دغدغهی انسان دربارهی فناپذیری و جاودانگی دست کم به ۲۰۰۰۰ سال پیش بازمیگردد. در آن دوران کرو-ماگنونها[۱]، اولین انسانهای هوشمند، برای خود مراسیم تدفین داشتند. در سال ۱۸۶۸ شواهدی از وجود این اقوام و آداب خاکسپاری آنها در لِس اِزی[۲] فرانسه به دست آمد (لس ازی روستایی در جنوب فرانسه است).
روزی چند گردشگر مشغول بررسی یک پناهگاه سنگی یا غار در جنوب روستا بودند که با چند ابزار چخماقی و تعدادی سلاح اولیه مواجه شدند. باستانشناسان پس از حفاری متوجه شدند که آن منطقه به وضوح یک قبرستان بوده و دست کم چهار نفر در آنجا پیدا شدند: یک مرد میانسال، دو مرد جوان، یک زن جوان و یک نوزاد دو-سه هفتهای. آنها با تعدادی آتشزنه، سلاح و همچنین صدف و دندان سوراخشدهی حیوانات به خاک سپرده شده بودند. دندانها و صدفها احتمالاً بخشی از گردنبندها و دستبندهایی بودهاند که بزرگسالان استفاده میکردند، اما رشتههای نگهدارندهی آنها مدتها پیش تجزیه شده است.
این وسایل نزدیک به ۲۰۰۰۰ سال قدمت دارند، و دانشمندان تخمین میزنند که این افراد احتمالاً از ۲۵۰۰۰ سال قبل در آن نواحی مستقر بودهاند. ساکنان روستای لس ازی این پناهگاه سنگی را کرو-ماگنون مینامند. این نام از اسم یک زاهد تارک دنیا به اسم ماگنو[۳] اقتباس شده که سالیان دراز در آنجا زندگی کرده بود. نام این قار اکنون هممعنی نام اولین اجداد انسانی ماست.
به نقل از روان حامی، مردمشناسان مقبرههای کرو-ماگنون را شواهدی میدانند دال بر این که مردم آن زمان به زندگی و مرگ درست همانطور میاندیشیدند که انسان مدرن میاندیشد. این را میتوان از عمل آراستن اجساد به وسایل گرانبها توسط مردمان کهن برداشت کرد، که احتمالاً تصور میکردند در زندگی روح پس از مرگ مفید خواهد بود. کرو-ماگنونها در سوگواری عزیزان از دست رفتهشان به دنبال جاودانگی بودند، اما نوعی از جاودانگی که به روح، نه بدن، مربوط میشود.
کرو-ماگنونها به لحاظ آناتومی انسانهای مدرنی بودند که از حدود ۵۰۰۰۰ سال پیش در اروپا میزیستند. آنها به نقاشیهای درون غار و ابزارها و وسایل تزئینیشان شهرت دارند. تصور میشود این افراد اجداد بیواسطهی انسان امروزی باشند. بسیاری از بدنهایی که در این منطقه پیدا شده نشانههایی از مراسم تدفین را با خود دارند. این نمونه به حوالی ۱۲۰۰۰ سال پیش بازمیگردد.
خویشاوندان دور کرو-ماگنونها که ۴۰۰۰ سال قبل در مصر میزیستند، همین سنتها را در مقیاسی وسیعتر حفظ کرده بودند. فرعونهای مصر با تمام متعلقات دنیوی خود، و حتی با کمی غذا برای سفر، به خاک سپرده میشدند. کارناک[۴]، روستایی در حاشیهی رود نیل و در منتهای شمالی شهر اقصر، محل تجمع بزرگترین معابد کهن مصر است. این معابد مساحتی نزدیک به ۴۹ هکتار را اشغال کرده و بسیار قدیمی هستند.
تا کنون مهمترین و بزرگترین آنها معبد آمون است که بیش از ۴۰۰۰ سال پیش بنا شده است. آمون، که پادشاه خدایان نام داشت، عالیترین خدا در دوران پادشاهی نوین مصر بود. در طول این دوره مصر توسط پادشاهان مشهوری همچون آمنهوتپ[۵]، رامسِس[۶] و توت عن خامون[۷] اداره میشد. مقبرههای این پادشاهان و نِفِرتاری[۸]، همسر رامسِس دوم، با مناظری حفاریشده از مناسک خاکسپاری مذهبی و رویدادهای تاریخی آذین شده است. دستنوشتههای هیروگلیف معمولاً با این مناظر همراه هستند. مقبرههای مصری همچنین شامل بسیاری متعلقات ارزشمند، همچون تمثالی زیبا از نفرتاری و یک نقاب طلایی تدفین از شاه توت عن خامون هستند.
در واقع در مقبرهی شاه توت ۳۵۰۰ وسیله، شامل ۱۴۳ قطعه جواهر و تعویذ قیمتی بازیابی شده است. جالب آن که مقربهی توت از نظر ابعاد و ثروت مقبرهای متوسط به حساب میآید. مقبرههای رامسس و آمنهوتپ بسیار مجللتر هستند، اما بیشتر عتیقهجات آنها سالها پیش از بررسی باستانشناسان به سرقت رفتهاند.
هرچند برخی از وسایل موجود در مقابر صرفاً میزان دارایی شخص را منعکس میکردند، بسیاری از آنها با هدف کمک به متوفا در زندگی پس از مرگ در کنارش قرار میگرفتند. برای مثال، نقاب تدفین شاه توت مشابه با چهرهی خودش ساخته شده بود تا خدایان بتوانند او را پس از مرگ تشخیص دهند.
بسیاری از کتبیههای دیواری و نوارهای پاپیروس در واقع مجموعهای از وردهای جادویی بودند که با هدف کمک به متوفا در حیات پس از مرگ نوشته میشدند. همچنین تعداد زیادی از سرودهای مذهبی که برای خدایان مختلف خوانده میشد همین قصد را دنبال میکرد. این اوراد و سرودهای منتخب را امروزه با نام کتاب مرگ میشناسیم. به نقل از اسطورههای مصر باستان، اگر بتوانیم مرگ را بشناسیم و بپذیریم، روحمان اجازه مییابد تا به سرزمین خدای خورشید آمون ، و خواهرش آمونت، راه یابد؛ سرزمینی که روح در آن تا ابد زنده است. سنت خاکسپاری مردان با تمام متعلقاتشان در طول هزارهها به تدریج از میان رفت، اما بسیاری از افراد همچنان بر این باورند که ارواح برگزیده زندگی جاویدان دارند.
همزمان با انقلاب علمی و ظهور درمانهای پزشکی، تلاش برای جاودانگی از جنبهی روحانی به جنبهی جسمی تغییر یافت. موفقیتهای لویی پاستور و سایر میکروبشناسان در اوایل قرن بیستم و رشد انفجاری پژوهشهای زیستشناختی از آن زمان، درمانهایی را برای بسیاری از بیماریهای مهلک، از جمله دیفتری، فلج اطفال و آبله، به دنبال داشته است. این دستاوردها ما را به روزی امیدوار کردهاند که دانشمندان قادر باشند بر تأثیرات سالخوردگی غلبه کنند تا به جاودانگی برسیم.
اگر تکیاختهها میتوانند میلیونها سال زندگی کنند، چرا انسان نتواند؟ اما تا کنون تمام تلاشها برای جوانسازی جسمی با شکست مواجه شده است. بسیاری از این تلاشها به اوایل دههی ۱۹۰۰ میلادی بازمیگردد، که شامل استفاده از معجونها، شربتها و حتی ترکیبهای رادیواکتیو میشد و غالباً نتایج فاجعهباری به همراه داشت. یکی از این معجونها که در دههی ۱۹۲۰ شهرت یافت تو-رادیا[۹] نام داشت؛ کرم پوستی که شامل توریوم و رادیوم بود، عناصر رادیواکتیوی که ماری کوری فیزیکدان شهیر فرانسوی آن را کشف کرده بود.
تصور میشد این مادهی رادیواکتیو بر پوست اثر ضد پیری داشته باشد، اما زمانی که ماری کوری و سایر دانشمندانی که با مواد رادیواکتیو کار میکردند دچار مشکلات جسمی جدی شدند، استفاده از آن ممنوع شد. مادام کوری به دلیل قرار گرفتن بیش از حد در معرض مواد رادیواکتیو دچار آب مروارید چشم، از کار افتادگی کلیه، و سرطان خون کشنده شد.
اخیراً موج جدیدی از درمانهای ضد پیری ابداع شده که از همهی روشها استفاده میکند، از تغییر در سبک زندگی گرفته تا برخی مکملهای هورمونی خاص. کرمهای ضد پیری امروزه هم در بازار موجودند، با این تفاوت که عنصر فعال آنها به جای رادیوم، رتیونیک اسید (ویتامین A) است. این که آیا هیچ یک از این درمانها موفق خواهند شد یا خیر جای بحث دارد، اما تا کنون شکستها شبیه به اولین قدمهای یک کودک نوپا بوده است. دانشمندان در شناخت پیچیدگیهای چشمگیر سلول و نحوهی تغییر ارگانیسم در طول زمان، هنوز در ابتدای راه قرار دارند. با پیشرفت علم، شاید امکان غلبه بر برخی تأثیرات پیری به وجود آید، اما این که این کار منجر به جاودانگی جسمانی خواهد شد، محل مناقشه است.
نمایشی یکساعته
مکبثِ ویلیام شکسپیر آنجایی که طول عمر انسان را به نمایشی یکساعته تعبیر کرد، بسیار دست و دلباز بود. اگر طول عمر انسان متوسط واقعاً یک بیستوچهارم از ۳ میلیارد سالی بود که میکروبها شکل گرفتهاند، هر انسان باید ۱۲۵ میلیون سال زندگی میکرد. در واقع کل عمر انسان در مقیاس ۲۴ ساعته، به اندازهی یک چشم بر هم زدن است.
طول عمر جانوران مختلف بسیار متفاوت است. به طور کلی، جانوران کوچک با زاد و ولد فراوان طول عمر کوتاهی دارند، در حالی که حیوانات بزرگتر با زاد و ولد کم طول عمرشان بسیار بیشتر است. مگس میوه یا همان دروسوفیلا ملانوگاستر[۱۰] نمونهای از یک جانور کوچک با طول عمر کوتاه است. دروسوفیلاها حداکثر ۴۰ روز زنده میمانند، اما بیشتر آنها ظرف دو هفته از بین میروند. این جانوران را حشرات دگردیسیکننده میگویند زیرا تخم آنها به لاروی تبدیل میشود که پیش از پیله بستن مدتی تغذیه میکند، و سپس لارو در فرآیند دگردیسی به مگس بالغ تبدیل میشود. مگسهای بالغ نر و ماده بلافاصله به تولید مثل میپردازند. مادهها ظرف ۲۴ ساعت جفتگیری میکنند، و در طول عمر کوتاه خود دهها هزار تخم بر جای میگذارند. در استراتژی بقایی مثل این، تمام تمهیدات زیستی بر تداوم نوع به هزینهی فرد، متمرکز شده است. مگسها شکارچیان زیادی دارند، و سازگاریهایی که زندگی آنها را تداوم ببخشد فایدهای نخواهد داشت، زیرا بسیار پیش از آن که عمر بیولوژیکیشان به پایان برسد خورده میشدند.
از سوی دیگر فیلها حیواناتی بزرگ با تهدیدهای اندک هستند، و هر پنج سال یکبار زاد و ولد میکنند. فیلها پستاندارند، و مثل تمام پستانداران زمان زیادی را صرف مراقبت از نوزادان خود میکنند. در این حالت سازگاریهای مربوط به افزایش طول عمر کاملاً معنی پیدا میکند. وقتی تهدید شکارچیان اندک باشد، نوزاد متولدشده میتواند دوران رشد راحتی را پشت سر بگذارد، و در طول آن راه و رسم کنار آمدن با محیط را از بزرگسالان بیاموزد. هرچه بزرگسالها بیشتر عمر کنند، بیشتر میآموزند و تجربیات خود را بیشتر به فرزندانشان انتقال میدهند. در نتیجه این حیوانات طول عمر نسبتاً دراز ۷۵ تا ۱۰۰ سال دارند. به طور کلی حیواناتی که عمر طولانیتری دارند نسبتاً باهوش هستند. البته در این باره استثناهایی هم وجود دارد، که برجستهترین آنها سگماهیها و لاکپشت گالاپاگوس[۱۱] است.
سگماهی نوعی ماهی بسیار کهن است که بیش از ۲۰۰۰۰۰ سال پیش، یعنی پیش از ظهور دایناسورها در دوران ژوراسیک، پا بر کرهی خاکی نهاد. تا کنون بیست گونهی سگماهی شناخته شده که همگی در اقیانوسها، دریاها و رودخانههای امریکای شمالی، اروپا و آسیا زندگی میکنند؛ هیچ گونهای از آنها در نواحی گرمسیری یا نیمکرهی جنوبی زمین یافت نشده است. سگماهیهای بزرگسال گاه تا ۲۰ سال بالغ نمیشوند، و پس از آن سگماهیهای ماده هر ۴ تا ۶ سال یک بار تخمریزی میکنند.
تخمهای سگماهی، یا همان خاویار، در سراسر دنیا به عنوان غذایی لذیذ شناخته شده است، و همین امر خطر انقراض را برای گونههای متعدد سگماهی در امریکای شمالی و اروپا به دنبال داشته است. برای مثال تنها ظرف ۲۰ سال گذشته ۹۰ درصد از سگماهیهای خاویار دریای خزر صرفاً به دلیل صید بیش از حد از بین رفتهاند. این وضعیت تا جایی بحرانی شد که در سال ۲۰۰۶ سازمان ملل متحد تجارت بینالمللی خاویار سگماهی را برای یک سال تمام ممنوع کرد. این ممنوعیت در سال ۲۰۰۷ برداشته شد، اما نسل سگماهی خاویار هنوز در خطر انقراض کامل قرار دارد.
سگماهیها احتمالاً بیشترین طول عمر را در بین حیوانات دارند؛ گاهی تا ۲۰۰ سال یا بیشتر. با این حال از سایر ماهیها باهوشتر نیستند. به علاوه سگماهیها هم مثل سایر ماهیها هر ساله هزاران فرزند به دنیا آورده و زمانی را صرف مراقبت از آنها نمیکنند. استراتژی سگماهیها برای طول عمر این است که صرفاً رشد کنند. آنها به این قانون طبیعت دست یافتهاند که «سلول شادمان، سلول تقسیمشونده است.» تا زمانی که سگماهی به رشد خود ادامه دهد، طول عمرش توسط نیروهای بیرونی مثل حوادث و شکارچیان، نه سالخوردگی سلولها، تعیین میشود. خونسرد بودن سگماهی نیز به استراتژی رشد پیوستهی او کمک میکند، زیرا نرخ رشد و سطح فعالیت حیوان را کاهش میدهد. رشد پیوسته استراتژی است عمر طولانی برخی از درختان را توضیح میدهد، مثل درخت ماموت کالیفرنیایی یا درخت بلوط، که میتوانند بیش از هزار سال عمر کنند.
لاکپشت گالاپاگوس هم حیوان درازعمری است که کشف شدنش را مدیون بلایای طبیعی هستیم. در زمستان سال ۱۵۳۵ یک کشتی بادبانی اسپانیایی در مسیر خود به سمت پرو دچار طوفان سهمناک یکهفتهای شد، و راه خود را گم کرد. وقتی از طوفان عبور کرد، خدمه از دور جزیرهای را دیدند که آنها را به پر کردن مجدد ذخایرشان امیدوار کرد.
هنگامی که به ساحل رسیدند، با حیوانات عجیب و غریب زیادی مواجه شدند، که جالبترین آنها یک لاکپشت غولآسا بود. آنها به قدری از دیدن این حیوان شگفتزده شدند که تصمیم گرفتند جزیره را گالاپاگوس (در زبان اسپانیایی به معنی لاکپشت) بنامند. بررسیهای بعدی اسپانیاییها و انگلیسیها نشان داد که جزیرهی گالاپاگوس بخشی از یک مجمعالجزایر به طول ۹۶۵ کیلومتر در غرب اکوادور است. جزیرهی گالاپاگوس در سفرهای چارلز داروین[۱۲] (در سالهای ۱۸۲۶ تا۱۸۳۰) و پیدایش نظریهی تکامل او نقش مهمی داشته است.
همانطور که سیاحان اسپانیایی مشاهده کردند، لاکپشت گالاپاگوس موجودی بسیار بزرگ است؛ طول بدن آن تا پنج فوت (۵/۱ متر) و وزن آن تا ۵۰۰ پوند (۹/۲۲۶ کیلوگرم) میرسد. لاکپشتهای بزرگسال در سن ۲۰ تا ۲۵ سالگی به بلوغ میرسند و میتوانند تا ۲۵۰ سال عمر کنند. این حیوان بسیار آهسته رشد میکند، به طوری که در دوسالگی اندازهی آن هنوز از یک توپ بیسبال بزرگتر نیست. با این سرعت رشد، بیش از ۴۰ سال طول میکشد که به قد و قوارهی بزرگسالی خود برسد. این لاکپشتها آنقدرها باهوش نیستند، دست کم نه به اندازهی پستانداران؛ آنها همچنین وقتی را صرف مراقبت از فرزندان خود نمیکنند. لاکپشت ماده یک دوجین تخم کروی در ساحل رها کرده و روی آنها را میپوشاند، و از اینجا به بعد را به طبیعت و بخت و اقبال وامیگذارد.
وقتی که لاکپشتهای نوزاد سر از تخم درمیآورند، شروع به حفاری به سمت سطح زمین میکنند، کاری که گاهی تا یک ماه طول میکشد. آنگاه مستقیماً به سمت آب، که ۹ تا ۱۸ متر آنطرفتر است، میروند. مسیر عزیمت آنها به آب کمینگاه شکارچیان است، و بسیاری از لاکپشتهای جوان به دام مرغان دریایی میافتند. آنهایی که به آب میرسند یکراست به دهان ماهیها میروند، و تعداد اندکی که نجات یافته و تا بزرگسالی دوام میآورند، به ساحل بازگشته و باقی زندگی خود را در خشکی میگذرانند. برخلاف سگماهی، لاکپشتها به یک اندازهی استاندارد بزرگسالی میرسند، در نتیجه تقسیم سلولهای آنها همچون پستانداران از جایی به بعد متوقف میشود. تصور میشود طول عمر غیرعادی این حیوان خونسرد به دلیل نرخ رشد بسیار آهستهی آن، و همچنین نرخ سوخت و ساز و سطح فعالیت پایینش باشد.
طول عمر انسانها حداکثر کمی بیش از ۱۰۰ سال است. طولانیترین عمر ثبتشده برای انسان مربوط به ژان کلمنت، زنی از شهر آرل فرانسه است که در سال ۱۹۹۷ در سن ۱۲۲ سالگی درگذشت. هرچند تعداد افراد بسیار کهنسال (سنین بالای ۸۵ سال) نسبتاً کم است، تعداد این افراد از ۳ میلیون نفر در سال ۱۹۹۴ (یعنی کمی بیش از ۱ درصد جمعیت [ایالات متحده]) به بیش از ۶ میلیون در سال ۲۰۰۹ (۲ درصد جمعیت) رسیده است. انتظار میرود تعداد امریکاییهای یکقرنه (که به سن ۱۰۰ سالگی یا بالاتر رسیدهاند) از رقم ۹۶۵۴۸ امروز به بیش از ۶۰۰۰۰۰ نفر در سال ۲۰۵۰ برسد. هرچند این طول عمرها جالب توجه هستند، در مقایسه با رکورد طول عمر دنیای گیاهان به سرعت رنگ میبازند. این رکورد مربوط به متوشالح[۱۳]، درخت صنوبر ۴۶۰۰ سالهای است که در دامنههای آریزونا زندگی میکند.
جوان شدن: راز جاودانگی
بسیاری از پیریشناسان مدعیاند که غیرممکن است بتوان انسانی را جوان کرد، زیرا جوانسازی تمام سلولها و اندامهای بدن بینهایت دشوار خواهد بود. چنین ادعایی را باید با نگاهی انتقادی پذیرفت؛ از یاد نبریم که تنها پنج سال قبل از این که اولین گوسفند شبیهسازی شود، بیشتر دانشمندان معتقد بودند شبیهسازی یک پستاندار غیرممکن است. به علاوه، آنچه دانشمندان از سال ۱۹۹۶ از شبیهسازی حیوانات و سلولهای بنیادی آموختهاند، حاکی از آن است که شاید بتوان درمانی طراحی کرد که به افراد کمک کند جوانتر شوند وشاید روزی برسد که جاودانگی را تجربه کنند.
جوانتر شدن در سطح سلولی مانند این است که هستهی یک سلول شبیهسازیشده را مجدداً برنامهریزی کنیم: هر دو به این معنی هستند که یک سلول را از فنوتیپ (بیان فیزیکی ژنهای ارگانیسم) سالخورده به فنوتیپ جوان تبدیل کنیم. از یک نظر شبیهسازی هستهی سلول تا به امروز موفقترین اقدام دانشمندان در راستای جوانسازی بوده است. در یک آزمایش شبیهسازی، سیتوپلاسم اوسیت پذیرنده هستهی اهداکننده را از فنوتیپ پیر تبدیل به فنوتیپی میکند که قادر به حمایت کامل از رشد رویانی است.
در سطح ارگانیزمی، این کار معادل آن است که یک بزرگسال را به نوجنین (رویان) تبدیل کنیم. اگر این کار را میتوان برای یک سلول انجام داد، شاید برای چندین سلول هم ممکن باشد. و اگر بتوان تمام هستههای بدن یک شخص سالخورده را مجدداً برای فنوتیپ جوان برنامهریزی کرد، این کار منجر به جوانسازی کامل تمام سلولها در بدن میشود. در این صورت فرد جوان میشود. این احتمال را در فصل ۸ بررسی میکنیم.
مسیری که در پیش داریم
در سال ۱۹۰۰ امید به زندگی مردم امریکا به طور متوسط تنها ۴۵ سال بود. این رقم امروزه به ۸۰ سال افزایش یافته، که از دلایل اصلی آن کاهش چشمگیر مرگ و میر نوزادان، درمانهای کشفشده برای انواع بیماریها، بهداشت بیشتر و شرایط زندگی بهتر است. این افزایش در امید به زندگی در حالی است که سالیانه تعداد قابل توجهی از افراد به دلیل مصرف سیگار جان خود را از دست میدهند. انتظار میرود چنانچه درمانهای مؤثری برای سرطان و بیماریهای قلبی-عروقی پیدا شود، امید به زندگی ۲۰ تا ۳۰ سال دیگر هم افزایش یابد. از این گذشته، افزایش امید به زندگی در انتظار ارتقای درک ما از سازوکارهای پایه در سالخوردگی سلولی است.
ابداع درمانهایی که بتوانند جهت فرآیند افزایش سن را معکوس کنند به طور نظری ممکن است، اما به وقوع پیوستن این هدف شاید دشوارترین چالشی باشد که زیستشناسان تا کنون با آن مواجه بودهاند. ابداع درمانهای پیری به منظور جاوادنگی مستلزم ترکیب تکنولوژی شبیهسازی حیوانی، ژن درمانی، و سلولهای بنیادی است. اما حتی این تکنولوژیهای نیرومند هم کافی نیستند. دستیابی به شناختی از سازوکارهای اصلی سالخوردگی مستلزم اطلاعاتی مشروح در بارهی هر ژن در بدن و نحوهی تأثیر آن بر پیر شدن انسان است. این اطلاعات کاملاً تازه و ابتدایی هستند، اما محققان انتظار دارند ظرف ۱۰سال آینده شاهد دستاوردهای مهمی در حوزهی پیریشناسی باشیم.
مقاله مرتبط:
[۱] Cro-Magnons
[۲] Les Eyzies
[۳] Magnou
[۴] Karnak
[۵] Amenhotep
[۶] Ramses
[۷] Tutankhamun
[۸] Nefertari
[۹] Tho-Radia
[۱۰] Drosophila melanogaster
[۱۱] Galapagos
[۱۲] Charles Darwin
[۱۳] Methuselah