رویکرد پردازش اطلاعات:
به رغم خدمات روانشناسان گشتالتگرا و روانکاوان، تا جنگ جهانی دوم، روانشناسی، مخصوصاً در آمریکا، تحت حاکمیت و تسلط رفتارگرایی بود. بعد از جنگ، علاقه به روانشناسی افزایش یافت. در این دوره ابزارها و دستگاههای الکترونیک اختراع و همهگیر شد، و امکان بررسی تعداد بیشتری از مشکلات روانی فراهم آمد. در دهه ۱۹۵۰ کامپیوتر پیشرفت زیادی کرد.
کامپیوتر برای روانشناسان ابزاری قدرتمند بود که آنها را قادر میساخت تا دربارهی فرآیندهای روانشناختی نظریهپردازی کنند. هربرت سایمون و همکارانش توضیح دادند که کامپیوتر چگونه میتواند به نظریهپردازی در روانشناسی کمک کند. بسیاری از مسائل روانشناختی، از لحاظ مدلهای پردازش اطلاعات، با روشی نو دوباره قابلبرنامهریزی بود.
رویکرد پردازش اطلاعات معتقد است که انسانها، پردازشگران اطلاعات هستند. کاری که رویکرد پردازش اطلاعات انجام میدهد این است که میتوان نظریههای قبلی دربارهی ذهن را با اصطلاحات عینی بیان کرد و آنها را با اطلاعات واقعی در ارتباط قرار داد. برای مثال میتوان عملکرد حافظه را با نحوهی ذخیرهسازی اطلاعات و بازیابی آنها در کامپیوتر مقایسه کرد. عامل تأثیرگذار دیگر در روانشناسی، رشد و توسعه زبانشناسی مدرن بود.
زبانشناسان، نظریهپردازی دربارهی ساختارهای ذهنی لازم برای درک زبان و حرف زدن به یک زبان خاص را شروع کردند. یکی از پیشتازان این رشته، نوآم چامسکی بود. کتاب وی به نام ساختهای نحوی باعث شد که برای اولین بار زبان بهطور جدی تحت تحلیل روانشناختی قرار گیرد و رشتهای به نام روانشناسی زبان به وجود آید. از طرف دیگر کشفهای جدید دربارهی مغز و دستگاههای عصبی نشان داد که بین رویدادهای نورولوژیک و فرآیندهای ذهنی، روابط واضحی وجود دارد. راجر اسپری در ۱۹۸۱ جایزه نوبل را دریافت کرد. او نشان داده بود که بین مناطق خاص مغز و بعضی فرآیندهای فکری و رفتاری خاص چه روابطی برقرار است.
رشد و تحول مدلهای پردازش اطلاعات، روانشناسی زبان، و نوروسایکولوژی باعث شده است که دربارهی روانشناسی رویکردی به وجود آید که بسیار «شناختی» است. روانشناسی شناختی میخواهد فرآیندها و ساختهای ذهنی را به شیوهی علمی تحلیل کند، با این حال، تنها به اندیشه و دانش نمیپردازد.
مطلب بعدی: دیدگاه های نوین در روانشناسی