از دوستان اهل سینما شنیده بودم که «برادرم خسرو» یک فیلم روانشناسی است. دو سه هفته پیش با یکی از دوستان در اولین فرصت که همزمان آخرین فرصت دیدار هم محسوب میشد، به تماشای فیلم برادرم خسرو رفتیم، در سینمای پردیس ملت. بعدازظهر روزهای آخر ماه رمضان بود و هر دو گرسنه بودیم. اما تصمیم گرفتیم که قید گرسنگی را بزنیم و فیلم را از دست ندهیم. با روان حامی همراه باشید.
اما راستش را که بخواهید من به فیلمهای ایرانی اعتقاد زیادی ندارم و اصولاً دیدن آنها را وقت تلف کردن میدانم به همین خاطر با عینک بدبینی به تماشای فیلم نشسته بودم و چون گرسنه هم بودم عینک منفیام شمارهاش افزایش یافته بود. علت بدبینیام از این قرار است که اغلب قریب به اتفاق کارگردانان و نویسندههای سینمای ایران انگار اهل مطالعه نیستند و این، زمانی به خصوص اشتهای فیلم ایرانیام را کور میکند که فیلم دربارهی یک موضوع اجتماعی، جامعهشناسی یا روانشناسی باشد. مثلاً فیلم خفگی آقای جیرانی یکی از آن فیلمهایی بود که عملاً بر بدبینی من مهر تأیید میزند. در فرصت دیگری دربارهاش خواهم نوشت.
با وجود این اما شروع فیلم برادرم خسرو با تیتراژ نیمدایرهایاش بر پردهی سیاه سینما و موسیقی اولاش باعث شد کمی از بدبینیام کاسته شود. برادرم خسرو، اولین ساخته سینمایی احسان بیگلری است که گویا قبلاً دستیار اصغر فرهادی هم بوده است. در فیلم برادرم خسرو قرار است برای مدت کوتاهی پیش برادرش ناصر زندگی کند.
یکی از ویژگیهای خوب فیلم این است که همان ابتدا به ما نمیگوید که مشکل این دو برادر چیست. خصوصاً درباره خسرو حرفی نمیزند فقط تا پاسی از فیلم رفتارهای تقریباً نابهنجار وی را نشان میدهد که رفتهرفته نابهنجارتر میشود و مشاجرههایش با ناصر بیشتر. وقتی تحمل رفتارهای خسرو برای ناصر دشوار میشود و دست به دامان دکتر میشود از زبان دکترِ خسرو میشنویم که او اختلال دوقطبی دارد. این مسئله باعث میشود که ما پیشفرضهای خودمان را از همان ابتدا به خسرو فرافکنی نکنیم.
نکتهی مثبت دیگر فیلم برادرم خسرو این بود که توانسته بود بهخوبی تابلوی بالینی یک بیمار دوقطبی را نمایش دهد. مثلاً نیازِ کمِ خسرو به خواب باعث عدم هماهنگی او با خانواده برادرش شده بود. همچنین خسرو برای یک روز «یک عالمه» کار برای خودش ردیف کرده بود که عملاً انجام آنها در یک روز غیرممکن به نظر میرسد. برداشتن چندین هندوانه با یک دست نیز یکی از ویژگیهای دیگر بیماران دوقطبی است. در واقع زمانی، بیمارِ دوقطبی این رفتارها را دارد که در یکی از قطبهای خودش یعنی در فاز شیدایی یا همان مانیا باشد. بیماران دوقطبی در فاز مانیا یک جا بند نمیشوند و مدام میخواهند بگو بخند و فعالیتهای دورهمیگونه داشته باشند. ولخرجی بیحساب و کتاب خسرو نشاندهندهی یکی دیگر از نشانههای فاز مانیاست. آنها در این فاز احساس مهم بودن، خودبزرگبینی میکنند و بر این باورند هر کاری از دستشان ساخته است. این فعالیتهای خارج از محدودهی بنهجار باعث ایجاد مشاجراتی بین ناصر به عنوان برادر بزرگتر با خسرو میشود.



حالت مانیا
برخورد انتقادی و سرزنشگرانهی ناصر با خسرو منطبق با ادبیات پژوهشی درباره رفتارهای خانوادهی بیماران دوقطبی با آنهاست. خانوادهی این بیماران معمولاً بر اثر فشاری که بر آنها وارد میشود به شدت با رفتارهای خارج از کنترل بیماران دوقطبی با انتقادگری، سرزنشگری، خشم، پرخاشگری و حتی رفتار تحقیرآمیز برخورد میکنند. احسان بیگلری با آگاهی به این موضوع به خوبی به آن پرداخته بود. حتی برچسب زدن به رفتارهای خسرو، تحت این عنوان که او یک «مشکل ژنتیکی» دارد نشان میدهد که بیگلری و پریسا هاشمپور به عنوان نویسندگان، مطالعه خوبی داشتهاند.
بعد از برخوردهای انتقادی و خشن ناصر با خسرو، خسرو وارد فاز افسردگی میشود. در این قطب بیماری، خسرو زیاد میخوابد، از دنیا خسته میشود، به زمین و زمان بد و بیراه میگوید، و حوصلهی هیچکسی را ندارد.



حالت افسردگی
رفتارهای ناصر اما نشاندهندهی مشکلات دیگری است. ناصر خودش «قرص اعصاب» مصرف میکند. او همسرش را به علت یک اشتباه در محل کار به صورت خیلی زیرآستانهای خانهنشین کرده است آن هم با ایده بارداری. در واقع از شخصیت ناصر پیداست که کاملاً کنترل کننده و منظم است. بارها نشان داده میشود که او در حال انجام کارهای پژوهشی تا نیمههای شب است. اتاقش همیشه مرتب است و سختگیریهای خاص خودش را دارد. فکرش را بکنید به پسرش اجازه داده است که هفتهای دو ساعت بازی کند! به نظر میرسد که نویسندگان سعی داشتهاند تا حدودی ناصر را مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی نشان دهند. البته شاید هم آگاهانه نبوده است اما میتوان ناصر را مبتلا به نوع خفیفتر شخصیت وسواسی به حساب آورد.
بنابراین فیلم هم به خوبی اختلال خسرو و هم وضعیت خانوادگی این بیماران را به مخاطبانش معرفی میکند. از این رو به طور کلی فیلم جنبه آموزشی دارد و شاید از لحاظ فیلمشناسان و نقادان سینما بهتر بود که جنبههای سینماییگونهی بیشتری به آن اضافه میشد. اما با توجه به اطلاعات غلطی که در جامعه ما درباره اختلالهای روانی وجود دارد ما نیاز به فیلمهای آموزشیای مانند برادرم خسرو داریم که به دور از فنون فیلمسازی معماگونه، به صورت مستقیم در دیالوگهایش دربارهی اختلالهای روانی حرف بزند و به مردم آموزش بدهد. این کار به مرور زمان باعث افسانهزدایی از بیماریهای روانی میشود و برچسب زدن به آنها به عنوان «روانی» کمتر شود. در تاریخ سینما فیلمهای دیگری از این دست وجود دارد که «مرد بارانی» یکی از بهترین آنهاست. در آن فیلم هم دو برادر که یکی اوتیسم دارد نمایش داده میشود و تقریباً جنبهی آموزشی دارد. این فیلمها باعث توجه به اختلالهای روانی میشود.
و اما انتقاد از برادرم خسرو . . .
یکی از نکاتی که قابل انتقاد است این بود که در ابتدا، فیلم، ناصر را یک مرد موفق، منظم و علمی معرفی میکند که با پشتکاری که به خرج داده است برای خودش آقای دکتری شده است. اما هرچه فیلم جلوتر میرود چهرهی پلیدی از او را به نمایش میگذارد و تا جا آنجا پیش میرود که در نهایت ناصر با دادن چندین قرص خواب به خسرو باعث میشود که خسرو تا لب مرگ برود. حتی میترا همسر ناصر نیز قربانی کنترلگریهای او نشان داده میشود. این جریان برای خسرو برعکس است. از ابتدا تا اواسط فیلم شخصیت نسبتاً بدی است تا به اوج بدرفتاری میرسد، اما در انتهای فیلم آنقدر دل آدم برایش میسوزد که از رفتارهای نابهنجارش ممکن است چشمپوشی شود. به همین خاطر فیلم به گونهای تمام میشود که مخاطب با عصبانیت از دست ناصر و دلسوزی برای خسرو سینما را ترک میکند. اما باید در نظر داشت که ناصر هم مشکلات خاص خود و بیماری خودش را دارد و برای کسی که شخصیت وسواسی دارد تحمل کردن رفتارهای بینظمی افراطگرایانهی یک بیمار دوقطبی به شدت دشوار است. به نظرم فیلم به همان اندازه که همدلی و همدردی ما را به خسرو برانگیخته کرد باید باعث همدلی ما با ناصر هم میشد.
نکته آخر اینکه ما گرسنه بودیم و فیلم چند سکانساش در حال غذا خوردن سر میز صبحانه، ناهار و شام بود یعنی کلاً پکیج غذایی یک روز کامل را به ما نشان داد. دم بچههای سازندهی بردارم خسرو گرم.
مقاله مرتبط:
تشخیص بیماریهای روانی در سریال بازی تاج و تخت
نویسنده: حمید بهرامی زاده


