در طول سالیان اخیر اختلال بدریخت انگاری بدن(BDD) به طور ویژه ای به عنوان یکی از دلایل اصلی تمایل افراد به جراحی های زیبایی مورد توجه روز افزون رسانه ها قرار گرفته است. این اختلال همچنین بر طیف متنوعی از موقعیت های مختلف پزشکی یا روانپزشکی از قبیل افراد دچار اختلالات خوردن، اختلال وسواس فکری-عملی و علاقه به معلولیت(نام یک بیماری عصبی بسیار نادر است) دلالت می کند.
با روان حامی همراه باشید تا در خصوص این اختلال بیشتر بدانیم:
در پایین ترین سطح این اختلال، فرد نسبت به یک نقص جزیی در ظاهر فیزیکی خود یا موردی که به تصور او نقص محسوب می شود اشتغال ذهنی پریشان کننده، ناتوان کننده یا مختل کننده دارد که باعث می شود به خاطر وجود آن احساس زشتی، جذاب نبودن یا بدریختی کند. افراد دچار این اختلال می توانند ساعت های متمادی در هر روز به نقص مورد تصور خود فکر کنند. گروه دیگری از این افراد در واقع ممکن است نقصی بسیار جزیی داشته باشند اما نگرانی های مرتبط به آن بیش تر از حدی است که انتظار می رود. صدها مقاله چاپ شده در خصوص این اختلال وجود دارد اما اغلب آنها بر اساس گزارشات و یافته های روانپزشک امریکایی دکتر کاترین فیلیپ و روانپزشک انگلیسی به نام دکتر دیوید ویل تهیه شده اند.
بیش تر از ۱۰۰ سال است که در خصوص افراد دچار بدریخت انگاری بدن مطلب نوشته شده است. در طول دو دهه اخیر نیز رشد قابل توجهی در حوزه ی پژوهش های مرتبط با این اختلال وجود داشته است. معیارهای این اختلال از سومین راهنمای تشخیصی وآماری اختلالات روانی (DSM-3, 1980) تا پنجمین ویرایش آن(۲۰۱۳,DSM-5) به طور اساسی تغییر کرده است. تقریبا تا همین چند وقت اخیر، بد ریخت انگاری بدن تحت عنوان خود زشت پنداری خوانده و نامیده می شد. اما در DSM-3 فاقد هرگونه معیار تشخیصی مشخص بوده و صرفا در دسته اختلالات بدنی غیر معمول قرار داشت. در نسخه تجدید نظر شده DSM-3، بدریخت انگاری بدن، به عنوان اختلالی جداگانه در بخش اختلالات سوماتوفرم یا شبه جسمانی قرار گرفت(اختلالات سوماتوفرم به زبان ساده به این معنی است که فرد علایم و نشانههایی فیزیکی از بیماری دارد ولی در بررسیها و آزمایشات پزشکی هیچ اختلال عضوی و بیماری جسمی ای تشخیص داده نمیشود). این تغییرات مشخص در چهارمین و پنجمین نسخه تشخیصی و آماری اختلالات روانی نیز اعمال شد. مسلماً قابل توجه ترین تغییر، کاهش تمایز بین بدریخت انگاری با توهم و بدون توهم به دلیل وجود شواهد تجربی ای بود که نشان می داد این دو می توانند انواع مختلف یک اختلال باشند( توجه کنید که این اختلال در طبقه بندی بین المللی سازمان بهداشت جهانی(ICD-10) به عنوان نوعی از اختلالات خود بیمار پندارانه و در کنار اختلال خود بیمار انگاری(هیپوکندریا) در بخش سوماتوفرم طبقه بندی شده است. همبستگی های فراوان و مکرری در این اختلال مشاهده می شود(مثل اختلال هراس اجتماعی، افسردگی، تفکر خودکشی و وسواس فکری- عملی). در حقیقت در اغلب افراد مبتلا حداقل یک رفتار جبری دیگر مثل چک کردن اجبارگونه و مکرر آینه، استفاده بیش از حد از لوازم آرایش یا خود آرایی، ورزش افراطی، سوالات پی در پی از دیگران در مورد ظاهر خود، خرید اجبارگونه محصولات زیبایی و آرایشی و پیگیری مستمر جراحی های زیبایی مشاهده می شود. این رفتارها به طور بالقوه می توانند فراگیر و تحلیل برنده بوده و همچون بسیاری از رفتارهای اعتیاد آور، غیر قابل تحمل، به طور معمول دشوار در کنترل و مقاومت باشند.
معیارهای تشخیصی این اختلال در پنجمین فهرست تشخیصی اختلالات روانی عبارت اند از:
- اشتغال ذهنی مداوم به یک یا چند نقص یا عیب در ظاهر جسمانی که برای دیگران قابل مشاهده نبوده یا بسیار جزئی است.
- در مرحله ای از این اختلال، فرد در پاسخ به نگرانی های خود در مورد ظاهرش رفتارهای تکراری (مثل مشاهده مکرر خود در آینه، افراط در آرایش، دستکاری پوست، جست و جوی تایید و اطمینان دیگران) یا واکنش های ذهنی( مثل مقایسه ظاهر خود با سایرین) داشته است.
- اشتغالات ذهنی باعث نگرانی یا اختلالات قابل توجه بالینی در حوزه اجتماعی، شغلی یا سایر عملکردهای مهم زندگی می شود.
- این اشتغالات ذهنی مکرر با نگرانی های فرد در خصوص چاقی یا مسائل مرتبط با وزن در افرادی که علائمشان معیارهای تشخیصی اختلالات خوردن را برآورده می کند بهتر قابل توجیه و تعریف نباشد.
دکتر دیوید ویل یادآور می شود که در بیماران دچار اختلال بدریخت انگاری، هر بخشی از بدن می تواند مرکز توجه فرد قرار گیرد. اگرچه پژوهش های متعدد نشان می دهد که اغلب مبتلایان دارای اشتغال ذهنی در خصوص پوست، مو یا اجزای صورت خود(مثل چشم، بینی یا لب ها) هستند و آن ها را ناقص، بی تناسب و نامتقارن می دانند. تحقیقات هم چنین نشان می دهند که افکار نگران کننده می توانند در طول زمان تغییر کنند. دکتر ویل گمان می کند که این عامل می تواند دلیل نارضایتی مداوم و عدم خرسندی افراد پس از عمل های جراحی مکرر باشد. مبتلایان ممکن است نقص مربوطه را بارها و بارها بررسی کنند که برای برخی ممکن است فکری و برای برخی دیگر ممکن است عملی باشد.
مجموعه ای از پژوهش های تجربی نشان می دهد که شیوع این اختلال ۰.۷% در جمعیت کلی افراد است. نرخ شیوع در گروه های سنی مشخص مثل نوجوانان و جوانان، اندکی بیشتر و در برخی از گروه های مشخص درجاتی بالاتر است. برای مثال نرخ شیوع این اختلال در میان افراد خواهان جراحی پلاستیک(۵%) و در میان مبتلایان به امراض پوستی (۱۲%) است.
دکتر ویل خاطر نشان کرد که داده های محدودی در خصوص عوامل خطر مرتبط با رشد اختلال بدریخت انگاری بدن وجود دارد. علاوه بر این، آن دسته از عواملی که با اختلال بدریخت انگاری مرتبطند ممکن است منحصرا و به طور مشخص متعلق به این اختلال نباشند(برای مثال عوامل خطری چون ارتباط ضعیف با همسالان، انزوای اجتماعی، عدم حمایت در محیط خانواده و یا سوء استفاده های جنسی).
عوامل خطر شناسایی شده در اختلال بدریخت انگاری بدن عبارت اند از:
- آمادگی های ژنتیکی
- خجالت، کمالگرایی یا خلق و خوی مضطرب
- مشکلات دوره کودکی(مثل آزار دیدن یا مورد تمسخر واقع شدن در خصوص ظاهر)
- سابقه مشکلات پوستی یا مواردی از این دست در دوره نوجوانی(مثل آکنه) که تا کنون رفع شده است.
- حساسیت بیش از اندازه نسبت به زیبایی
- مهارت های زیبایی شناسی وسیع تر که در آموزش و پرورش در زمینه هنر و طراحی به افراد تعلیم داده شده است.
اگرچه مطالعات موردی فراوانی در سراسر جهان انجام شده است اما اغلب مطالعات منتشر شده شامل مردمی از جوامع غربی هستند. دکتر کاترین فلیپ و همکارانش ادعا می کنند پژوهشی که به طور مستقیم مشخصه های بالینی مبتلایان به بدریخت انگاری بدن را در کشورها یا فرهنگ های مختلف مقایسه کند وجود ندارد اما در همین تعداد مشخص نیز، این شباهت ها هستند که بیش از تفاوت ها خود نمایی می کنند. وی مطرح کرد که زنان و مردان در این پژوهش ها به لحاظ ویژگی های بالینی و جمعیت شناختی شباهت های بسیاری به یکدیگر داشتند. او هم چنین مطرح کرد که هم مردان و هم زنان مبتلا به این مشکل از احتمال برابری برای جست جو و دریافت درمان های پوست و زیبایی برخوردارند.
دکتر ویل ادعا می کند که علی رغم شباهت های فراوان بین دو جنس مذکر و مونث، تفاوت های جنسیتی ای نیز در این زمینه وجود دارد. برای مثال مردان دچار بدریخت انگاری بدن دارای مشغولیت های ذهنی بیشتری در خصوص اندام های تناسلی خود هستند و در مقابل در زنانی که از این اختلال رنج می برند احتمال بیشتری برای همبودی اختلالات خوردن وجود دارد. سایر تفاوت های جنسیتی عبارت اند از:
مشغولیت های ذهنی زنان مبتلا به بدریخت انگاری بدن بیشتر در خصوص وزن، ران ها، سینه ها، پاها و موهای زائد بدن است. هم چنین این گروه در مقایسه با مبتلایان مذکر با احتمال بیشتری اقدام به مخفی کردن نقص های خیالی خود از طریق لوازم آرایش، چک کردن مکرر در آینه یا دستکاری های پوستی می کنند.
مشغولیت های ذهنی مردان مبتلا به این اختلال بیشتر حول بدریختی عضلانی و موهای کم پشت می چرخد. این گروه در قیاس با مبتلایان مونث، با احتمال بالاتری مجرد می مانند و یک اختلال مرتبط با مصرف مواد نیز دارند.
بررسی های اخیر دکتر فلیپ و همکارانش به این نتیجه رسید که برای افزایش دانش در خصوص تمام جنبه های این اختلال پژوهش های بیشتری لازم است و پیشرفت علم در این حوزه ما را به سمت شناخت صحیح تر معیارهای تشخیصی و فهمی مضاعف از ارتباط بین اشکال با و بدون توهم اختلال بدریخت انگاری بدن و هم چنین ارتباط این اختلال با سایر اختلالات روانپزشکی هدایت خواهد کرد.
مطالب مشابه:
منبع: Body Dysmorphic Disorder: A brief psychological overview


