من شانس این را داشتهام که چند باری با اروین یالوم صحبت کنم و بعضی از این صحبتها راجع به درمان و معنا بود. مصاحبهها معمولا حول محور مشخصی است، اما مانند خیلی از مصاحبهها، بعضی از بهترین قسمتهای بحث، خارج از موضوع اصلی بود. در اینجا گزیدهای از این موضوعات را آوردهام که فکر میکنم ارزش شنیدن دارند.
اگر شما با او آشنا نیستید، دکتر یالوم استاد بازنشسته دانشگاه استنفورد و نویسنده کتابهای غیر داستانی متعددی از جمله تمرینها و نظریههای روان درمانی گروهی، دژخیم عشق و کتاب مورد علاقه کلاس درس من، یعنی هنر درمان است. او همچنین با استفاده از استعداد نویسندگیاش در نوشتن کتابهای داستانی مثل دروغگویی روی مبل، وقتی نیچه گریست و مسئله اسپینوزا، مسائل روان شناختی را به عامه مردم ارائه کرد. او علاوه بر نویسنده بودن، یک سخنرانران بزرگ نیز هست.
با خواندن کتابهای او و شنیدن سخنرانیهایش، متوجه میشویم که چرا به او پدر روان درمانی مدرن می گویند. گرمی، همدلی و توجه دائمی او به اینجا و اکنون، باعث شده که او یک سخنران عالی در حوزه خود باشد.
- بعد از خواندن کتاب هنر درمان با دانشجوهایم، من به آنها این فرصت را دادم که سوالی بنویسند و به آنها قول دادم که بهترینها را از شما میپرسم.
حتی نمیتوانم حدس بزنم که آن سوال ها چه چیزی خواهند بود!
- فکر میکنید به طور کلی چه چیزی در برنامههای بالینی از قلم افتاده؟ ما چه چیزهایی را به دانشجوهایمان یاد نمیدهیم؟
من اخیرا بیشتر و بیشتر درباره آینده روان درمانی نگران هستم. من در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد تدریس میکنم و هر جایی را که نگاه میکنم، این رویکرد ماشینی درمان شناختی رفتاری را میبینم. من قبول دارم که CBT جایگاه ویژه خودش را دارد و ارزشمند است، اما احساس میکنم که اگر بخواهم بیمارانم را به یک درمانگر خردمند ارجاع بدهم، تعداد آنها محدود است. تعدادی زیادی از آنها وجود ندارند که از بیماران بخواهند که به اعماق خود بروند. زمانی که به برنامههای آموزشی نگاه می کنم، واقعا نگران می شوم که نکند روزی تمام اینها از بین برود. بنابراین سعی می کنم نوشتن را ادامه بدهم و این کتابها را تا جایی که ممکن است در دسترس دانشجوها بگذارم.
ما امروزه به دانشجوهایمان اهمیت رابطه با دیگران را نمیآموزیم: اینکه چگونه با دیگران کار کنند، اینکه دلایل آسیبهای ارتباطی چه چیزهایی هستند، اینکه چگونه خودآگاه خود را کشف کنند، چگونه از دنیای درونشان مطلع شوند و چگونه رویاهایشان را بررسی کنند. همه این روشهای روان پویایی به آنها آموزش داده نمیشود. تدریس این مطالب سخت است. یاد دادن CBT بسیار ساده تر از اینهاست. و همچنین این بخاطر این مسئله است که ما به شدت شیفته رویکرد تجربی شدهایم و میخواهیم برای هر کاری که انجام میدهیم تایید تجربی داشته باشیم. این دیدگاه بعد از مدتی احمقانه میشود، چون کیفیت کارهایی که ما انجام می دهیم خیلی پیچیدست و انجام این کار ممکن نیست. با این حال، مطالعات جدید نشان میدهند ۲۰ تا ۲۴ جلسه درمان روانپویایی تاثیر برابری دارد، یا حتی بیشتر، چون اثرات طولانی مدتتری دارد. این مطالعات جدید توسط شدلر انجام شده.
- شما می گویید که در گذشته تاکید بیشتری برعوامل درونی و روابط بوده ولی امروز بیش از حد طبق قواعد و دستورالعملها اقدام می کنیم.
بله دقیقا همینطور است. وقتی که سال های پیش در استنفورد بودم، یک کلینیک بیماران سرپایی با ۳۰ گروه – که همه آنها دانشجویانم بودند – داشتم. اگر در آن زمان تمام گروههای کالیفرنیای شمالی را می شمردید، تعدادشان به ۳۰ تا نمیرسید. ۳۰ گروه برای یک کلینیک تعداد خیلی زیادی است.
- شما در یک یاداشت اگزیستانسیال گفتهاید که معضل بی معنایی به نوعی از مشغولیت سرچشمه میگیرد. سوال من اینجاست که افراد چگونه به تعهدات و فعالیتهایشان بپردازند وقتی که مشغولیت بی معنا بنظر می رسد؟
من اخیرا در حال نوشتن درباره یکی از بیمارانم هستم که در حال احتضار است. او به شدت افسرده شده. یک روز او به من گفت که تصمیم گرفته که برای دوستان و آشنایانش «پیشگام مرگ» باشد. من فکر میکنم پیشگام مرگ اصطلاح فوق العادهای است. و چیزی که در این میان خیلی مهم است، از نظر من این است که این هدف تا آخرین لحظه زندگیاش را پر از معنا میکند. او کاری معنادار انجام می دهد. من فکر میکنم که همه انواع معنا از خود فرد فراتر میروند. معناها به نسل های دیگر و افراد دور و برمان، فرزندان و خانوادهمان پیوند میخورند. ما چیزی را از خود دریغ می کنیم تا آنرا به دیگران بدهیم. من فکر می کنم این چیزی است که زندگیمان را پر از معنا میکند و شما باید خود و زندگیتان را گسترش بدهید و کاری را که می توانید، برای دیگران انجام دهید.
—–
با تشکر ویژه از دانشجویانم باربد سلیمی و دیوید چوی برای آماده کردن این سوالات.
سال ۲۰۱۳
نویسنده: رایان هاز (PhD)
منبع: Yalom on Therapy and Meaning


