانی که آنها مضطرب میشوند سرگیجه، تاری دید یا صدای زنگ در گوششان، تجزیه و ناتوانی در دنبال کردن افکارشان را تجربه میکنند. بیمارانی که اضطراب را عضلات صاف و آشفتگی شناختی تجربه میکنند قبل از کاوش احساساتشان باید اضطرابشان را تنظیم کنیم.
برای ارزیابی اضطراب بیماران ما باید احساساتشان را در درمان کاوش کنیم. وقتی که احساسات بیمار را در جلسه درمان کاوش میکنیم، مضطرب میشود و ما میتوانیم مسیر تخلیه اضطراب را در بدن او مشاهده کنیم. این کار به ما اجازه میدهد که ظرفیت تحمل عاطفی بیمار را به دست آوریم و متوجه شویم که چگونه میتوانیم درمان را با نیازهای او هماهنگ کنیم. بهعنوانمثال بیمارانی که اضطراب آنها در عضلات صافشان تخلیه میشود یا آشفتگی شناختی را تجربه میکنند میتوانند تحمل عاطفی (احساسات) آنها اندک است. در نتیجه، آنها نیازمند تنظیم اضطراب و به دست آوردن توانایی مشاهده اضطراب و تحمل تجربه احساسات و اضطراب هستند.
در این دوره از تاریخ رواندرمانی، ما میدانیم که بیماران مختلف، ظرفیتهای مختلفی دارند که نیازمند انواع مختلفی از درمان هستند. رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) درمان و مداخلههای مختلفی را برای بیماران دارای مقاومت متوسط، مقاومت بالا، شکننده، افسرده و جسمانیساز تدارک دیده است. هر گروه از بیماران نیازمند درمانی هستند که متناسب با ظرفیت تحمل عاطفی، الگوهای تخلیه ناخودآگاه اضطراب، مکانیسمهای دفاعی مورد استفاده، مقاومت و ظرفیت خودمشاهدهگری آنهاست؛ اما برای دانستن نوع درمان، شما نیازمند توانایی ارزیابیهایی هستید که در بالا به آنها اشاره کردم.
دفاعها
با مشخص کردن احساسات و اضطراب، به سمت سومین گوشه مثلت تعارض یعنی دفاعها حرکت میکنیم. دفاعها راهبردهایی هستند که بیماران از آنها استفاده میکنند که افکار، احساسات و تکانههایی را که باعث اضطراب میشود خارج از آگاهیشان نگهدارند. در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) دفاعها به طبقههای مختلفی تقسیم شدهاند.
دفاعهای سرکوبگرا احساسات را طوری سرکوب میکنند که بیمار به آنها آگاهی پیدا نکند. این دفاعها شامل عقلانیسازی، فلسفهبافی، کوچکسازی، جابهجایی و واکنش وارونه میشوند.
دفاعهای پسرفتی (واپسگرا) دفاعهایی هستند که ظرفیت بیمار را برای دیدن و درک واقعیت کاهش میکنند. دفاعهای دونیمهسازی، فرافکنی، جسمانیسازی، برونیسازی، برونریزی و تخلیه در این دسته قرار دارند.
دفاعهای منش مبتنی بر همانندسازی با افراد تنبیهگر زندگی گذشته ما هستند؛ بنابراین ممکن است من احساساتم را همانگونه پدرم نادیده میگرفت نادیده بگیرم. با استفاده از دفاعهای منش، من با خودم کاری میکنم که دیگران در گذشته همان کار را با من کردهاند.
دفاعهای تاکتیکی نیز احساسات را سرکوب میکنند اما کارکرد آنها ایجاد فاصله با درمانگر است. درواقع آنها دفاعهای بین فردی هستند. بهعنوانمثال، اگر شما از من بپرسید که چه کمکی میتوانید به من بکنید، ممکن است با دفاعهای تاکتیکی بهصورت مبهم پاسخ بدهم: “مطمئن نیستم که این مشکل اصلی باشد. اصلاً این مشکل نیست. ممکن است این فقط یک بحران میانسالی باشد نه یک مشکل”. این دفاع تاکتیکی مبهمسازی نام دارد. مبهمسازی من در اینجا بهعنوان یک تاکتیک شما را دور از من نگه میدارد. این روش من برای مقاومت در برابر شماست و از نزدیکتر شدن رابطه من و شما جلوگیری میکند. برخی دفاعهای تاکتیکی عبارتاند از طعنه زدن، عوض کردن موضوع، بحث کردن، اجتناب از تماس چشمی، بالا آوردن دستها و پاها یا خندیدن به اظهارنظرها.
نوع دفاعی که بیمار استفاده میکند به شما میگوید چه مداخلهای انجام دهید، با چه نوع بیماری روبرو هستید و ظرفیت خودمشاهدهگری آنها چه میزان است. رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) از تکنیکهای غیر تفسیری متعددی استفاده میکند تا به بیمار کمک کند دفاعهایش را ببیند، بهای استفاده از آنها را درک کند و علیه آنها دست به مبارزه بزند. رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) همچنین تکنیکهای تخصصی و ویژهای برای کمک به بیمارانی که دفاعهای شدیدی دارند، از دفاعهای پسرفتی یا مقاومت انتقال استفاده میکنند طراحی کرده است.
با معرفی مختصر مفاهیم و اهداف اصلی درمان، اجازه بدهید که نگاهی داشته باشیم به توالی مداخلات رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) تا ببینیم که چگونه به بیماران کمک میکند تا از بر دفاعهایشان غلبه کنند. این توالی، توالی پویشی نامیده میشود.
بیشتر بخوانیم: مکانیزمهای دفاعی: تنظیم آب و هوای درونی
چگونه به بیماران کمک میکنیم؟ توالی پویشی
- پرسشگری
- مشخص کردن یک مشکل درونی
درمان را با پرسیدن از بیمار درباره اینکه چه مشکل درونیای دارد که برای آن کمک میخواهد. بعد از آن درباره دشواریهای بیمار و تاریخچه بیمار سؤال میکنیم. در این جریان، پاسخهای بیمار به ما درباره تعارضهای اصلی و تواناییاش برای مقابله با آنها سرنخهایی وجود دارد. ما هرگز مشکلاتی دیگران را که بیمار از آنها نام میبرد پیگیری نمیکنیم. در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) ما تعارضهای بیمار بین احساسات، اضطراب و دفاعها را در موقعیتی که در آن مشکلاتش را تجربه میکنیم کاوش میکنیم.
- مشخص کردن انگیزه بیمار
وقتی مشکل درونی مشخص شد، باید این موضوع را مشخص کنیم که آیا بیمار میخواهد درمان شود یا خیر؟
ممکن است بیماری بگوید که او نمیخواهد درمان شود، اما رئیسش، همسرش و یا دکترش از خواستهاند که درمان شود؛ اما در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) ما حق نداریم کسی را که مجبور به درمان شده است درمان کنیم. اگر او نمیخواهد ما حق نداریم کاری با او بکنیم.
- مشخص کردن یک مثال اختصاصی
زمانی که مشکلات بیمار را ارزیابی کردیم و بیمار انگیزهاش را برای درمان اعلام کرد، از او میخواهیم که یک مثال اختصاصی از مشکلش را مطرح کند. به طرز جالبی، بیماران در این مرحله از دفاعهایشان استفاده میکنند. بیمار بهجای اینکه یک مثال اختصاصی بزند ممکن است بگوید “مطمئن نیستم که یک مثال خاص وجود داشته باشد. این مسئله یک مشکل کلی است”. در این مرحله، درمانگر ISTDP دفاع مبهمسازی را هدف قرار میدهد و تمرکزش را روی بررسی یک مثال اختصاصی از مشکل بیمار حفظ میکند. درمانگر ممکن است اینگونه پاسخ بدهد “چیزی که داری میگی خیلی مبهمه، اینجا مهمه که تو بتونی با جزئیات حرف بزنی تا مطمئن شوم که میتونم کمکت کنم. میتونی یه مثال خاص از جایی که این مشکل برای تو رخ میده بزنی؟”.
- دعوت به احساسات
وقتی بیمار اعلام کرد که میخواهد درمان شود و یک مثال اختصاصی ارائه کرد ما در توالی پویشی یک گام جلوتر میرویم: دعوت به احساسات. ما مثال اختصاصی بیمار را پیگیری میکنیم.
مشخص کردن محرک احساسات: چه اتفاقی افتاد؟
در مثال ارائه شده بیمار ما سعی میکنیم مشخص کنیم که چه اتفاقی احساسات بیمار را راهاندازی کرده است. آیا از فقدان (از دست دادن) رنج میبرد؟ آیا کسی او را reject کرده یا باعث آزارش شده است؟ اغلب زمانی که تلاش میکنیم محرک احساسات بیمار را روشن کنیم بیمار از دفاعها استفاده میکند.
دعوت به احساسات
زمانی که روشن شد که چه اتفاقی افتاده است درباره احساس بیمار میپرسیم. “نسبت به مرگ دخترت چه احساسی داری؟” “نسبت به رئیست که پروپوزالت را رد کرده چه احساسی داری؟”. زمانی که ما درباره احساسات بیمار سؤال میکنیم او ممکن است به سه شیوه مختلف پاسخ بدهد.
ممکن است در پاسخ احساسات را تجربه کند. ممکن است مضطرب شود یا ممکن است از دفاعها برای اجتناب از احساسات استفاده کند.
اکثر بیماران در پاسخ به ما احساساتشان را تجربه نمیکنند. در عوض آنها از احساساتشان توسط اضطراب یا دفاعها اجتناب میکنند. در رواندرمانی فشرده و کوتاه مدت ما اضطراب و دفاعها را پیگیری نمیکنیم زیرا آنها انحراف از مسیر محسوب میشوند. بهجای آن، ما هرگونه انحراف را شناسایی میکنیم و از بیمار میخواهیم که به تمرکز روی احساساتش برگردد. نگهداشتن تمرکز مداوم روی احساسات یکی از مهمترین مهارتهایی است که درمانگران باید یاد بگیرند.
اگر بیمار به سمت اضطراب منحرف شد ما اضطراب او را شناسایی و نامگذاری میکنیم سپس به تمرکز روی احساس برمیگردیم. اگر به بیمار از دفاعها استفاده کند به او کمک میکنیم دفاعها و بهای استفاده از آنها را ببیند و مجدداً به سمت تمرکز روی احساس برمیگردیم. اگر بیمار در جاده انحرافی دفاعها و اضطرابش بماند نمیتوانند به هدفشان برسند: احساس عمیق ارتباط با خویشتن، آرزوها، دیگران، واقعیت و خود زندگی.
کار روی دفاعها
بهمحض اینکه از بیمار میخواهیم که احساساتش را آشکار کند سروکله دفاعها پیدا میشود. هر زمانی که او از دفاع استفاده کند، دفاع و پیامد استفاده از آن را به او نشان میدهیم؛ و در ادامه از او میخواهیم که به احساسش برگردد.
درمانگر: نسبت به شوهرت که گفته میخواهد با شخص دیگری سکس داشته باشد چه احساسی داری؟
بیمار: این کار خیلی بیمعرفتیه [دفاع عقلانیسازی. او بیشتر نظرش را مطرح میکند نه احساسش را].
درمانگر: بله هست اما اگر بخواهی با افکارت احساست رو نپوشونی، نسبت به شوهرت چه احساسی داری؟
بیمار: من فکر میکنم او از دست من عصبانیه [فرافکنی: بیمار درباره احساس یک نفر دیگر اظهارنظر میکند نه درباره خودش].
درمانگر: ما فقط میتونیم درباره احساس او حدس بزنیم اما درباره احساس خودت میتونیم کاملاً مطمئن باشیم. اگر نخواهی درباره او حدس بزنی، احساست به خاطر اینکه شوهرت میخواد با یه نفر دیگه سکس داشته باشه چیه؟
بیمار: برام مهم نیست. [دفاع]
درمانگر: اما مهم نبودن احساس شما نیست. این روشی است که شما با احساساتتون مقابله میکنید. اگر نخواهی احساست رو با گفتن مهم نیست نپوشونی، چه احساسی نسبت به شوهرت داری؟
همانطور که میبینید درمانگر در هرلحظهای که بیمار از دفاعها استفاده میکند مداخله انجام میدهد. هدف ما کمک به بیمار است تا با احساساتی که معمولاً از آنها اجتناب میکرده است روبرو شود و آنها را تجربه کند. برای انجام این کار ما بهدقت به او کمک میکنیم هر دفاعی را که مورد استفاده قرار میدهد ببیند. سپس پیامد استفاده از آن دفاع را به او نشان میدهیم: دفاعها نشانهها و مشکلات او را به وجود آوردهاند. سپس به او کمک میکنیم تا با دفاعهایش مبارزه کند. اگر او همچنان در مبارزه با دفاعها دشواری داشته باشد ما او را با دفاعهایش مواجه میکنیم؛ اما برخی بیماران از دفاعهایشان دست نمیکشند زیرا گمان میکنند که دفاعها به آنها کمک میکنند.
بیمار: اما من فکر میکنم بیخیالی (بیتفاوتی و اهمیت ندادن به موضوع) کمکم میکنه تا با شوهرم مقابله کنم.
برای کمک به چنین بیماری باید به او نشان دهیم که دفاعها باعث مشکلات و نشانههای بیماری فعلی او شدهاند. در حالت ایدهآل اگر از بیمار درباره تأثیر دفاعها بپرسیم به او کمک میکند تا ارتباط بین دفاعها و مشکلاتش را ببیند.
درمانگر: اگر اینجا از احساساتت اجتناب کنی، چه تأثیری روی کار ما خواهد داشت؟
بیمار: بهجایی نمیرسم.
دستیابی به احساسات
وقتی بیمار دفاعهایش را رها کند، تجربه احساساتی که از آنها اجتناب میکرده است آغاز میشود. این احساسات اغلب نسبت به افراد خانواده است که به بیمار با آنها رابطه خوبی نداشته است. گاهی اوقات این احساسات نسبت به کسانی که بیمار را abuse کردهاند. درهرصورت، بیمار به شکل عمیقی با احساساتی که قبلاً از آنها اجتناب کرده روبرو میشود.
هنگام دسترسی به احساسات بیمار موجی از احساسات را نسبت به مراقبین اولیه در زندگیاش تجربه میکند. حال بیمار متوجه ارتباط هیجانی بین گذشتهاش و مشکلات فعلی که از آنها رنج میبرد میشود. از این بینشهای تجربهای زندگی بیمار از یک زاویه دیگر معنا پیدا میکند.
بسیاری از درمانگر برای بیرون کشیدن ناهشیار از تفسیر استفاده میکنند؛ بنابراین در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت (ISTDP) تنها زمانی از تفسیر استفاده میکنیم که دسترسی به ناهشیار امکانپذیر شده باشد، بهصورت هیجانی تجربه باشد تا به یک یکپارچگی اصیل برسیم.
آرامش حاصل از تجربه احساساتی که قبلاً از آنها اجتناب شده و درک عمیقتر از آنها به بیمار انگیزه میدهد که ارتباط عمیقی با زندگی درونیاش برقرار کند. حال تکلیف او روشن است: کمک به مبارزه با دفاعها، روبرو شدن با ترسها و تجربه هرچه عمیقتر احساسات بهمنظور از بین بردن مشکلات؛ و در انجام این کار ما به بیمار کمک میکنم احساساتش را به سمت اعمال انطباقی کانالیزه کند تا بتواند به اهدافش در زندگی دست یابد.
با کمک به بیمار در مبارزه با دفاعها به او کمک میکنیم نسبت به خودش شفقت و اشتیاق داشته باشد. همچنین ما شفقت خود را به او حق او برای احیای زندگیاش نشان میدهیم. فروید در یکی از نامههایش به لودیک بینزوانگر، روانپزشک اگزیستانسیالیست، گفته است که «روانکاوی درمان از طریق عشق است». از طریق توجه مداوم ما به زندگی درونی بیمار و مسدود کردن دفاعهای او، میتوانیم بگوییم که رواندرمانی پویشی و فشرده کوتاه مدت نیز درمانی از طریق عشق است. از طریق توجه مداوم و لحظهبهلحظه به احساسات بیمار ما فعالانه به بیمار نشان میدهیم که او حق دارد از دفاعهایی که باعث تداوم رنج او شده است رها شود. به این خاطر همانطور که فریدا فروم ریچمن گفته است: نجات یک فرد نجات دنیا است.
بیشتر بخوانیم:
جان فریدریکسون
ترجمه: دکتر حمید بهرامی زاده
http://istdpinstitute.com/resources/intensive-short-term-dynamic-psychotherapy-an-introduction/


