در ازدواج بد یعنی وقتی ازدواجها سمّی میشوند، طلاق میتواند به بچهها کمک کند.
زمانیکه بچه بودم دیدِ بدی نسبت به والدین مطلقه وجود داشت. سرها به نشانه نارضایتی تکان میخورد و وِرد زبان بود که: افراد مطلقه، خانه خراب کن، خودخواه و دوست نداشتنیاند، آنها زندگی فرزندانشان را تباه کردهاند. برخی کلیساها نیز ظاهرا آنها را از دریافت خدمات محروم میکردند. حتی خدا هم (طلاق) را نمیپسندید. «پیامی به زوجهای متاهل: زندگی خانوادگی خود را با هر وسیلهای که لازم است حفظ کنید». با روان حامی همراه باشید.
دوره و زمانه عوض شده، امروزه تقریبا نیمی از کلِ ازدواج ها در امریکا به طلاق ختم میشوند. اینکه آیا طلاق موجب رنج کودکان است یا کمک به آنها، بستگی دارد که والدینشان چطور این مسئله را مدیریت کنند. اما چیزی که محرز است این است که ماندن در یک ازدواج مسموم به طور قطع، منجر به آسیب بیشتری برای کودک میشود تا اتفاقی خوب.
مقاله مرتبط: ویژگیهای شخصیتی همسر مطلوب
کودکان مجبور به تحمل ازدواجهای عاری از عشق و تنشهای عاطفی روزمره شده و رابطه ناکارآمد والدین را تاب میآورند. آنها به طور شهودی عدم خرسندی پدر و مادر را لمس کرده و سردی و عدم صمیمیتشان را حس میکنند. در بسیاری از موارد، خود را مقصر پنداشته و حس میکنند رابطه پرجدل والدین به نحوی تقصیر آنهاست. در چنین مواردی «با یکدیگر ماندن به خاطر بچهها» شوخی بیرحمانهای است.
در اینجا ۴ طریق که کودکان به واسطه ازدواجهای غمانگیز و دلسردکننده متحمل رنج میشوند وجود دارد:
تنشهای مزمن
رابطه والدینمان، ردّی هیجانی در ما باقی میگذارد که هرگز محو نمیشود. بخشی طبیعی در رشد کودکان، فرآیند درونیسازیِ والدین است. وقتی والدین همواره در تقابل با یکدیگرند، فرزندان مناقشات و کشمکشها را درونی کرده و اوقاتی که در کنار آنها هستند بیش از آنکه احساس آرامش و راحتی کنند تنش را تجربه میکنند. این قبیل تنشهای روحی میتوانند باعث ایجاد دردها و تألمات عاطفی، اجتماعی و جسمانی جدی همچون افسردگی، نومیدی یا رنجهای مزمن در کودکان شوند.
درکی ناپایدار و بی ثبات از خود
جیمز دین در فیلم «شورشِ بیدلیل» بر سر والدین در حال نزاع خود فریاد زده و میگوید: «بس کنید، شما دارید منو از هم میپاشید» به این دلیل که جنگ و جدال بین والدین در ذهن کودکان ریشه میدواند، این فشارها احساس امنیتشان را از بین برده و با آرامش درونیِ اندکی رهایشان میکند و آنها را در تقابل با انگیزههای شخصیشان قرار میدهد. برای مثال مدتها دوست داشته میشوند اما صمیمیت و نزدیکی را رد میکنند. بسیار مشتاق دوستانشان هستند اما انزوا و تنهایی را انتخاب میکنند. تواناییهای هوشی و خلاقانهای دارند اما تلاشهای خود را عمدا خراب میکنند. کشمکش درونی بین والدینشان در نهایت تبدیل به نبردی درونی با خودشان میشود که زندگیشان را پیچیده کرده و مانع رشد هیجانی آنها میشود.
ترس از روابط صمیمی
کودکانِ پرورش یافته توسط والدین در تعارض، مشکلات عمدهای در برقراری روابط صمیمانه با دیگران دارند. صمیمیت منجر به شعله ور شدن زخمی روانی در آن ها میشود که ناشی از رنجی است که از مشاهده عملکرد نامطلوب والدینشان میبردند. در نتیجه برای اینکه آسیب نبینند از صمیمیت اجتناب میکنند. اگر هم موفق به ایجاد رابطه نزدیک شوند محتاطانه و با گاردی دفاعی ادامه میدهند. مواقعی که جدال بالا میگیرد بیشتر امکان دارد که فرار کرده یا نزاع والدین را در رابطه خود با پارتنرشان، باز نویسی و مجددا اجرا کنند.
مشکلات خُلقی
والدین درگیر، کودکانی با مشکلات روحی جدی ایجاد میکنند. مثل افسردهخویی. این مشکلات اگر بدون درمان باقی بمانند ممکن است باعث اختلالات شخصیت یا سوءمصرف مواد شوند. ریشه این مشکلات کمبود عمیق امید است. آنان در سالهای اولیه زندگیشان میآموزند که خوش بینی را کنار گذاشته و در انتظار بدترینها باشند. متاسفانه ازدواجهای بد والدین باعث بلوغ بسیار زودرس در کودکان و از دست دادن کودکیشان میشود.
پیش از اینکه به طلاق توجه کنید
پایان دادن یه یک ازدواج، مسئولیتی سخت و بیرحمانه است که فقط باید به عنوان گزینه نهایی پس از تمام تلاشهایی مطرح شود که به نتیجه نرسید. قبل از آنکه با وکیلتان تماس بگیرید، اینجا پیشنهاداتی برایتان وجود دارد:
مشاوره خانواده
مشاوره خانواده زمانی که به والدین میآموزد چطور در بحبوبه کشمکشهایشان بدون توسل به جنگهای عاطفی رفتار کنند، بهتر جواب میدهد ( ببینید: کمی محبت آمیزتر از من متنفر باش. راهنمای زوجین برای بهتر بحث کردن). مشاوره خانواده، همچنین فضایی در اختیار والدین ناخشنود قرار میدهد که روی تفاوتها و اختلافهایشان کار کنند تا اینکه کودکان را در معرض آنها قرار دهند. هدف زوج درمانی تقویت رابطه و افزایش صمیمیت است. اما هشیار باشید، زوج درمانی میتواند نابکارانه باشد و درمانگر نامناسب میتواند ازدواجتان را به شکست محکوم کند.
توصیههای قابل اعتماد را گردآوری کرده، وقت بگذارید و با چندین متخصص مصاحبه کنید. یقین حاصل کنید که هر دویتان روی درمانگری که انتخاب کردهاید اتفاق نظر دارید در غیر این صورت، درمان، تنها یکی دیگر از ریشههای تضادتان خواهد شد.
درمان انفرادی
هیچ چیز مثل ازدواج، مسائل حل نشده دوران کودکی را بیدار نمیکند. بیشتر اوقات، زوجین انتظارات غیر واقعی از ازدواج دارند و زمانیکه در مییابند یک ازدواج خوب کار (تلاش) میطلبد، توهماتشان تخریب میشود. پیش از آنکه تمام مشکلات ازدواجتان را به گردن شریک زندگیتان بیندازید کمی کمک بگیرید. یک درمانگر ماهر میتواند به شما در شناسایی مسائلتان از گذشته که در روابط امروزتان ظاهر میشود کمک کند.
گروههای حمایتی
بهترین نتیجه کارگروهی از به اشتراکگذاری احساساتتان و کشف این موضوع که تنها نیستید حاصل میشود. گوش دادن به کشمکشهای سایر زوجین، مشکلاتی که با آن مواجه اند و نحوه ی برخوردشان با آنها، تسکین و الهاماتی بسیار ضروری برایتان به ارمغان خواهد آورد. این روش، هم چنین مجموعهای از افراد را که میتوانند الهامبخش انتخابهای جدید در ازدواجتان باشند پدید میآورد.
داستان زو
زو، دختری سیزده ساله با موهای تراشیده، با چشمانی اندوهبار، نگاه خیرهاش را به من میدوزد. دست به سینه و با فکّی فشرده. یک گروگانِ درمانی که گویی تا کنون یک نمونهاش را دیدهام. والدین، قدرتِ خود را آن هنگام که در درمان حاضر میشوند اِعمال میکنند. بدین ترتیب من از زو انتظار همکاری ندارم، به ویژه دراولین جلسه پر سر و صدایمان. برای کودکانی مثل زو درمان نوعی توهین به شمار میرود.
با این حال زو به من پیشنهادی میدهد: تنها در صورتی درمان را با شما ادامه خواهم داد که قولی به من بدهید. میخواهم والدینم را متقاعد کنید طلاق بگیرند. از در خواستش مبهوت شدم! اما چشمانم به موضوعی گشوده شد که تاکنون هرگز به آن توجه نکرده بودم… بُعدِ مثبت طلاق.
زو از تحقیر مداوم در حضور عموم، مدرسه و جلوی دوستانش به دلیل رابطه ستیزه جویانه والدینش رنج میبرد. او شاهد عذابهایی بود که مادرش از پرخاشگریهای کلامی پدر میکشید. در نتیجه با سردردهای مداوم، افسردگی و مشکلات مرتبط با وزن دست و پنجه نرم میکرد.
پس از ملاقات با والدین و مشاهده تحقیرهای تمسخرآمیزشان نسبت به یکدیگر تقاضای زو را درک کردم. اگر میتوانستم به سختی برای ۳۰ دقیقه نگهشان دارم، زندگی کردن با آنها چگونه خواهد بود؟! یکسال پس از جدایی والدین، افسردگی زو برطرف شد. او از شکست تحصیلی در مدرسه به موقعیت افتخارآمیزی دست پیدا کرد. هم چنین توانست برای اولین بار، دوست پسری داشته باشد و به لحاظ اجتماعی به فردی برون گرا تبدیل شد. در حقیقت من از اینکه زندگی، چقدر برای هرکدامشان بهتر شده بود شگفت زده بودم…
نویسنده: شون گروور
مترجم: سمیرا پیازچیان