مقدمهای بر نظریهی آدلر
آلفرد آدلر برداشتی از ماهیت انسان ارایه داد که افراد را به صورت قربانی غرایز و تعارضها و محکوم به نیروهای زیستی و تجربیات کودکی، توصیف نمیکند. او رویکرد خود را روانشناسی فردنگر نامید، زیرا بر بیهمتا بودن هر فرد تاکید داشت و عمومیت انگیزههای زیستی و هدفهایی را که فروید به ما نسبت داد، قبول نداشت.
به نظر آدلر، هر انسانی در درجه اول موجودی اجتماعی است. شخصیت ما به وسیله محیط اجتماعی و تعاملهای شخصی منحصر به فرد ما، نه توسط تلاشهای ما برای ارضا کردن نیازهای زیستی، شکل میگیرد. گرچه میل جنسی به عنوان عامل تعیین کننده در شخصیت، برای فروید اهمیت زیادی داشت، آدلر نقش میل جنسی را به حداقل میرساند. از نظر آدلر، هشیار، نه ناهشیار، جوهر شخصیت است. به جای این که توسط نیروهای برانگیخته شویم که نمیتوانیم آنها را ببینیم و کنترل کنیم، به طور فعال در آفریدن خودمان و هدایت کردن آینده خویش، مشارکت داریم.
در رابطه با آدلر و فروید، با دو نظریه کاملا متفاوت رو به رو هستیم که توسط دو مرد ساخته شدند که فقط ۱۴ سال اختلاف سنی داشتند در یک شهر و در یک دوران بزرگ شدند و در یک دانشگاه در رشته پزشکی تحصیل کردند. مانند فروید، جنبههایی از کودکی آدلر ممکن است بر نحوهای که او ماهیت انسان را در نظر داشت، تاثیر گذاشته باشند.