مکانیسم های دفاعی:
ما انسانها در زمرهی موجودات زنده محسوب میشویم و همانند همه آنها طوری تکامل یافتهایم تا سیستمهای دفاعی چندگانهای در برابر خطراتی که بقای ما یا سلامت جسمانیمان را تهدید میکنند داشته باشیم.
دفاع کردن از خود در مقابل هرگونه خطری در ذات هر موجود زندهای از طریق تکامل در فیزیولوژی آن موجود تعبیهشده است. این مکانیسم های دفاعی بهصورت خودکار، کار خود را انجام میدهند. بهعنوانمثال سیستم ایمنی یک نمونه آن است، لخته شدن خون یکی دیگر و مکانیسم جنگوگریز یکی دیگر.
اما با سایر موجودات زنده یک تفاوت اساسی داریم: ما برای محافظت از معماری روانشناختیمان نیز مجهز به سیستمهای دفاعی هستیم. معماری روانشناختی ما شامل احساس خود، هویت و اعتبار خود میشود.
نظریه فروید
با مرور تاریخ روانشناسی و برگشتن به ابتدای قرن بیستم، متوجه میشویم که زیگموند فروید اولین کسی بود که سیستم دفاعهای روانشناختی را در معماری روان انسان توصیف کرد. پس بهتر آن است که برای درک سیستمهای دفاعی روانشناختی ابتدا نظریه فروید را در مورد آن بررسی کنیم. به نظر فروید، شخصیت انسان محصول تعامل متقابل سه ساختار روانی است: اید، ایگو و سوپرایگو. اید منبع انرژی زندگی است که فروید به این منبع لیبیدو میگوید. تازه نوزادها سراسر اید هستند، آنها تنها چیزهایی را میخواهند که لذت حسی ایجاد میکنند و از هر چیزی که باعث درد شود دوری میکنند. مشکل اید این است که ظرفیت محافظت از خود و قضاوت صحیح را در اختیار ما نمیگذارد. اید فقط خواسته دارد و خواستههایش صرفاً کسب لذت و اجتناب از درد و تنش است. بنابراین شخصی که فقط اید داشته باشد نمیتواند بقا پیدا کند و ناتوان از همکاری با دیگران است. بهعنوانمثال، اید من وقتی آیفون شما را میبیند، به آن طمع پیدا میکند و ممکن است در چشم بهم زدنی آن را از دست شما بقاپد. در این صورت شما ناراحت میشوید و با هم در تعارض قرار میگیریم. این تعارضها به نفع ما نیست، ما حیوانات اجتماعی هستیم بهمنظور حفظ بقای خودمان در گروههای سازمانیافته و منسجم گرد هم آمدهایم تا با هم در راستای حفظ بقا همکاری کنیم. بنابراین، اید میتواند خطرناک باشد.
در طول دوره رشد اما، ما به ساختار دیگری مجهز میشویم. ساختاری که بتواند ما را بدون ایجاد درگیری و تعارض با دیگران به خواستههایمان برساند و درعینحال باعث خود تخریبی نشود. این ساختار، نامش ایگو است. برگردیم به مثال تمایل من به آیفون شما. اید من به آیفون شما چشم طمع دارد، ایگوی من نقشهای طراحی میکند و در یکلحظه که شما حواستان نیست آن را یواشکی برمیدارم. در اینجا با وجود ایگو، من در دزدی پیشرفت کردهام زیرا میتوانم گوشی شما را طوری بدزدم که شما متوجه نشوید و وقتی بفهمید گوشیتان نیست دیگر دیر شده است. اما هنوز مشکلی وجود دارد. شما درنهایت متوجه گم شدن گوشی خود میشوید و باز هم بین ما تعارض به وجود میآید و اعتماد بین ما از بین میرود. عدم وجود اعتماد نیز باعث تعارض گروهی میشود. بنابراین، ایگو به اید کمک میکند تا زمان مناسب ارضای نیازهایش برسد، اما ممکن است باز هم مسئلهساز شود. پس به ساختار دیگری نیاز داریم که جلوی مسئلهسازیهای اید و ایگو را بگیرد.
در طول رشد سومین ساختار معماری روانشناختیمان ظهور میکند: سوپرایگو. سوپرایگو مجری اخلاق است و از درست و نادرستهای رفتارهای اجتماعی تشکیل شده است. اینجاست که سوپرایگو حتی در شرایط مهیا بودن دزدی، به من اجازه نمیدهد آیفون شما را بدزدم. بنابراین سوپرایگو، اید و ایگو را تعدیل میکند و بهخوبی به پروژه مشترک ما انسانها خدمت میکند. پروژه مشترک ما ساختن و حفظ تمدن است.
همانطور که میبینید معماری سیستمی که فروید آن را طراحی کرده است مدام در حال تنش است. در این تنش ایگو باید به سه ارباب خدمترسانی کند: اید که به دنبال لذتهای آنی است، سوپرایگو که اولویتهای اخلاقی را دیکته میکند و واقعیت که موانع یا وسوسههایی را سر راه ما قرار میدهد.
گاهی اوقات تکانههای نیرومند اید تحریک میشوند و برای ایگو دردسر ایجاد میکنند و حتی آن را تحت سلطهی خود درمیآورند، حس خویشتن ما را بهم میزنند و یکپارچگی شخصیتمان را میشکنند. تحریک تکانههای ایگو سببساز اضطراب میشود. برای مقابله با چنین وضعیتی ایگو مکانیسم های دفاعی ناهشیار را در برابر آنها صفآرایی میکند که تمامی این مکانیسمها واقعیت را بهمنظور کاهش اضطراب تحریف میکنند.
مکانیسم های دفاعی در نظریه فروید
فروید چندین مکانیسم دفاعی را معرفی کرده است: انکار (سر باز زدن از پذیرفتن حقایق: «او نمرده است، خوابیده فقط»)؛ واکنش وارونه (عمل کردن برخلاف احساس واقعی: «من آدم عضلانی و ورزشکاری نیستم اما به گونه اغراقآمیزی سعی میکنم خودم را عضلانی نشان دهم»)؛ جابهجایی (هدایت کردن تکانههای فعالشده به سمت یک هدفی که کمتر خطرناک است: «بهشدت از دست رئیسم عصبانیام اما گربهام را لگد میزنم») و والایش (چالش کردن با تکانههای مخرب بهصورت تبدیل کردن آنها به یک عمل موردپسند جامعه: خیلی آدم خشمگین و عصبانی هستم اما یک بوکسر حرفهای میشوم).
محققان و نظریهپردازان بعد از فروید هر کدامشان به نحوی از مفهومی مشابه مکانیسم های دفاعی بهره گرفتهاند. بهعنوانمثال، آلفرد آدلر علیرغم جدایی تلخی که با فروید داشت نوعی از مکانیسم های دفاعی را معرفی کرد و نام آنها را «استراتژیهای حراستی» نامید.
مکانیسم های دفاعی در نظریه آدلر
از نظر آدلر اساسیترین انگیزهی ما غلبه کردن بر حقارت اولیهمان است. در افراد سالم، این انگیزه در راستای گرایش اجتماعی ذاتی ما قرار گرفته است که آدلر نام آن را علاقه اجتماعی نامیده است. علاقه اجتماعی یعنی نیاز به تعلق خاطر و همکاری کردن با دیگران. بعضی شرایط خاص دورهی کودکی، ممکن است باعث شود که کودک سبک زندگی ناسالمی را انتخاب کند که به کمک این سبک زندگی تلاش میکند بدون علاقهی اجتماعی بر احساس حقارتش چیره شود. بر اساس نظر آدلر، کسانی که سبک زندگی اشتباهی را انتخاب میکنند سلطهگر یا بیثمر هستند و ترسشان از این است که دستشان رو شود. بنابراین آنها از استراتژیهای حراستی مانند پرخاشگری (تو منو عصبانی کردی، شکست من به خاطر اشتباه تو بوده)، فاصله گرفتن (فردا انجامش میدم)، بهانهجویی (اگر من اونقدر بدشانس نبودم، حتماً موفق میشدم) و ناارزندهسازی (تو بدون من هیچی نیستی) استفاده میکنند تا از، از دست دادن اعتبار و عزتنفس خود محافظت کنند.
مکانیسم های دفاعی در نظریه کارن هورنای
در اواخر دههی ۱۹۳۰ یکی دیگر از شاگردان فروید، کارن هورنای که بعدها از فروید جدا شد ورژن خودش از مانورهای دفاعی را معرفی کرد. از نظر هورنای، رابطه برقرار کردن با دیگران بهطور طبیعی مشکلاتی را ایجاد میکند که ما باید آنها را حل کنیم. بهطور خاص، والدین غفلت کننده، سوءاستفادهگر و بیتفاوت اولین مشکلات را برای کودک ایجاد میکنند که سببساز برانگیختگی خشم و اضطراب در کودک میشود. برای دفاع کردن از درد ایجاد شده، کودکان ممکن است یکی از استراتژیهای سهگانه را انتخاب کنند: غلبه بر دیگران، خوشحال کردن دیگران یا اجتناب از دیگران.
مکانیسم های دفاعی در نظریه لئو فستینگر
مفهوم مشهور ناهماهنگی شناختی که در دههی ۱۹۵۰ توسط روانشناس اجتماعی لئون فستینگر معرفی شد، بهطور خیلی ناآشکاری یک توصیف مکانیسم دفاعی است. بر اساس نظر فستینگر ما تلاش میکنیم بین اعمال و نگرشهایمان هارمونی و هماهنگی ایجاد کنیم. فقدان هماهنگی و توافق بین اعمال و نگرشها باعث ایجاد تنش (ناهماهنگی) میشود. سپس این ناهماهنگی ما را برمیانگیزاند که نگرشهایمان را مطابق با رفتارمان کنیم و یا برعکس. مثلاً وقتی یک سیگاری مقالهای در مورد سرطان ریه میخواند احساس میکند یا مجبور است سیگار را ترک کند یا بگوید که مقاله چرت است، از این طریق در مقابل تعارض درونی خود دست به دفاع میزند.
مکانیسم های دفاعی در نظریه کارل راجرز
در اواخر دههی ۱۹۵۰ کارل راجرز که مشغول تئوریپردازی در مورد کارهای خودش بود از مفهوم دفاعها در نظریهاش استفاده کرد. از نظر راجرز، شکست در دنبال کردن صدای درونی قابل اعتماد خودمان، باعث ناهمخوانی بین خویشتن واقعی و آرمانیمان میشود، بین تجربهی اصیل کسی که هستیم و کسی تحت تأثیر جامعه فکر میکنیم باید باشیم. این شکاف باعث ایجاد اضطراب میشود و برای مقابله با آن از دفاعها استفاده میکنیم: انکار و تحریف ادراکی.
مکانیسم های دفاعی در روانشناسی وجودی
در اواخر دههی ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰، مکتب روانشناسی وجودی در حال پا گرفتن بود توسط رولو می. درحالیکه روانشناسی وجودی ایدههای فروید را که بسیار جبرگرا و مکانیکی بود رد میکرد، معتقد بود که افراد به دنبال اجتناب از روبرو شدن و حتمی بودن اضطراب ناشی از مرگ هستند. از نظر وجودیها ما باید با آگاهی از نیروهای دلواپس کنندهی زندگی روبرو شویم تا بتوانیم آزاد باشیم و زندگی کاملی داشته باشیم. افسوس که بسیاری از مردم در برابر فشار آزادی دست به دفاع میزنند تا با آگاهی از مرگ روبرو نشوند. آنها این کار را با ایجاد گسستگی، همرنگی یا پیروی از آدابورسوم انجام میدهند.
مکانیسم های دفاعی در نظریه آلبرت بندورا
در اواخر دههی ۱۹۹۰ آلبرت بندورا که در مکتب شناختی اجتماعی مشغول فعالیت بود، ورژن خاص خودش را از مفهوم مکانیسم های دفاعی معرفی کرد. بندورا مطرح کرد که ما از مجموعهای از تحریفهای ادراکی و شناختی استفاده میکنیم تا خودمان را از اعمال غیراخلاقی انجام دادهایم تبرئه کنیم و از این طریق رفتار خودخواهانه و مخرب خود را توجیه میکنیم. این مکانیسم های تبرئهسازی خویشتن شامل جابهجایی مسئولیت (من فقط دستورات را پیروی کردم)، ناارزندهسازی دیگران (دشمنان مانع ما هستند) و مقایسه به سود خویش (من پول دیگران را دزدیدم آدم که نکشتم) میشود.
سبکهای مقابلهای به مثابه مکانیسم های دفاعی
در سالهای اخیر، مفهوم دفاعهای روانشناختی تحت عنوان سبکهای مقابلهای مورد علاقهی دانشمندان و پژوهشگران زیادی قرار گرفته است، بهخصوص در رابطه با اینکه افراد چگونه با استرس، تروما، تهدیدهای عزتنفس و پایگاه اجتماعی و انطباق با چالشهای زندگی مقابله میکنند.
به نظر میرسد که سبکهای مقابلهای و مکانیسم های دفاعی آمادگیهای رفتاری ذاتی برای فرآیندهای خودتنظیمی، سازگاری و انطباق هستند. هنوز اما پژوهشگران معاصر تلاش میکنند بین آنها تمایز قائل شوند به این صورت که عموماً سبکهای مقابلهای را هشیار، عامدانه، مثبت در نظر میگیرند که هدف اصلیشان مقابله با چالشهای بیرونی است و مکانیسم های دفاعی را ناهشیار، غیرعمدی و عمدتاً ناسازگار میدانند که هدف اصلیشان مدیریت کردن ناراحتیهای درونی است. باوجوداین مرزهای تعریف شده بین او دو مفهوم مهآلود باقی مانده است.
مفهوم سرد مکانیسم های دفاعی در پژوهشهای نوروساینسی بهعنوان نوعی از تنظیم هیجانی در نظر گرفته شدهاند. پژوهشها در رابطه با مفهومپردازیهای رایج از سبکها و مکانیسم های دفاعی مطرح کرده است که تلاشهای مرتبط با تنظیم هیجانی در دو سطح آشکار (تلاشهای هشیارانه برای مدیریت تجربههای هیجانی) و ناآشکار (انطباقهای خودکار و ناهشیار با خطر یا استرس هیجانی) صورت میگیرند. هر سطح هشیار و ناهشیار را میتوان در مناطق مغزی مختلف مشاهده کرد.
مکانیسم های دفاعی در نظریه جورج وایلنت
شاید تا به امروز تأثیرگذارترین کار در مورد اهمیت دفاعها برای بهزیستی و سلامت افراد را جورج وایلنت از دانشگاه هاروارد انجام داده باشد. او ایدههای فروید را در طبقههای مجزا، بهصورت تجربی طبقهبندی کرده است. علاوه بر این، او مکانیسم های دفاعی را در مطالعات طولی بهکاربرده است. در سیستم وایلنت، دفاعها مکانیسم های تعادل حیاتی ناهشیاری هستند که اثرات آشفته کنندهی استرسهای ناگهانی را کاهش میدهند.
آنها میتوانند انطباقی، خلاقانه، مرضی باشند و درحالیکه برای فردی که آنها را به کار میبرد غیرقابل مشاهدهاند اما ممکن است برای مشاهدهکنندگان عجیب باشد و در برخی مواقع آزاردهنده.
دفاعها در سیستم وایلنت پویا هستند و در یک پیوستار پخته-ناپخته سازماندهی شدهاند. بنابراین بهعنوانمثال دفاعهای ناپخته یک نوجوان مانند برونریزی (مانند سرقت تکانشگرانه) ممکن است بهتدریج در بزرگسالی به واکنش وارونه شود (یک پلیس خیلی وظیفهشناس شود) و درنهایت به نوعدوستی که مکانیسم پختهای تبدیل شود (بهصورت داوطلبانه معلم زندانیها شود). وایلنت دفاعها را در یک سلسلهمراتب چهارسطی سازماندهی کرده است.
در پایینترین سطح مرضیترین و روانپریشانهترین دفاعها قرار دارند: فرافکنی هذیانی، انکار روانپریشانه و تحریف روانپریشانه.
در دومین سطح دفاعهای ناپخته قرار دارند: برونریزی، پرخاشگری منفعلانه (مانند بریدن) تجزیه (که بعد از سوءاستفادههای دوران کودکی شایع است) و فرافکنی (ایدههای پارانوئید).
در سطح سوم دفاعهای نوروتیک قرار میگیرند. عملکرد دفاعی در این سطح، ایدهها و احساسات خطرناک بالقوه را خارج از آگاهی نگه میدارد. نمونههای آن شامل جابهجایی، جداسازی عاطفه، احساس بدون فکر و سرکوبی. این دفاعها بهصورت فوبیاها، اجبارها، جسمانیسازیها و فراموشیها جلوه میکنند. برخلاف پایینترین سطح، شخصی را که از آنها استفاده میکند پریشان میکند نه دیگران را.
در بالاترین سطح دفاعهای پخته یا بالغانه قرار دارند. استفاده از این دفاعها همراه با افزایش سن بیشتر میشود. این دفاعها عمدتاً باعث افزایش خشنودی و رضایت میشوند زیرا باعث توجه هشیارانه فرد به احساسات، ایدهها و پیامدهای آنها میشود. اصلیترین دفاعهای این سطح عبارتاند از:
والایش: تبدیل انرژی عصبی به پروژههای سازنده.
بازداری: نگهداشتن سرپوش هیجانهای منفی تا از تبدیل آنها به رفتارهای مخرب اهداف و ارزشها جلوگیری شود (نگهداشتن ابراز خشم به همسر تا پایان مهمانی).
انتظار: سرمایهگذاری روی آمادگی و برنامهریزی بهعنوان رهای برای کاهش استرس و اضطراب
نوعدوستی: فراهمسازی خشنودی و معنا با بهکارگیری منابع و توانمندیهای خود برای کمک به دیگران.
شوخی: توانایی دیدن جنبههای طنز و کمدی موقعیتهای آزارنده.
بعد گذشت ۷۰ سال معلوم شده است که کار وایلنت در مورد دفاعهای پخته یکی از ابعاد تابآوری است و پیشبینیکنندهای برای سلامت بزرگسالی و پیامدهای بهزیستی است.
بهطور خلاصه، نظریههای مختلف شواهد بیشماری از مفید بودن مفهوم دفاعها در مطالعهی روان انسان را نشان دادهاند. از این منظر، مسئله مواجهه شدن با دشواریها نیست، اما نحوهی مدیریت شماست که باعث میشود که برندهی بازی باشید یا بازنده آن. به عبارت بهتر، شواهدی که از مفید بودن دفاعهای پخته و بالغانه وجود دارد توصیههای خوبی برای ما در دل خود دارند: مدیریت بهینه و انطباقی چالشهای زندگی مستلزم پرورش دادن عادتهای ذهنی و رفتاریای است که انرژی ما را به سمت پیگیری اهداف، کنترل کردن هیجانها، آماده ساختن ما برای چالشهای آینده، مهربان و مفید بودن برای دیگران هدایت میکنند.
دفاعهای بالغانه فرمولی بدی برای یک زندگی خوب نیست.


