شگفتآور نیست نظریهپردازی که مفهوم بحران هویت را به ما معرفی کرد، خودش دستخوش چندین بحران شد. اریکسون در شهر فرانکفورت، آلمان به دنیا آمد. مادر دانمارکی او که از یک خانواده یهودی ثروتمند بود، چند سال قبل ازدواج کرده بود، ولی شوهرش چند ساعت بعد از عروسی ناپدید شد. او توسط مرد دیگری حامله شد، که هرگز نام او را فاش نکرد و برای زایمان به آلمان فرستاده شد تا از رسوایی اجتماعی بچه نامشروع، دوری کند.
او بعد از به دنیا آمدن بچه، در آلمان ماند و با دکتر تئودور هومبرگر پزشک اطفال ازدواج کرد. اریک به مدت چند سال نمیدانست که دکتر هومبرگ پدر تنی او نیست و مدعی شد که بدون اطمینان از نام و هویت روانشناختی خود، بزرگ شد. او تا ۳۷ سالگی که شهروند ایالات متحده شد و نام اریک هومبرگر اریکسون را اختیار کرد، نام خانوادگی هومبرگر را حفظ کرده بود.
اریکسون و دومین بحران هویت
بحران هویت دیگر زمانی روی داد که اریک مدرسه را آغاز کرد. او با وجود اصل و نسب دانمارکی، خود را آلمانی میدانست، ولی همکلاسیهای آلمانی، وی را به خاطر این که مادر و ناپدریاش یهودی بودند، طرد کردند. همسالان یهودی، او را به دلیل این که قد بلند و بور بود و ویژگیهای چهره اسکاندیناوی داشت، طرد کردند. او نمرات متوسط گرفت، ولی استعداد هنری نشان داد و بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان، از این توانایی برای تشکیل هویت استفاده کرد.
او از جامعه سنتی کناره گرفت و به سرتاسر اروپا سفر کرد، مطالعه کرد و افکار خود را در یک دفتر یادداشت کرد و زندگی اطراف خود را مشاهده نمود. او خود را به طور بیمارگونهای حساس و روانرنجور، حتا نزدیک به روانپریشی، توصیف کرد. چند سال بعد، یکی از دخترانش نوشت:
پدرم از این احساس که پدر واقعیاش او را ترک کرده و هرگز به شناختن او اهمیتی نداده، به شدت ناراحت بود. او در تمام عمر خود با گرایش افسردگی دست به گریبان بود. تجربه رها شدن و طرد کودکی، وی را گرفتار خودناباوری کرده بود. او عمیقا از موقعیت خود احساس ناامنی و عدم اطمینان میکرد. او به حمایت، راهنمایی و اطمینان خاطر مداوم دیگران نیاز داشت.
اریکسون و هنر
اریکسون در دو دانشکده هنر و تحصیل پرداخت و آثار خود را در یک گالری واقع در مونیخ به نمایش گذاشت، ولی هر بار آموزش رسمی را رها کرد تا پرسه زدن و جستجو برای هویت را از سرگیرد. او بعدها، هنگام بحث درباره مفهوم بحران هویت، نوشت: «بدون تردید، بهترین دوستان من اصرار خواهند کرد که من باید این را بحران بنامم و برای این که بتوانم با آن کنار بیایم، باید آن را در هر فرد دیگری ببینم».
مانند چند تن از نظریه پردازان شخصیت دیگر، میتوانیم بین تجربیات زندگی اریکسون، مخصوصا در کودکی و نوجوانی و نظریه شخصیتی که در بزرگسالی ساخت، هماهنگی ببینیم. یک زندگینامه نویس خاطرنشان ساخت که آنچه «اریکسون دید و احساس کرد که برایش اتفاق افتاد (همان گونه که فروید رویاها، خاطرات و خیالپردازیهایش را بررسی کرد) «پژوهشی» شد که جریان اندیشهها، مقالات و کتابها را امکانپذیر ساخت».
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: نظریههای شخصیت شولتز


