اضطراب بنیادی: اساس روانرنجوری
هورنای اضطراب بنیادی را به صورت «احساس فراگیر و پنهان تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه» تعریف کرد. اضطراب بنیادی، مبنای پرورش روانرنجوریهای بعدی است. و به طور جدایی ناپذیری با احساسهای خصومت، درماندگی و ترس ارتباط دارد. صرف نظر از این که چگونه اضطراب بنیادی را ابراز کنیم، این احساس در همه ما مشابه است. به قول هورنای، ما «در دنیایی که پر از سوء استفاده، تقلب، تجاوز، خواری و خیانت است، خود را حقیر، بیاهمیت، عاجز، رها شده و در معرض خطر احساس میکنیم». در کودکی به چهار طریق سعی میکنیم از خود در برابر اضطراب بنیادی محافظت کنیم:
۱. جلب کردن عشق و محبت
۲. مطیع بودن
۳. کسب کردن قدرت
۴. کنارهگیری کردن
فرد با جلب محبت دیگران، در واقع میگوید: «اگر مرا دوست داشته باشی، به من صدمه نخواهی زد». ما به چند طریق محبت را جلب میکنیم: انجام هر کاری که دیگری میخواهد، سعی در رشوه دادن به دیگران، یا تهدید کردن دیگران به تامین کردن محبت دلخواه.
مطیع بودن به عنوان وسیلهای برای محافظت از خود، مستلزم پیروی کردن از خواستهای یک فرد به خصوص یا هر کسی در محیط اجتماعی ماست. افراد مطیع، از انجام دادن هر کاری که ممکن است دیگران را دشمن کند، خودداری میکنند. آنها جرأت انتقاد کردن از دیگران یا بیاحترامی به آنها را ندارند. آنها باید امیال شخصی خود را سرکوب کنند و نمیتوانند از خود در برابر سوءاستفاده دفاع کنند، زیرا میترسند این حالت دفاعی، سوءاستفاده کننده را دشمن کند. اغلب افرادی که به صورت مطیع رفتار میکنند، معتفدند که از خود گذشته و فداکار هستند. به نظر میرسد که این افراد میگویند: «اگر تسلیم شوم، صدمه نخواهم دید». این وضعیت، رفتار کودکی هورنای را تا ۸ یا ۹ سالگی توصیف میکند.
فرد با کسب کردن قدرت میتواند درماندگی خود را جبران کند و از طریق موفقیت یا احساس برتری، امنیت به دست آورد. به نظر میرسد که چنین افرادی معتقدند که اگر قدرت داشته باشند، هیچ کس نمیتواند به آنها صدمه بزند. این، کودکی هورنای را بعد از اینکه تصمیم گرفت برای موفقیت تحصیلی تلاشی کند، توصیف میکند.
این سه وسیله محافظت از خود، یک ویژگی مشترک دارند: فرد با پرداختن به هر یک از آنها سعی میکند که از طریق تعامل کردن با دیگران، با اضطراب بنیادی مقابله کند. روش چهارم محافظت از خود در برابر اضطراب بنیادی، کنارهگیری از دیگران، نه به صورت جسمانی، بلکه به صورت روانی است. چنین فردی سعی میکند از دیگران مستقل باشد و برای ارضا کردن نیازهای درونی یا بیرونی، به هیچ کس متکی نباشد. برای مثال، اگر کسی دارایی مادی زیادی را انباشته کند، در این صورت میتواند برای ارضا کردن نیازهای بیرونی به آن اتکا کند. متاسفانه، ممکن است چنین فردی به قدری تحت فشار اضطراب بنیادی باشد که نتواند از این دارایی لذت ببرد. او باید از این دارایی به دقت محافظت کند، زیرا تنها محافظ او علیه اضطراب است.
آدم کناره گیر، در رابطه با نیازهای درونی یا روانشناختی، با دوری کردن از دیگران به استقلال میرسد و برای ارضا کردن نیازهای عاطفی خود به دنبال کسی نمیگردد. این فرایند، فروکشتن یا به حداقل رساندن نیازهای عاطفی را شامل میشود. آدم کنارهگیر با چشم پوشی از این نیازها، از خود در برابر صدمه دیدن از دیگران، محافظت میکند.
مکانیزمهای محافظت: دفاع کردن علیه اضطراب بنیادی
این چهار مکانیزم محافظت از خود که هورنای مطرح کرد، یک هدف دارند: دفاع کردن علیه اضطراب بنیادی. آنها به جای خشنودی یا لذت، فرد را برای جستجو کردن امنیت و اطمینان خاطر برانگیخته میکنند. آنها دفاع علیه رنج هستند، نه جستجوی بهزیستی.
ویژگی دیگر این مکانیزمهای محافظت از خود، قدرت و شدت آنهاست. هورنای معتقد بود که آنها میتوانند از نیازهای جنسی یا نیازهای فیزیولوژیکی دیگر، الزامآورتر باشند. امکان دارد که این مکانیزمها اضطراب را کاهش دهند، اما معمولا به قیمت تحلیل رفتن شخصیت فرد تمام میشود.
معمولا افراد روانرونجور برای کسب امنیت، از بیش از یک مکانیزم استفاده میکنند. و ناسازگاری بین این ۴ مکانیزم میتواند زمینه را برای مشکلات بیشتر فراهم کند. برای مثال، امکان دارد کسی با نیازهای رسیدن به قدرت و جلب محبت برانگیخته شود. شاید کسی بخواهد تسلیم دیگران شده و در عین حال دوست داشته باشد بر آنها حاکم شود. این ناسازگاریها نمیتواند حل شوند و به تعارضهای شدیدتر منجر میشوند.
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: نظریههای شخصیت شولتز


