نظریه های تکاملی موسیقی در واقع قسمت سوم مقاله موسیقی درمان است، میباشد. در حین مطالعهی نظریههایی هستم که تأثیرات روانشناختی موسیقی را بررسی کردهاند. یکی از مباحثی که بر سر موسیقی در جامعهی علمی وجود دارد این است که آیا موسیقی مانند بسیاری از ویژگیهای انسانی نتیجهی انتخاب طبیعی بوده است یا یکی از عناصر بیولوژیکی غیر استفاده؟
در مقالهی قبلی درباره موسقی و زبان برایتان نوشتم و در این مقاله میخواهم نظریه های تکاملی موسیقی را توضیح دهیم. با روان حامی همراه باشید.
نظریهپردازان adaptationist یعنی همان دانشمندانی که نحوهی سازگار شدن یا انطباق پیدا کردن موجودات زنده با محیطشان را بررسی میکنند، مطرح کردهاند که موسیقی از تکامل زیستشناختی نشأت گرفته است. یعنی اینکه موسیقی برای اجدادمان ارزش بقا داشته است. مثلاً داروین در کتاب منشاء انواع (۱۸۷۱) گفته است که موسیقی مانند آواز پرندگان در خدمت sexual selection است.
دومین دیدگاهی که در نظریه های تکاملی موسیقی وجود دارد مطرح میکند که دلیل اصلی تحول موسیقی این است که به والدین در مراقبت از فرزندانشان کمک میکند. مثلاً مادرها از صداهای آوازمانند برای آرام کردن یا برانگیخته کردن کودکانشان استفاده میکنند.
سومین نظریه اما مطرح میکند که موسیقی یکی از مکانیسمهایی است که به انسجام اجتماعی گروهها کمک کرده است، چون گروههای منسجمتر شانس بقا و تولید مثل بیشتری میتوانستند داشته باشند. این مسئله در دنیای امروز هم قابل مشاهده است. از موسیقی برای برانگیختن تعاملات اجتماعی در بین اعضای گروهها استفاده میشود مانند راهپیماییها.
پژوهشها تا به امروز نشان دادهاند که موسیقی حداقل چهار سیستم نوروشیمیایی را درگیر خودش میکند:
۱. پاداش، انگیزه، و لذت یعنی دوپامین و اپوئیدها
۲. استرس و برانگیختگی یعنی کورتیزول، هورمون ترشح کنندهی کورتیکوتیروپین، هورمون آندروکورتیکوتیروپین
۳. سیستم ایمنی یعنی سروتونین و پپتیدهای مشتق شده از پروپیمولانکورتین
۴. پیوستگی اجتماعی یعنی اکسیتوسین
یکی از تئوریهای غیرانطباقی، را پاتل در ۲۰۱۰ مطرح کرده است. از نظر او موسیقی یکی از اختراعات انسان است که آن را «فناوری تغییر ذهن» نامیده است. یعنی موسیقی این توانایی را دارد که تأثیرات پایداری در کارکردهای مغز مانند زبان، توجه و کارکردهای اجرایی بگذارد.
از طرف دیگر پرلوفسکی و همکارانش در ۲۰۱۳ نظریه دیگری مطرح کردند. آنها معتقدند که موسیقی و زبان به یکدیگر ملحق میشوند تا بر پیامدهای ناخوشایند ناهماهنگی شناختی غلبه کنند. غلبه بر ناهماهنگی شناختی یک راه اساسی برای کسب دانش است. آنها مطرح کردهاند که دانش جدید باعث ناهماهنگی شناختی میشود. ناهماهنگی شناختی تحملاش سخت است و انسانها گاهی اوقات تصمیمهای غیرمنطقی برای اجتناب از آن میگیرند. موسیقیهای دلپسند کمک میکند که بر هیجانات ناخوشایند ناهماهنگی شناختی غلبه شود و اجازه داده بشود که شناختهای متناقض در ذهن نگه داشته شود و از این طریق دانش جدید کسب شود.
مطالب علمی بماند برای پست بعدی . . .
قطعهی آهنگی که در پست بعدی برایتان ارسال میکنم نامش هست
Dancing Under The Moon
?اثر Ottmar Liebert
امیدوارم از شنیدن آن لذت ببرید.
تا به زودی . . .
?حمید بهرامیزاده