اروین یالوم یکی از بزرگترین درمانگران وجودی حال حاضر دنیاست. اروین یالوم علاوه بر درمانگری، رمان نویسی است که مسائل وجودی را در رمانهایش میگنجاند و به شکلی بسیار شیوا و جذاب، به انسان معاصر تکنولوژی زده، اهمیت مسائل وجودی را را گوشزد میکند.
اروین یالوم پژوهشگر و رماننویس وجودگرا در مصاحبهای به سوالات زیر پیرامون درمان پاسخ میدهد. خوشحالم که این مصاحبه را به صورت حضوری در محضر اروین یالوم انجام دادم. با روان حامی همراه باشید تا مصاحبه دکتر اروین یالوم را مرور کنیم.
- آقای دکتر اروین یالوم به مراجع جدیدی که میپرسد «درباره چه چیزی باید صحبت کنم؟» چطور پاسخ میدهید؟
خب، تا بحال کسی دقیق به من نگفته که چه چیزی بگویم، ولی من معمولا جلسه را اینطور شروع می کنم: «به من بگو چه چیزی آزارت میدهد؟»اما اگر آنها خیلی اضطراب داشته باشند و قبلا به یک درمانگر مراجعه نکرده باشند و به این خاطر به کمک بیشتری نیاز داشته باشند، من به آنها کمی ساختار میدهم و میگویم: «خب، برای اینکه شما احساس راحتی بیشتری داشته باشید، اجازه دهید من از شما کمی اطلاعات بگیرم» و شروع میکنم به پرسیدن سوال هایی درباره گذشته و موقعیت کنونی آنها در دنیا و اینکه با چه کسانی زندگی میکنند. من به ندرت جلسه اول را بدون اینکه بدانم آن ها با ۲۴ ساعت روز خود چه میکنند، میگذرانم. «درباره یک روز معمولیات برایم بگو». این کار معمولا درباره روابط بین فردی و اینکه چگونه زندگیاش را با دیگران میگذراند و همچنین درباره الگوی خواب و رویاهایش نگرش خوبی به من میدهد. بنابراین این یکی از کارهایی است که آن را در جلسه اولم میگنجانم.
گاهی اوقات فقط صبر میکنم و میگویم: «چرا درباره هرچیزی که به ذهنت میآید صحبت نمیکنی؟» آدمها برای انجام این کار احساس سختی زیادی میکنند، ولی من میپرسم: «ببینیم امروز چه مسائلی پیش میآید» مخصوصا به بیمارانی که برای مدتی است به من مراجعه میکنند و نمیدانند که چه چیزی بگویند، من با اطمینان خاصی میگویم: «میدانی، این یک روش عالی است، چون گاهی اوقات ملاقاتهایی که خارج از برنامه پیش میآیند و برای آن تمرین نکردهایم، خیلی بهتر هستند، پس بیا تا همین حالا زمان بگذاریم و ببینیم که چه چیزی پیش میآید.» این کار تا حدی شبیه باور فروید به تداعی آزاد است، اما خیلی از آن متمرکز تر است. من به طور کلی آنها را به این سمت سوق میدهم که درباره هر چیزی که پیش آمد، صحبت کنیم.
- مراجعان کدام قسمت فرایند درمانی را از همه سختتر میدانند؟
رها کردن، رها کردن درمان، رها کردن من.
میدانید، جوابهای من به شما درباره درمان خیلی تحریف شده است، چون من بیمارانم را غربال میکنم. در این دوره از زندگیام روی افراد به شدت آشفته کار نمیکنم، من روی افرادی کار نمیکنم که نیاز به بستری شدن دارند یا از اختلالات خلقی رنج میبرند. من افرادی را انتخاب میکنم که به نوعی بحران وجودی دارند، چیزی در زندگیشان در حال اتفاق است، در این دوره از زندگیشان.
- آنها بی دلیل از شریط زندگیشان مضطرب هستند. متوجه شدم.
بله من دقیقا با این افراد کار میکنم. برخلاف گذشته، نظرات من از کار کردن با این نوع خاص مراجعان به دست میآید. من دیگر هیچ نوع گروه درمانی انجام نمیدهم. سالهاست که این کار را نکردهام.
- تا بهحال در این اتاق گروه درمانی انجام داده اید؟
نه، هیچ وقت. همه گروههای من در استنفورد بودهاند. این اتاق برای گروه خیلی نامناسب است. دفتر دیگر من در سانفرانسیسکو است و من یک گروه دانشجوی رشته مشاوره دارم که بالای ۱۵ سال است که ماهی یکبار همدیگر را ملاقات میکنیم. هیچ کس تغییر نکرده، نه کسی وارد گروه شده و نه کسی از آن خارج شده. و همه آنها به صورت گروهی کار میکنند.
- درمانگران چه اشتباهاتی میکنند که فرایند درمان را به تاخیر میاندازد؟
من فکر میکنم تا بهحال هرکسی را دیدهام که از پیش درمانگر دیگری میآید، این مسئله به طور نسبتا ثابتی مشابه است: درمانگرها خیلی بیعلاقه، کنارهگیر و غیر فعال هستند. آنها واقعا به درمانجو علاقه ندارند، به او احساس تعلق نمیکنند. من درباره این چیزها زیاد نوشتهام. به همین خاطر است که من این تمرین را ساختهام و باید آنرا بارها و بارها انجام داد تا به نقطه خود آشکار سازی رسید و بتوانیم بیشتر شبیه خود باشیم و خودمان را نشان دهیم. من هر کتابی که مینویسم سعی میکنم این موضوع را در آن جای بدهم.
- شما حتی درباره خود افشا سازی در کتاب خیره به خورشید نگریستن صحبت کردهاید.
درسته. من آنرا در فصل آخر این کتاب آوردهام. فکر میکنم این مسئله به شدت برای باز شدن روی مراجع مهم است. و همینطور زمانی که میخواهم درباره درمان مبتنی بر تخیل بنویسم، این مسئله را در آنجا نیز میگنجانم. این خیلی کمک میکند. این یکی از موضوعات خیلی مهم است. و موضوع مهم دیگر این است که درمانگر در درمان، خودش باشد. درمانگران باید تجربه طولانی در درمان شخصی داشته باشند تا بتوانند خود را جای مراجع گذاشته و ببینند که چه چیزهایی کمک میکند و چه چیزهایی غیر مفید است. و اگر برای درمانجو امکانش بود، در دورههای مختلف زندگی اش، درمانگرهایی با رویکردهای مختلف را برای درمان امتحان کند.
- خیلی موافقم. بنظرتان هدف نهایی درمان چیست؟
هدف نهایی درمان… سوال خیلی سختی است. کلماتی که به ذهنم میرسد آسایش خاطر، شکوفایی و کشف استعدادهاست. چیزهایی که فروید میگفت؛ توانایی کار کردن و عشق ورزیدن. این خلاصه خوبی برای اینجاست. ولی به طور عمده این ایده ای است که من سعی کردم در کتاب هنر درمان توضیح بدهم: باید برای هر مراجع، یک درمان جداگانه جدید را ایجاد کرد. بنابراین برای بعضی از مراجعان هدف یک چیز است و برای بعضی هدف چیز دیگری است. برای یکی از مراجعان من هدف این است که درباره آسیب پذیریهایش با همسرش صحبت کند و یک رابطه واقعی بین این دو برقرار کند.
- دشوارترین بخش درمانگر بودن از نظر شما آقای دکتر اروین یالوم چیست؟
خب فکر میکنم سخت ترین چیز، نگهداشتن میزان زیادی از رنج در لحظه است. نگران بودن درباره مراجعانم. دیدن افرادی که من واقعا نمیتوانم به آنها کمک کنم، افرادی که به گونهای کمک ناپذیرند. یا دیدن یک فرد ضد اجتماعی که من واقعا نمیتوانم هیچ کاری برای او انجام دهم یا نجاتش دهم. یا تماشای افرادی که زندگی خود را با مواد مخدر تباه میکنند و شما خیلی کم میتوانید به او کمک کنید. زمانهایی در زندگی هست که احساسات تند و شدیدی، مثل تمایل به مواد مخدر یا تکانههای جنسی یا بسیاری از موارد دیگر خیلی نیرومند می شوند.
اسپینوزا جملهای دارد که میگوید: «منطق با احساسات شدید همخوانی ندارد.» ما باید راههای دیگری را پیدا کنیم. ایده او این است که ما باید منطق را به احساس تغییر شکل بدهیم. من این جمله را اینطور برداشت میکنم که ما باید میزان زیادی احساسات تند را برای فهم منطقی پرورش بدهیم. پس ما میتوانیم این احساسات تند را برای کنجکاو شدن تحریک کنیم، تا کنجاوی در مورد خودشان جوانه بزند. وقتی که افراد هیچ کنجکاوی درباره خودشان ندارند، نشانه بدی است. من همیشه سعی میکنم تا راههایی برای تحریک کنجکاوی پیدا کنم، حتی اگر این کار را با گفتن این حرف انجام بدهم: «چرا من خیلی بیشتر از آنچه تو درباره خودت کنجکاو باشی، دربارهات کنجکاوم؟»
- لذت بخشترین و پاداشدهندهترین بخش درمانگر بودن چیست؟
دیدن اینکه افراد تغییر میکنند و اینکه چگونه زندگیشان بهتر میشود. شنیدن این موضوع از آنها که چقدر روابطشان با همسرشان بهتر است و چقدر بهتر با زندگی کنار میآیند. من این زمانها را بسیار پاداش دهنده میدانم.
- اگر قرار باشد به مراجع جدیدی که به شما مراجعه کرده یک جمله حکیمانه بگویید، آن چه چیزی است؟
خب، شما خیلی خوش اقبال هستید که قرار است به سفر خود شناسی بروید. این تمام چیزی است که من فکر میکنم. این موضوع کاملا پیش پا افتاده است، ولی با این وجود چیزی است که حسش میکنم.
- آیا رواندرمانی در حال نابودی است؟
من فکر میکنم که در خطر جدی قرار دارد. اما فکر می کنم همیشه افرادی مثل من و شما هستند که واقعا بخواهند کمک کنند. نمیتوانم تصور کنم که میل به خودشناسی ناپدید بشود. من فکر میکنم رویکردهای خاص با موجهای گوناگونی پدید آمدهاند. بدون شک CBT امروزه رواج زیادی دارد.
بعضی افراد تحقیقات بیشتری انجام دادهاند، ولی من واقعا دوست دارم بدانم: وقتی که یک درمانگر CBT غمگین میشود، به دنبال دیدن چه کسی میگردد؟ من احساس نیرومندی دارم که آن فرد یک درمانگر CBT دیگر نیست. من فکر میکنم که میرود و به دنبال فرد خردمندی میگردد که میتواند به او کمک کند تا لایههای عمیقترش را کشف کند. احتمالا تحقیقاتی درباره روان درمانی در خارج از اینجا صورت گرفته که من نخواندهام، ولی برایم جالب است که بدانم. اگر با دادههایی از این قبیل برخورد کردید لطفا به من هم بگویید. من قطعا بسیاری از آنها را در درمان دیدهام.
فارغ التحصیلان از این مسئله متاسف هستند که در معرض درمانهای پویا قرار نمیگیرند. این یک فرصت بزرگ برای روان شناسی بالینی است که اینجا مهم و تاثیر گذار باشند، زیرا بسیاری از آنها به شیوههای مختلف از هم، ولی مشابه با روانپزشکان، گرفتار بازار و تجارت شده اند. بنابراین امروزه خیلی از مشاوران خانواده و ازدواج از مزایای این موضوع بهرهمند میشوند. گروه دانشجویانی که ۱۵ سال است که من با آنها کار میکنم، همهشان مشاور خانواده و ازدواج هستند و درمانگرهای خیلی خوبی هستند.
سال ۲۰۰۹
نویسنده: رایان هاز (PhD)