ابتدا میخواهم یک بازی ذهنی را با هم انجام دهیم. فرض کنید من به شما چندین واژه میدهم و از شما میخواهم که با آن داستانی بسازید و میگویم هدف داستان حتماً فلان چیز باشد. مثلاً واژههای «چوپان، دریا، خشکسالی، گرگ، آینه، آیفون» را به شما میدهم و میگویم هدف داستان باید این باشد که شما با این واژهها روایتی خلق کنید که در نهایت چوپان قصهتان مدیر عامل کارخانه اپل شود. وقتی هدف مشخص باشد شما با واژههای داده روایتی خلق میکنید که با وقتی هدف چیز دیگری باشد متفاوت خواهد بود. خب برگردیم به خود واقعی و با روان حامی همراه باشید.
همه ما آرزو داریم که دیگران ما را درک کنند و به خود واقعی ما احترام بگذارند. هر کداممان درکی از خودمان داریم که آن را خود واقعی خود میدانیم. در واقع هویتی که از خود میشناسیم برایمان اهمیت ویژهای دارد و دوست داریم دیگران برای آن ارزش قائل شوند. بنابراین همه ما فرض میکنیم که یک «real me» وجود دارد. وقتی کسی این «real me» را نبیند و درک نکند به این نتیجه میرسیم که نتوانسته ما را بشناسد. اما این «real me» از کجا میآید؟ اصلاً آیا وجود خارجی دارد؟ اگر وجود دارد بر چه اساسی آن را خود واقعی میدانیم؟
جواب خیلی ساده است: ما محصول تجربههای زندگیمان هستیم که در خاطرات ما از گذشته قابل دستیابی است.
پژوهشها نیز به کمک ما آمدهاند و نشان دادهاند که خاطرات هویت ما را شکل میدهند. کسی که حافظهاش را به شدت از دست داده باشد هویتش را نیز از دست میدهد. صبر کنید جواب به این سادگیها هم نیست زیرا هویت اغلب بازنمایی قابل اعتمادی از خود واقعی ما نیست حتی اگر یک حافظهی قوی و سالم داشته باشیم. پژوهشها نشان میدهند که ما واقعاً زمانی که در حال خلق روایتهای شخصی خودمان هستیم نه به همهی خاطراتمان دسترسی داریم و نه از همه آنها استفاده میکنیم. کاملاً روشن است که ما در هر لحظه گرایش داریم فقط خاطراتی را انتخاب کنیم که آنها را به یاد میآوریم.
خب وقت آن است که کمی از واژههای قلنبهسلنبهی روانشناسی استفاده کنم. زمانی که روایتهای شخصی خودمان را خلق میکنیم از مکانسیم غربالگری روانشناختی (psychological screening mechanism) استفاده میکنیم. این مکانیسم مفاهیم روانی خاصی را به عنوان خاطره نامگذاری میکند. در این فرآیند مفاهیمی که جزیئات و هیجان واضح و غنی داشته باشند احتمال دریافت نام خاطرات را بیشتر دارند. در ادامه این مکانیسم یک آزمایش معقول
(plausibility test) بودن برای آن خاطرات برگزار میکند تا ببیند آیا آنها با تاریخچه شخصی کلیمان جور در میآیند؟ اگر با تاریخچه شخصی کلی ما فیت شوند وارد مرحله دوم آزمایش میشوند.
در مرحلهی دوم باید از لحاظ با ایدههای فعلیمان دربارهی خودمان فیت باشند. فرض کنید که شما همیشه آدم مهربانی بودهاید اما در اثر یک اتفاق بسیار ناخوشایند تبدیل به یک آدم پرخاشگر شدهاید که در حال حاضر بهترین توصیف شماست. بنابراین نه تنها رفتار شما بلکه روایت شخصی شما نیز تغییر میکند. اگر در این وضعیت از شما خواسته شود که خود را توصیف کنید شما مواردی را که قبلاً (یعنی در زمان مهربانی) از تاریخچه خود حذف کرده بودید اکنون وارد روایت شخصی خود خواهید کرد. مثلاً خواهید گفت که قبلاً هم در مواردی پرخاشگری کردهاید.
صبر کنید این تمام ماجرا نیست. تا اینجا فقط نیمی از داستان را توضیح دادهام. نیمی دیگر مربوط میشود به ماهیت خاطرات. در واقع مطالعات جدید به اعتماد خاطراتی که به عنوان بخشی از روایتهای شخصی در نظر میگیریم شک کردهاند. حتی زمانی که ما کاملاً به خاطرات خود تکیه میکنیم آنها میتوانند غلط یا حتی کاملاً ساختگی باشند: ما اغلب دربارهی رویدادهایی که هرگز رخ ندادهاند خاطراتی میسازیم.
خب در ابتدا گفتم که خاطرات هویت ما را میسازند و ما یک «real me» در درون خودمان احساس میکنیم. اما خاطراتی که از غربالگری مکانیسمهای روانشناختی میگذرند و بعضی از آنها ساختگی هستند افسانه وجود «real me» را زیر سئوال میبرند.
یادآوری خاطرات مانند پلی کردن نوار ویدئو نیست بلکه یک فرآیند بازسازی مجدد است که به دانش، خودانگاره، نیازها و اهداف ما بستگی دارد. در واقع مطالعات تصویربرداری مغزی نیز نشان دادهاند که خاطرات شخصی فقط در یک مکان از مغز ذخیره نمیشوند، آنها در شبکه مغزی خاطرات زندگینامهای که در برگیرنده نواحی مجزایی از مغز هستند ذخیره میشوند.
یکی از نواحی لوب پیشانی است که یکی از وظایفش intrgrate (ادغام) اطلاعات مرتبط با تجربهها و ایدههایی است که دربارهی خودمان داریم. در این جریان برخی از اطلاعات اضافه یا حذف میشوند.
در کل میتوان گفت که خاطرات خیلی انعطافپذیرند، به راحتی تحریف و تغییر داده میشوند. به عنوان مثال میتوان از طریق تلقین و تصویرسازی خاطراتی را خلق کرد که با جزئیات تمام در ذهن فرد حک شوند، در حالیکه آنها کاملاً غلط هستند.
آیا این کار مغز بد است؟ هم خیر هم بله. ساختن روایتهای غلط ولی معنادار از گذشته و بازسازی آن برای داشتن حس آپدیت شده از خویشتنمان ضروری است.
Summary: Researchers say we constantly create false memories to help us achieve the identity we want.
Source: The Conversation
