افکار اتوماتیک ، واسطهای و باورهای هستهای: درمان شناختی رفتاری بر یک مفروضهی اساسی مبتنی است و آن این است که هیجانها و رفتاها محصول شناختها هستند و بنابراین مداخلههای شناختی میتوانند منجر به تغییراتی در تفکر، احساس و رفتار شوند (استالارد[۱]، ۲۰۰۲). با روان حامی همراه باشید تا در این مطلب درباره سطوح شناختی مطالعهای داشته باشیم.
در مدل شناختی رفتاری سه سطح فکر یا شناخت معرفی شده است.

سطوح شناختی
- افکار اتوماتیک (خودآیند)
- افکار واسطهای با باورهای میانجی(قوانین زندگی کردن)
- باورهای هستهای
افکار اتوماتیک یا خودآیند
در مدل شناختی (بک و همکاران، ۱۹۷۶، ۱۹۷۹) افکار اتوماتیک به عنوان ارزیابی شخص از موقعیت یا رویدادی خاص در نظر گرفته میشوند. اجازه بدهید این تعریف را کمی بیشتر توضیح بدهیم.
در واقع افکار اتوماتیک افکاری هستند که موازی با افکار آگاهانه و آشکار ما در ذهنمان جریان دارند. در نظر داشته باشید که این افکار مختص کسانی که به بیماری روانی مبتلا میشوند نیست. همهی ما دارای این افکار هستیم. این افکار سریع هستند، ناگهان به ذهن آمده، سریع و کوتاه بوده و شما کمتر از آنها آگاه هستید. اما از هیجانی که تولید میکنند به خوبی آگاهی دارید، زیرا بعد از این که این فکار به ذهنتان میآید بسته به منفی یا مثبت بودنشان در شما هیجان خوب یا بد ایجاد میکنند.
به دلیل اینکه ما از افکار اتوماتیک خود اطلاعی نداریم در نتیجه بیشتر احتمال دارد که آنها را بدون ارزیابی به عنوان واقعیت بپذیریم. ولی میتوانیم یاد بگیریم که با توجه به تغییرات هیجانی و احساسی خویش، افکار اتوماتیکمان را شناسایی کنیم. به عنوان مثال میتوان هر وقت متوجه احساس ناراحتی در خودمان شدیم از خود بپرسیم: «همین الان چی از ذهنم میگذره؟» (جودیت بک، ۲۰۱۱).
در اینجا مثالی میزنم تا از طریق آن معنای افکار اتوماتیک روشنتر شود. فرض کنید که به خانه تلفن میزنید و کسی جواب تلفن شما را نمیدهد. بعد از چند دقیقه دوباره زنگ میزنید و باز هم کسی جواب نمیدهد. در نتیجه شما چندبار پشت سرهم به صورت متوالی تماس میگیرید. خب در این حالت واکنش آدمها به چند دسته تقسیم میشود. اکثر آدمها نگران میشوند، برخی بدون نگرانی تماس گرفتن را به زمان دیگری موکول میکنند و برخی بعد از همان تماس اولیهی بیجواب دیگر تماس نمیگیرند، برخی ناراحت و آشفته میشوند و . . . . دلیل این واکنشهای متفاوت چیست؟
حال اگر از آنهایی که نگران شدهاند بپرسیم که چه چیزی از ذهنشان گذشت که آنها را نگران کرده است احتمالا پاسخ خواهند داد که نکند اتفاق بدی افتاده باشد؟ (یا یک فکر منفی دیگری را بیان خواهند کرد). دیگران ممکن است فکر کنند که حتماً اعضای خانواده برای انجام کاری از خانه بیرون رفتهاند، برخی ممکن است فکر کنند که حتماً خواب هستند و . . . به این نوع افکار که در موقعیتهای خاصی، سریع به ذهن ما میآیند افکار خودآیند یا اتوماتیک گفته میشود. در نظر داشته باشید که آنها علاوه بر سریع بودن، موقعیت را به نحوی ارزیابی میکنند: اتفاق بدی رخ داده است.
از این مثال میتوانیم نتیجه بگیریم که افکار خودآیند میتوانند منفی باشند یا مثبت. افکار خودآیند مفنی احساسات منفی و افکار خودآیند مثبت احساسات مثبت ایجاد میکنند. در درمان شناختی رفتاری سعی میشود که از دو جنبه افکار خودآیند منفی بررسی شوند: اولین مورد این است که آیا این افکار صحیح هستند؟ و دیگر اینکه آیا این افکار، فایدهای دارند و سودمند محسوب میشوند؟
در رابطه با افکار خودآیند باید به یک سؤال دیگر پاسخ میدهیم: افکار خودآیند از کجا نشأت میگیرند؟ چه چیز باعث میشود تعبیر و تفسیر آدمها از یک موقعیت یکسان با هم فرق داشته باشد؟ چرا فرد واحدی در دو زمان مختلف موقعیت یکسانی را به دو شیوهی متفاوت تعبیر میکند؟ ابتدا باید بدانیم که افکار خودآیند در بین سه سطح شناختی (افکار خودآیند، افکار واسطهای و باورهای هستهای) سطحیترین آنها محسوب میشود. بنابراین منشأ افکار خودآیند در سطوح عمیقتر یعنی باورهای هستهای قرار دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
سطح دوم: افکار واسطهای یا قوانین زندگی
دومین سطح شناخت به صورت گستردهای مفروضات ناکارآمد را شامل میشود (بک، ۲۰۱۱؛ بک و همکاران، ۱۹۷۹). در سالهای اخیر مفروضات ناکارآمد[۲] یا قوانین زندگی باورهای شرطی[۳] نیز نامیده میشوند (گرینبرگ و پدسکی[۴]، ۱۹۹۵).
سطح دوم: افکار واسطهای یا قوانین زندگی افکار اتوماتیک
در درمان شناختی رفتاری دو نوع قانون وجود دارد:
- اولین دسته عبارتهای شرطی هستند: اگر…… آنگاه. اگر من خیلی خوب درس بخوانم و خیلی تلاش کنم، آنگاه دیگران مرا دوست خواهند داشت.
- نوع دوم عبارتهای متوقعانه است: من باید کامل باشم. این قوانین با احساس نیرومند وظیفهشناسی و اخلاقمندی همراه است و اغلب به سختی درمان میشوند.
قوانین زندگی مستقیماً با کارهایی که به منظور حفظ عزت نفس و حس امنیت و سلامت انجام میدهیم، مرتبط هستند. بنابراین به هر دلیلی که به توانایی ما برای ارضای قوانین شرطی و متوقعانه خدشه وارد شود ما مستعد اضطراب و افسردگی خواهیم شد.
بین افکار منفی خودآیند و قوانین زندگی دو تمایز عمده و مهم وجود دارد:
- در حالیکه افکار منفی خودآیند ارزیابی شخص از یک رویداد یا یک موقعیت خاص است، قوانین زندگی در تمام موقعیتها وجود دارند، به عبارت دیگر فراگیراند و صرفاً به یک موقعیت خاص مربوط نمیشوند.
- در حالیکه افکار منفی خودآیند در محتوا و فرآیند دچار سوگیری میشوند، قوانین زندگی قضاوتهای ارزشی هستند.
عمیقترین سطح شناخت: باورهای هستهای
سومین سطح شناخت، مفروضات زیربنایی دربارهی خود، دیگران و دنیا وجود دارد که به آنها باورهای هستهای گفته میشود (بک و همکاران، ۱۹۹۵). در سالهای اخیر به باروهای هستهای، باورهای غیرشرطی (گرینبرگ و پدسکی، ۱۹۹۵) و طرحواره (یانگ[۵]، ۱۹۹۴) نیز گفته میشود. باورهای هستهای مکانیزمهایی هستند که اطلاعات را پردازش میکنند و قوانین زندگی و افکار خودآیند را فعال میکنند.



عمیقترین سطح شناخت: باورهای هستهای افکار اتوماتیک
باورهای هستهای در دوران کودکی و نوجوانی، در نتیجهی تجارب زندگی شکل گرفتهاند (بک، ۱۹۷۶؛ بک و همکاران، ۱۹۷۹؛ پدسکی و گرینبرگ، ۱۹۹۵). از همان اوائل کودکی، باورهای خاص دربارهی خود، دیگران، و دنیا در آدمها شکل میگیرد.
وقتی یک باور بنیادین فعال میشود فرد موقعیتها را از منظر این باور تعبیر میکند، حتی اگر بر اساس عقل و منطق، این تعبیر غلط باشد. وقتی یک باور بینادین فعال میشود فرد به طور انتخابی به اطلاعاتی توجه میکند که در جهت تأیید باور بینادین وی هستند و اطلاعات مخالف یا مغایر را نادیده گرفته یا به حساب نمیآورد. به این ترتیب وی باور خود را حفظ میکند.
باورهای بینادین عمیقترین سطح شناختی هستند. آنها فراگیر، کلی، انعطافناپذیر و بیش از حد تعمیم یافته هستند. افکار خودآیند واژهها یا تصاویر ذهنی واقعی هستند که عملاً از ذهن فرد میگذرند، آنها مربوط به یک موقعیت به خصوص بوده و میتوان آنها را سطحیترین شناختها دانست. وقتی والدین با کودک خود به گونهی بدی رفتار میکنند مثلاً او را تنبیه میکنند ممکن است آن کودک به این نتیجه برسد که لایق دوست داشتن نیست: «من دوست داشتنی نیستم». این یک بارو هستهای است. افرادی که در دوران کودکی تجربههای منفی زیادی داشتهاند آنها را در قالب باروهای هستهای منفی سازماندهی کردهاند.
این باورها خیلی عمیق هستند، به گونهای که حتی ممکن است از وجود آنها اطلاعی نداشته باشیم، اما آنها تأثیر خود را بر زندگی و رفتار ما میگذارند و هرچه منفیتر باشند بیشتر ما را مستعد افسردگی، اضطراب یا هر بیماری دیگری میکنند.
به لحاظ نظری این سطوح سهگانه به یکدیگر مرتبط هستند و میتوان آنها را با یک استعاره به زیباترین شکل تبیین کرد. اگر این سطوح سهگانه را به عنوان یک فوارهی آب در نظر بگیریم باورهای هستهای مخزن آب، قوانین زندگی (افکار واسطهای) مانند فواره، آب را به بیرون هدایت میکنند و سرانجام افکار منفی خودآیند قطرات آبی هستند که از هر یک از فوارهها به بیرون میجهند. باورهای هستهای بازنمایی حس اساسی از خود و کلید چگونگی دید ما نسبت به خودمان، دیگران و دنیا است و با سطوح بالایی از هیجان مربتط هستند. قوانین مانند اصولی عمل میکنند که رفتار فرد را هدایت میکنند و اینکه چگونه رفتار کنیم و چگونه با دیگران و دنیا رابطه برقرار کنیم. افکار منفی خودآیند تولیدات مستقیم باورها و قوانین هستند.
افکار خودآیند منفی، افکار واسطهای و باورهای هستهای در تعامل با یکدیگر یک نحوهی تفکر خاص، مانند سیاه و سفید فکر کردن، را میسازند. به این نوع فرآیند تفکر، خطاهای شناختی گفته میشود. در مطلب بعدی خطاهای شناختی را بررسی خواهیم کرد و در ادامه به نحوهی انجام درمان شناختی رفتاری خواهیم پرداخت.
افکار اتوماتیک، واسطهای و باورهای هستهای
ادامه: خطاهای شناختی زندگی را سخت میکنند.
[۱] . Stallard, P.
[۲] . dysfunctional assumptions
[۳] . conditional beliefs
[۴] . Greenberger, D. and Padesky, C. A
[۵] . Young, J. E.