تکنیکهای فرزندپروری اثربخش: تکنیک اول
فرزندپروری
واقعیت امروزی این است که بیشتر ما نمیدانیم در برابر کودکان خود چگونه رفتار کنیم؛ زیرا روشهای سنتی تربیت کودک در زمان حاضر کارساز نیستند و ما روشهای جدید دیگری برای جایگزینی آنها یاد نگرفتهایم. کودکان در هر زمان و مکانی که باشند میتوانند برای اطرافیان مزاحمت ایجاد کنند.
در پارک، شهربازی، میهمانی، رستوران، مسافرت و هر جای دیگری که خانوادهها برای تفریح و سرگرمی میروند، رفتار نامناسب کودکان میتواند اطرافیان را درمانده و عصبانی کند. کودکان خیلی راحت میتوانند یاد بگیرند که چطور پدرانشان را خسته کنند تا بیشتر از آنچه تمایل دارند برایشان خرج کنند.
کودکان ما گستاخ هستند و ما در برابر آنها ناتوان. ما در تلاش برای وادار کردن کودکان به انجام کاری، خواهش میکنیم، التماس میکنیم، تملق میگوییم، تهدید و تنبیه میکنیم و یا رشوه میدهیم. اما باز هم آنها کار خودشان را میکنند. در نهایت نیز از این تلاشها دست میکشیم و خسته میشویم و میپذیریم که بچهها اینگونهاند. خب بچه است دیگر. بگذاریم بچگی کند.
یادگیری و استفاده از تکنیکهای فرزندپروری اثربخش به والدین میآموزد که چگونه فرزندان خود را به گونه موثری درک کنند و با آنها همدلی داشته باشند تا از این طریق به افرادی مشارکت کننده و فعال در جامعه تبدیل شوند. آموزش دموکراسی از خانواده شروع میشود. آموزش شهروند خوب بودن از خانواده شروع میشود. هنگامی که والدین و اعضای بزرگسال خانواده بدانند که چه کاری انجام میدهند، کودکان روشهای اصلاح رفتارشان و افزایش اعتماد و حس مسوولیتپذیری را میآموزند. والدین و بزرگسالان خانواده و اجتماع باید یاد بگیرند که در برابر کودکان چه رفتاری داشته باشند.
در سلسله مباحث مربوط به تکنیکهای فرزندپروری ما این راهبردها را معرفی خواهیم کرد. استفاده از این راهبردها به والدین و فرزندان کمک میکند تا به یکدیگر احترام بگذارند، اعضای خانواده از در کنار هم بودن لذت ببرند و با همدیگر مشارکت و همکاری داشته باشند.
تکنیک اول: درک کودک
تمامی رفتارهای انسان هدفی دارند و در پشت هر هدف انگیزهای وجود دارد. برخی مواقع ما از هدف رفتار آگاه هستیم و برخی مواقع از آن ناآگاهیم. دلیل بعضی رفتارهای ما از آگاهی هشیارانه ما سرچشمه میگیرد. همین موضوع در مورد کودکان نیز درست است.
اگر بخواهیم به یک کودک کمک کنیم تا مسیرش را تغییر دهد باید بدانیم که چه چیزی او را وادار به انجام رفتار میکند. تا زمانی که ندانیم چه انگیزهای پشت رفتار کودک است، شانسی برای تغییر آن رفتار نداریم. با آگاهی از انگیزه کودک و تغییر دادن آن میتوانیم شانس بالایی برای تغییر رفتار او داشته باشیم.
برخی مواقع میتوانیم با دانستن منافعی که پس از انجام یک رفتار عاید کودک میشود، هدف و انگیزه او از انجام رفتار را بفهمیم. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، قویترین انگیزه او میل به تعلق است. امنیت یا احساس ناامنی او به میزان احساس تعلق او به گروه بستگی دارد. هر رفتاری که انسان انجام میدهد جهت به دست آوردن جایگاه است.
از دوران نوزادی به بعد کودک مشغول کشف روشهای چگونگی تعلق به گروه خانوادگی خود است. کودک از طریق مشاهدهها و موفقیتهایش متوجه میشود که آها! از این طریق میتوانم احساس تعلق کنم. به این روش است که میتوانم اهمیت داشته باشم. میل به تعلق داشتن هدف اصلی او است؛ در حالی که روشی که برای رسیدن به این هدف به کار میبرد، هدف آنی او میشود. بنابراین، رفتار کودک همیشه هدفمدار است؛ هرچند که خودش همیشه از هدف اصلی رفتارش آگاه نباشد. کودک رفتاری را که به او احساس تعلق و جایگاه بدهد، تکرار میکند و رفتاری را که به او احساس کنار گذاشته شدن میدهد، ترک میکند. بسیاری از رفتارهای نامطلوب کودکان از روشهای نادرستی است که برای کسب جایگاه و احساس تعلق بودن به کار میبرد. آنچه که مهم است درک و فهم روشهایی است که به کودک در طول دوران رشد احساس تعلق میدهد.
تکنیکهای فرزندپروری (۱)
refrences
نویسنده: حجت پیرزادی، دانشجوی دکتری کودکان استثنایی دانشگاه علامه طباطبایی