روانشناسی شخصیت علاوه بر جذابیتی که هم برای دانشجویان روانشناسی و هم برای غیر روانشناسان دارد یک مبحث اصلی در روانشناسی است. در این نوشتار سعی خواهم کرد که به صورت خیلی ساده و کابردی درباره شخصیت، تعریف آن و نظریههای مختلفی که سعی کردهاند رشد شخصیت را تبیین کنند توضیح دهم. با روان حامی همراه باشد.
تعریف شخصیت
بگذارید از همین اول آب پاکی را بریزیم روی دستتان. در واقع هیچ تعریف کامل و جامعی از شخصیت وجود ندارد که بتواند تمام جنبههای شخصیت را تحت پوشش خود قرار دهد. اما چرا؟
قبل از پاسخ باید درباره پیچیدگی شخصیت و در عین حال در مورد سادگی آن نیز برایتان توضیح دهم. پیچیدگی شخصیت از این موضوع ناشی میشود که انسان موجود پیچیدهای است. بیایید یک آزمایش ذهنی انجام دهیم. سعی کنید یکی از نزدیکترین دوستان خود را توصیف کنید. من هم همراه شما همین آزمایش ذهنی را انجام میدهم. دوست من یک آدم معاشرتی است که همیشه آدمهای زیادی دور و بر او پیدا میشوند و همیشه پایه تمام مهمانیهای ماست. او همچنین آدم متفکری است و کتابهای فلسفی مطالعه میکند. احساس مسئولیتپذیری بالایی دارد اما علیرغم شوخطبعی همیشگیاش، نسبت به احساسات دیگران حساس نیست.
پس دوست من، معاشرتی، متفکر، اجتماعی، شوخطبع، مسئولیتپذیر و نسبت به دیگران ناهمدل است. اگر دقت کنید من با صفتهای مختلفی شخصیت دوستم را توصیف کردم. احتمالاً شما هم دوست خود را با استفاده از صفتهای مختلفی توصیف کردهاید. خب کمی عمیقتر شویم.
صفتهایی را که من برای توصیف دوستم به کار بردهام به جنبههای مختلفی از شخصیت او اشاره دارد. مثلا وقتی میگویم او معاشرتی است در حال اشاره کردن به جنبهی اجتماعی شخصیت او هستم و زمانی که او را متفکر مینامم به جنبه ذهنی و درونی او اشاره میکنم. پس هنگام توصیف شخصیت میتوانیم به جنبههای مختلفی اشاره کنیم مانند اجتماعی بودن، درونی، شناختی، جسمانی، و …. به خاطر این ابعاد متنوع و فراوان، روانشناسان نتوانستهاند تعریفی ارائه کنند که تمام جنبههای شخصیت را دربر بگیرد و مورد توافق همه متخصصان باشد.
اما چارهای نیست. برای مطالعه یک موضوع باید اول آن را تعریف کنیم. به همین خاطر به جستجوی تعریف شخصیت در کتابهای مختلف برآمدم و چشمم به تعریفی خورد که به نظر میرسد تعریف تقریباً کاملی است. اما باید تأکید کنم که تقریباً کامل است.
اول تعریف کتابیاش را میگویم و بعد آن را مورد موشکافی قرار میدهم:
شخصیت عبارت است از مجموعهای از صفات و مکانیزمهای روانشناختی در درون یک فرد که سازمان یافته و نسبتا پایدارند و تعاملها و سازگاریهای او را با محیط درونروانی، فیزیکی، و اجتماعیاش تحت تأثیر قرار میدهند.
اجازه بدهید این تعریف را بشکافیم:
شخصیت مجموعهای از صفات است:
یک بار دیگر به توصیف خود از دوستتان فکر کنید. شما از مجموعه صفتهای مختلفی برای توصیف او استفاده کردهاید. هر صفتی که یک نفر را توصیف میکند او را از بقیه متفاوت میکند. مثلا وقتی میگوییم بابک درونگراست او را از برونگراها متمایز کردهایم. اما بابک با سایر افراد درونگرا شباهتهایی نیز دارد. پس هر صفت نشاندهنده تفاوتها و شباهتهای ما با دیگران است. خب بگذارید دوباره کمی عمیقتر شویم. موضوع به این سادگی نیست، وقتی از صفت برای تعریف شخصیت استفاده میکنیم سوالاتی در برابر ما قرار میگیرند که باید به آنها پاسخ دهیم.
اولین سوال این است که چند صفت اصلی وجود دارد؟ یعنی از چه تعداد صفت میتوانیم برای طبقهبندی افراد استفاده کنیم: ۵ تا؟ ۱۰؟ ۱۰۰ تا؟ پس اولین وظیفه ما مشخص کردن صفتهای اصلی است. روانشناسان میدانند که این وظیفه خطیری است.
دومین سوالی که باید پاسخ دهیم این است که این صفتها چگونه در کنار هم به شکل سازمانیافته قرار میگیرند؟ یعنی مثلا وقتی میگوییم فلانی برونگراست، صفتهای مشابه برونگرایی مانند تکانشگری چگونه او را توصیف میکنند.
سومین سوال این است که این صفتها از کجا میآیند؟ در واقع این سوال میخواهد این موضوع را روشن کند که چرا یک نفر برونگرا و دیگری درونگراست؟ آیا صفتهای ما را وراثت و ژنهای ما تعیین کردهاند یا عوامل محیطی مانند نحوه فرزندپروری والدینمان و فرهنگی که در آن زندگی کردهایم؟
چهارمین سوال از این قرار است که پیامد داشتن یک صفت خاص مانند برونگرایی چیست؟ مثلا آیا کسی که شخصیت برونگرا دارد دوستان زیادی هم دارد؟ در پاسخ به این سوال روانشناسان به دنبال رابطه یک صفت با رفتارهای افراد هستند.
چرا روانشناسان از صفتها برای توصیف شخصیت و تعریف آن استفاده میکنند؟ اول از همه آنها به توصیف افراد کمک میکنند، دوم به تبیین رفتارهای افراد و سوم در پیشبینی رفتارها کمک میکنند. پس یادتان نرود که صفتها به توصیف، تبیین، و پیشبینی رفتار کمک میکنند.
بخش دوم تعریفی که ارائه کردم از عبارت «مکانیزمهای روانشناختی» استفاده کرده بود.
منظور از مکانیزمهای روانشناختی، فرآیندهای روانشناختی است. بگذارید با یک مثال برایتان توضیح بدهم. کسی که دارای صفت برونگرایی است به موقعیتهایی که امکان دورهمی برگزار کردن وجود داشته باشد توجه میکند، بعد تصمیم میگیرد که در این مهمانی شرکت کند و در نهایت خود را برای رفتن به مهمانی آماده میکند. این آمادگی برای توجه کردن به این موقعیتها یک مکانیزم روانشناختی است. بنابراین، هر مکانیزم روانشناختی میتواند سه مؤلفه داشته باشد: درونداد، قواعد تصمیمگیری و برونداد.
یک مکانیزم روانشناختی میتواند فرد را به انواع خاصی از اطلاعات محیطی (درونداد) حساستر کند، او را به تفکر درباره گزینههای خاصی وادار کند (قواعد تصمیمگیری) و رفتار او را به سمت اعمال خاصی هدایت کند (برون داد). برای مثال افراد برونگرا ممکن است در هر موقعیتی به فرصتهای موجود برای ارتباط و تعامل با دیگران توجه کنند، و ممکن است دیگران به تعامل با خودشان ترغیب کنند. به مکانیزمهای روانشناختی میتوان فرآیند پردازش اطلاعات نامید.
بخش بعدی تعریف شخصیت تأکید داشت که صفتها و مکانیزمهای روانشناختی در درون فرد است. منظور از درون فرد چیست؟ یعنی اینکه شخصیت چیزی است که همیشه همراه ماست. مثلا من همان فردی هستم که دیروز بودم، هفته پیش بودم یا سال گذشته بودم و در سالهای آتی هم تغییر زیادی نخواهم کرد. هر چند که شخصیت تحت تأثیر محیط قرار دارد اما آنچه که شخصیت نامیده میشود در درون فرد قرار دارد. یعنی شخصیت در گذر زمان و از موقعیتی به موقعیتی دیگر از ثبات نسبی برخوردار است و تغییر نمیکند.
عبارت «سازمان یافته و نسبتاً پایدار» در تعریف شخصیت نیز به این نکته تأکید میکند که تمام صفتها و مکانیزمهای روانشناختی به صورت تصادفی کنار هم قرار نگرفتهاند بلکه آنها با هم یک مجموعه منسجم و معناداری را میسازند که در طول زمان دستخوش تغییر زیادی نمیشود. سازمان یافتگی به این موضوع اشاره دارد که نمیشود که یک نفر برونگرا باشد ولی اهل حرف زدن نباشد! صفتها با هم ارتباط منطقی دارند.
قسمت بعدی در تعریف به تعاملهای فرد با محیطهای مختلف اشاره دارد. تعامل افراد با محیط شامل ادراک، انتخاب و فراخوانی و دستکاری است.
- منظور از ادراک، تعیبر و تفسیر ما از یک موقعیت یا به عبارت دیگر همان طرز نگاه ماست. ما به خاطر داشتن شخصیتهای متفاوت ادراکهای متفاوتی از یک موقعیت داریم.
- منظور از انتخاب هم، به گزینش موقعیتهای مختلف مانند انتخاب شغل، رشته تحصیلی، همسر و . . . برمیگردد. خب به نظر میرسد که نیازی به توضیح زیادی نیست که این انتخابها هر کدامشان بازتاب شخصیت ماست.
- منظور از فراخوانی، واکنشها و پاسخهایی است که ما در دیگران فرا میخوانیم. مثلا وقتی لبخند میزنیم در دیگران احساس خوبی ایجاد میکنیم. پس ما در ساختن محیط اطراف خود نقش داریم.
- منظور از دستکاری این است که ما عمداً تلاش میکنیم بر دیگران تأثیر بگذاریم. مثلا یک فرد بسیار منضبط همسرش را به رعایت نظم وادار میکند.البته گاهی برعکساش هم مشاهده شده است.
سازگاری با محیط
یکی از مهمترین نکاتی که در تعریف شخصیت ذکر شده بود «سازگاری با محیط» بود. منظور از سازگاری نحوه برخورد ما با مشکلات و چالشهای زندگی است. به عبارتی دیگر شخصیت ما تعیین میکند گه چگونه با زندگی کنار بیاییم.
آخرین بخش تعریف شخصیت بر انواع محیط تأکید داشت. این محیطها شامل محیط فیزیکی، اجتماعی و درون روانی است. مثالی از محیط فیزیکی آلودگی هواست، نمونهای از محیط اجتماعی محل کار ما و منظور از محیط درون روانی دنیای ذهنی ما مانند رویاها، افکار، تخیلات و هیجانات است. این شخصیت ماست که تعیین میکند کدام قسمت محیط اهمیت دارد.
به طور کلی شخصیت میتواند بر تمام جنبههای زندگی ما تأثیر داشته باشد. شخصیت بر رفتار ما، دیدگاهی که درباره خودمان داریم، جهانبینی ما، شیوه تعامل ما با دیگران، احساساتمان، اهداف و تمایلاتمان و واکنشهایمان تأثیر میگذارد. علاوه بر این شخصیت بر سلامت جسمی و روانی ما تأثیر میگذارد.
مقاله مرتبط: رابطه بین شخصیت و سلامت روانی
در مطلب بعدی درباره نظریههای شخصیت توضیحاتی ارائه خواهم داد. بنابراین این مطلب ادامه دارد.
مطلب بعدی: نظریههای شخصیت به چه مسائلی میپردازند؟
نویسنده: حمید بهرامی زاده


