بیوگی یک سوم جمعیت سالخوردگان را در آمریکا و کانادا تشکیل میدهند. چون زنان بیشتر از مردان عمر کرده و به احتمال کمتری ازدواج مجدد میکنند، تقریبا ۵۰ درصد زنان ۶۵ ساله و بالاتر بیوه هستند، در حالی که فقط ۱۵ درصد مردان آمریکایی و ۲۸ درصد مردان کانادایی بیوه هستند. اقلیتهای قومی به خاطر میزان بالای فقر و بیماری مزمن، به احتمال بیشتری بیوه هستند.
همان طور که احتمالا میدانید «بیوه مردان» و «بیوه زنان» به جای خانوادههای گسترده، تنها زندگی میکنند، روندی که در سفیدپوستان بیشتر از اقلیتهای قومی مشاهده میشود. با اینکه اغلب سالخوردگان بیوه کمتر از سالخوردگان متاهل وضعیت مالی مناسبی دارند، اما آنها میخواهند کنترل خود را بر وقت و فضای زندگی خویش حفظ کنند و از اختلاف نظر با فرزندان بزرگسال خود اجتناب ورزند. سالخوردگانی که به خاطر عدم تانایی در پرداخت اقساط وام یا نگهداشتن خانه خود جا به جا میشوند، معمولا به محل نزدیکتر به خانواده خود، اما نه به همان مسکنی که آنها در آن به سر میبرند، نقل مکان میکنند.
بزرگترین مشکل برای سالخوردگانی که به تازگی بیوه شدهاند، تنهایی عمیق است اما سازگاری، بسته به سن، حمایت اجتماعی، و شخصیت، بسیار تفاوت دارد. سالخوردگان از جوانانی که بیوه شدهاند مشکلات بادوام کمتری دارند، به این علت که مرگ در اواخر عمر کمتر غیرمنصفانه در نظر گرفته میشود. در ضمن، اغلب سالخوردگان بیوه – خصوصا آنهایی که شخصیت برونگرا و عزت نفس بالایی دارند – در صورت مواجه شدن با تنهای، انعطاف پذیر هستند.
آنها برای حفظ کردن تداوم گذشته خود، سعی میکنند روابط اجتماعی را که قبل از مرگ همسر اهمیت داشتهاند، حفظ کنند و میگویند که خویشاوندان و دوستان با مهربانی پاسخ میدهند و حداقل به اندازه گذشته با آنها تماس دارند. در ضمن، هر چه احساس کارآیی سالخوردگان در انجام دادن تکالیف روزمره قویتر باشد، به نحو مطلوبتری سازگار میشوند.
با این حال، افراد بیوه باید زندگی خود را تجدید سازمان کنند، و هویتی را تشکیل دهند که از هویت همسر متوفی مجزا باشد. این تکلیف برای زنانی که به همسر خود وابسته بودهاند سختتر از زنانی است که خود نقشهای ارزشمندی را پرورش داده بودند. اما در مجموع، مردان به چند دلیل مشکلات جسمانی و روانی بیشتری را نشان میدهند و بیشتر در معرض خطر مرگ قرار دارند.
اولا، اغلب مردان برای ارتباطهای اجتماعی، تکالیف خانهداری، و کنار آمدن با عوامل استرسزا به همسر خود متکی بوده و کمتر از زنان برای چالشهای همراه با بیوگی آمادگی دارند. ثانیا، به خاطر انتظارات نقش جنسیتی، مردان کمتر احساس میکنند که برای ابراز کردن هیجانات و درخواست کمک برای غذا، تکالیف خانهداری، و روابط اجتماعی ازاد هستند. سرانجام اینکه، مردان کمتر در فعالیتهای مذهبی درگیر هستند -منبع مهمی برای حمایت اجتماعی و استقامت درونی.
در دو تحقیق که در مورد مردان بیوه اجرا شدند، آنهایی که بین ۷۰ تا ۸۰ سالگی بودند از افسردگی بیشتر خبر دادند و ظرف دو سال بعد از مرگ همسر خود، خیلی آهسته بهبود یافتند. مرگ همسر آنها در زمانی اتفاق افتاده بود که با بازنشستگی سازگار میشدند، در نتیجه دو تغییر عمده در یک زمان روی داده بودند، و بیوگی بسیار غیرمنتظره بود زیرا اغلب زنان بیشتر از شوهران خود عمر میکنند.
بیوگی و تفاوتهای جنسی
تفاوتهای جنسی در تجربه بیوگی در میزان ازدواج مجدد بیشتر مردان دخالت دارند. نقش خویشاوندی زنان و توانایی آنها در برقرار کردن روابط دوستی صمیمی ممکن است باعث شوند که کمتر احساس کنند به ازدواج مجدد نیاز دارند. علاوه بر این، چون بسیاری از زنان سالخوره در حالت بیوگی سهیم هستند، احتمالا توصیههای مفید به یکدیگر میکنند و همدردی نشان میدهند.
در مقابل، مردان اغلب فاقد مهارتهای لازم برای حفظ کردن روابط خانوادگی و تشکیل دادن روابط عواطفی رضایتبخش خارج از زندگی زناشویی هستند و نمیتوانند از پس کارهای روزمره همسر متوفی خود برآیند.
با این حال، اغلب سالخوردگان بیوه ظرف مدت چند سال با فقدان همسر خود سازگار میشوند و از نظر سلامت روانی به سالخوردگان متاهل شباهت دارند. آنهایی که با عزت نفس بالا و درک مقصود در زندگی با این واقعه آسیبزا برخورد میکنند، در سازگار شدن با فقدان همسر خود مشکل کمتری دارند. در مجموع، تقریبا ۱۵ تا ۲۵ درصد مشکلات سازگاری بلند مدت دارند.
سالخوردگان بیوه زن و مرد که به مدت چند ماه در کلاسهایی شرکت کردند که اطلاعاتی را در زمینه کسب مهارتهای زندگی روزمره فراهم میکردند، احساس کردند که برای اداره کردن چالشهای زندگی بیوگی آمادگی بیشتری دارند.
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: روانشناسی رشد، لورا برک


