تاریخچه روانشناسی گشتالت
روانشناسی گشتالت یکی از مکاتب فکری روانشناسی است که به ذهن و رفتار انسان به عنوان یک کل نگاه میکند. روانشناسی گشتالت مطرح میکند زمانی که ما سعی میکنیم جهان را درک کنیم بر مؤلفههای جزئی تشکیل دهنده جهان تمرکز نمیکنیم بلکه سعی میکنیم کلیت آن را ادراک کنیم.
روانشناسان گشتالت معتقدند که ذهن ما اشیاء را به عنوان بخشی از یک کل بزرگتر و عنصری از یک نظام پیچیدهتر در نظر میگیرد. این مکتب فکری نقش زیادی در تحول روانشناسی معاصر در زمینه احساس و ادراک داشته است.
حدود ۱۹۱۲ زمانی که رفتارگرایی در آمریکا گسترش مییافت، روانشناسی گشتالت در آلمان ظهور کرد. ماکس ورتهایمر در واکنش به ایدههای ویلهم وونت که معتقد بود باید برای مطالعه پدیدههای روانشناختی آنها را به اجزاء کوچکترشان تقسیم کرد، مطرح کرد که باید کلیت رفتار و ذهن انسان را مطالعه کنیم.
بنابراین تمرکز اصلی روانشناسی گشتالت بر کل است. به عبارتی روانشناسی گشتالت به دنبال این است که ما چگونه دنیای اطراف خود را به صورت یک کل ادراک میکنیم.



ولفانگ کوهلر، کورت کافکا و ماکس ورتهایمر
روانشناسان گشتالت تحت تأثیر کانت، ارنست مش، جان ولفگانگ و گوته بودند.
گشتالت یک کلمه آلمانی است. نزدیکترین مترادفهای کلمه گشتالت کلمات فرم، ترکیب، یا شکل است. اما گشتالت چیزی بیشتر از هر یک از این کلمات دارد. در آلمانی، گشتالت با ظاهر کلی شخص، کلیت وی، و این که انرژی وی در کجا قرار دارد مرتبط است. ماکس ورتهایمر، کورت کافکا و کهلر موسس روانشناسی گشتالت بودند. روانشناسان گشتالت، به مطالعه ادراک علاقه داشتند و معتقد بودند که تجربه ادراکی، به اشکالی که محرکها به وجود میآورند و به سازمان یابی پدیدهها، وابسته است. آنچه میبینیم، با پسزمینه شیئی که در جلوی آن ظاهر میشود، و همچنین با سایر جنبههای محرک رابطه دارد. کل چیزی بیشتر از مجموع اجزای تشکیل دهنده خود دارد.، زیرا کل به روابط میان اجزای خود وابسته است.
روانشناسی گشتالت به مطالعه ادارک حرکت، چگونگی ادراک اندازه، و چگونگی ادراک ظاهر رنگها در تغییرات حاصل شدت نور نیز علاقه داشتند. این علایق باعث شد تا روانشناسان گشتالتگرا، در مورد یادگیری، حافظه و حل مسئله، تعدادی اصول مطرح کنند که زمینه را برای تحقیقات کنونی در روانشناسی شناختی هموار ساختند.
قوانین گشتالتی روانشناسان گشتالت به منظور فهم بهتر چگونگی ادراک انسان، قوانینی را برای ادارک مطرح کردند:
قانون شباهت
قانون طرح گرایی
قانون مجاورت
قانون پیوستگی
قانون بستن
طبق قانون مشابهت انسان تمایل دارد اشیا را بر اساس شباهتشان با یکدیگر گروهبندی کند. طبق قانون مجاورت ما اشیایی را که نزدیک هم قرار دارند به صورت یک گروه میبینیم. قانون پیوستگی عبارت است از تمایل به ادارک اشیا به صورت اشکال روان یا پیوسته، به جای اشکال کج یا نامنظم. اگر با استفاده از خطوطی متشکل از چند قطعه، قضا را ببینیم، معمولاً گروهبندی از طریق بستن را خواهیم دید. طبق قانون بستن انسانها تمایل دارند که اشیای ناقص را ببندد یا کامل درک کنند. قوانین گشتالت کمک میکند که دنیا را به صورت تصاویری محکم، باثبات، دایمی و ساده ببینیم.
تاریخچه روانشناسی گشتالت
مطلب بعدی: رویکرد پردازش اطلاعات