روانشناسی بالینی چیست؟
روانشناسی بالینی یکی از پرطرفدارترین شاخههای روانشناسی محسوب میشود. یکی از تعاریف رایجی که در مورد روانشناسی بالینی وجود دارد توسط جی.اچ. رسنیک ارائه شده است. جی.اچ. رسنیک (۱۹۹۱، ص ۷) در تعریف و توصیف روانشناسی بالینی، تعریف زیر را از ارایه میدهد:
رشته روانشناسی بالینی شامل تحقیق، آموزش، و ارایه خدماتی در رابطه با کاربرد اصول، روشها و روندهایی است که امکان شناخت و درک (درک و فهم)، پیشبینی و تسکین ناسازگاریها، معلولیتها و ناراحتیهای عقلی، هیجانی، بیولوژیکی، روانشناختی، اجتماعی، و رفتاری را فراهم میآورند و در مورد طیف زیادی از مراجعان قابل کاربرد است.
به نقل از روان حامی، بنابراین بر اساس نظر رسنیک، مهارتهای ضروری و محوری در روانشناسی بالینی شامل (ارزیابی) سنجش و تشخیص، مداخله یا درمان، مشورت، تحقیق و کاربرد اصول اخلاقی و حرفهای میشود. تخصص روانشناسان بالینی در زمینه شخصیت و آسیبشناسی روانی و قابلیت آنها در ادغام علم، نظریه، و کار بالینی آنها را از دیگران متخصصان متمایز میسازد.
روانشناسی بالینی
تلاش برای تعریف روانشناسی بالینی بر اساس مشکلاتی که متخصصان بالینی با آنها سر و کار دارند ناامید کننده است چرا که تعداد و انواع این مشکلات آن قدر زیاد است که ذهنمان را آشفته میکند: افسردگی، اضطراب، روانپریشی، اختلالات شخصیت، عقبماندگی ذهنی، اعتیاد، ناتوانیهای یادگیری، بزهکاری کودکان و نوجوانان، مشکلات شغلی و مشکلات جنسی تنها تعداد اندکی از آن مشکلات است. ضمن اینکه این موارد شامل افرادی نمیشوند که به منظور شناخت بیشتر و بهتر، برای رواندرمانی مراجعه میکنند. اما ما به جای تعریف روانشناسی بالینی بر اساس مشکلاتی که در صدد رفع آنها هستند، سعی میکنیم با بررسی و مرور فعالیتهایی که روانشناسان بالینی انجام میدهند تصویر و تعریف بهتری از این رشته فراهم کنیم.
فعالیتهای روانشناسان بالینی
جدول ۱ـ۱ : فعالیتهای روانشناسان بالینی
درصد افراد درگیر در سالهای میــانگین زمـان به درصد | |||||||
فعالیت | ۱۹۹۵ | ۲۰۰۳ | ۱۹۹۵ | ۱۹۸۶ | ۱۹۸۱ | ۱۹۷۳ | |
رواندرمانی | ۸۴ | ۸۰ | ۳۷ | ۳۵ | ۳۵ | ۳۱ | |
تشخیص / سنجش | ۷۴ | ۶۴ | ۱۵ | ۱۶ | ۱۳ | ۱۰ | |
تدریس | ۵۰ | ۴۹ | ۹ | ۱۴ | ۱۲ | ۱۴ | |
نظارت بالینی | ۶۲ | ۵۰ | ۷ | ۱۱ | ۸ | ۸ | |
تحقیق / نگارش | ۴۷ | ۵۱ | ۱۰ | ۱۵ | ۸ | ۷ | |
مشورت | ۵۴ | ۴۷ | ۷ | ۱۱ | ۸ | ۵ | |
امور اجرایی | ۵۲ | ۵۲ | ۱۱ | ۱۶ | ۱۳ | ۱۳ |
* درصد نظرسنجی گارفیلد و کارتز برای «مشورت اجتماعی»
همانطور که در جدول ۱ـ۱ قابل مشاهده است روانشناسان بالینی در تمام نظرسنجیها بین ۱۹۷۳ تا ۲۰۰۳ بیش از هر کاری، رواندرمانی انجام میدهند. تشخیص و سنجش همچنان جزء فعالیتهای مهم هستند و تحقیق در سالهای اخیر رشد قابل توجهی داشته است.
درمان / مداخله. طبق جدول ۱ـ۱ متخصصان بالینی بیش از هر کاری درمان انجام میدهند. درمان در شکلها و اندازههای مختلفی اجرا میشود و هدف بعضی درمانها، بینش در مورد ریشههای مشکلات یا نیازهایی است که رفتارهای نامطلوب فرد را ایجاد میکنند. گاهی نیز هدف اصلی برقراری رابطه بین مراجع و درمانگر است تا از این طریق دفاعهای ناسالم مراجع شکسته شود. در درمانهای شناختی ـ رفتاری، مراجع شیوههای جدید و رضایتبخشتر تفکر و رفتار را میآموزد. در برخی موارد اهداف درمان جامع و فراگیر است و تلاش میشود تغییرات عمدهای در رفتار ایجاد شود. گاهی نیز بیماران به علت ترسهای آزاردهندهای که آنان را از رسیدن به هدفهایشان باز میدارند در جستجوی کمک هستند. بنابراین درمانها از جهات زیادی فرق دارند.
تشخیص / سنجش. تمام متخصصان بالینی معمولاً یک نوع سنجش را انجام میدهند. سنجش میتواند به صورت مشاهده، آزمون یا مصاحبه باشد و عبارت است از جمعآوری اطلاعات به گونهای که بتوان به یک سؤال مهم جواب داد یا مسئلهای را حل کرد.
آموزش. روانشناسانی که عمدتاً در مقاطع تکمیلی تدریس میکنند واحدهای آسیبشناسی روانی پیشرفته، روانآزمایی، مصاحبه، مداخله، نظریههای شخصیت، و دروسی از این قبیل را تدریس میکنند. بعضی از آنها نیز در مقطع کارشناسی دروسی همچون روانشناسی عمومی، شخصیت، روانشناسی نابهنجاری، مقدمهای بر روانشناسی بالینی، روانآزمایی و این گونه دروس را تدریس میکنند.
نظارت بالینی. این فعالیت در واقع شکلدیگری از تدریس است ولی معمولاً به صورت دو نفره و در قالب رویکردهای گروهی کوچک و آموزش نه چندان رسمی و غیرکلاسی انجام میشود. روانشناسان بالینی در دانشگاه در دورههای کارورزی و در مراکز بالینی عمومی غالباً وقت قابل توجهی را صرف نظارت بر دانشجویان، کارورزها و دیگران میکنند.
تحقیق. روانشناسی بالینی محصول یک سنت دانشگاهی ـ تحقیقاتی است. در نتیجه، اولین دوره آموزش روانشناسی بالینی پس از جنگ دوم جهانی بر مبنای مدل دانشمند ـ متخصص برگزار شد. بر اساس این مدل قرار بود روانشناسان بالینی برخلاف سایر متخصصان بهداشت روانی دانشمند و متخصص شوند. روانشناسان بالینی به واسطه آموزشی که در زمینه تحقیق دیدهاند، تجارب زیادی که در مورد انسانهای ناراحت و مشکلدار کسب کردهاند و دانش خویش در زمینه درمان و سنجش میتوانند مصرفکننده و تولیدکننده اطلاعات و دانش جدید باشند.
مشورت. هدف مشورت و آموزش افزایش کارایی زیردستان از طریق انتقال تخصص به آنهاست. مشورت طیف گستردهای دارد که یک سرش به مشورتهای بالینی ختم میشود و سر دیگرش به امور تجاری، پرسنلی و منفعتی. گاهی مربوط به امور جبرانی و اصلاحی است و گاهی پیشگیری صرف نظر از محیطی که در آن مشورت صورت میگیرد یا هدف مشورت، این کار یکی از فعالیتهای مهم روانشناسان بالینی امروزی است.
امور اجرایی. تمام روانشناسان بالینی مدتی از وقت خود را صرف امور اجرایی میکنند برای مثال باید سوابق مراجعان را ثبت و نگهداری کنند، گزارشهای ماهیانه را بنویسند و در کمیتههای مربوط به رعایت حقوق آزمودنیها به بررسی طرحهای تحقیقاتی بپردازند.
سنت تحقیقاتی و علمی
افزایش رفاه انسان هدف روانشناسی بالینی است ولی با این وجود ریشه آن در سنت تحقیق است که بر جستجوی دانش تأکید دارد. منظور این است که در آموزش روانشناسی بالینی باید واحدهای درسی تحقیق و روشهای آماری لحاظ شوند تا متخصصان بالینی به کمک مهارتهای حاصل از این دروس بتوانند هویت حرفهای خود را محرز کنند. این آموزش روششناختی به آنها قدرت ارزیابی و روحیه احتیاط و شکگرایی میدهد و باعث میشود همان طور که تشخیصگذاران و درمانگران باهوشتری میشوند، محققان بهتری نیز بشوند.
هنر یا علم؟
روانشناسی بالینی با مشکلات افراد سروکار دارد، و محور اصلی آن تفاوتهای فردی است نه شباهتهای میان افراد. اما یک روانشناس محقق که در جستجوی اصول کلی رفتار است توجه کمتری به تفاوتهای فردی دارد (این فرآیند رویکرد قانوننگر نامیده میشود). در این رویکرد تمرکز اصلی بر تفاوتهای گروهی است که تابع درمان یا دستکاری آزمایشی هستند و هدف نیز به دست آوردن اصول کلی رفتار براساس مشاهده افراد است.
اما رویکرد بالینی به دبنال فهم تفاوتهای فردی است و غالبا به آن رویکرد فردنگر میگویند. به عنوان مثال در رویکرد فردنگر این سؤال مطرح میشود که چرا این بیمار اضطراب شدیدی دارد؟ همانطور که متوجه شدید در اینجا فقط در مورد یک فرد خاص سؤال شده است در حالیکه در رویکرد قانوننگر محقق تعداد زیادی از افراد را مورد مشاهد و بررسی قرار میدهد و به دنبال دست یابی به یک قانون و یا اصل کلی در مورد رفتار است. بنابراین شاید دلیل ادامه یافتن مشاجرهها بر سر “علم یا هنر” بودن روانشناسی بالینی نیز همین موضوع باشد.
هر چه روانشناس بالینی ذهنیگراتر باشد به هنرمندان شبیهتر میشود. به بیان دیگر، برخی از متخصصان بالینی احساس میکنند در قضاوتهای تشخیصی یا تصمیمگیریهای درمانی خود بیشتر بر مهارت، تجربه و قوای ذهنی و شهودی خود متکی هستند. در مقابل این دسته از روانشناسان بالینی ذهنیگرا، روانشناسان بالینی تجربیگرا قرار دارند که گرایش عینینگرتری دارند. آنها معتقدند پاسخ را باید در تحقیقات بیشتر و کاربرد دقیق اصول رفتار انسانی برای هر مورد جستجو کرد. متخصصان بالینی ذهنیگرا، مشکلات تشخیصی را به کمک قوه شهود خود حل میکنند و متخصصان بالینی تجربیگرا از بهترین فرمولهای آماری یا پیشبینیهای آماری کمک میگیرند.
در پایان باید بگوییم شاید مقابل هم قرار دادن علم و هنر گمراه کننده باشد. تمام روانشناسان بالینی هنگام تصمیمگیری بالینی یا پیشبینی باید به تحقیقات تجربی مربوطه توجه کنند و بر سوگیریهای فرهنگی بالقوه غلبه کنند، از روشهای سنجشی پایا استفاده کنند و شاید حتی از ارایه پیشبینیها یا تصمیمگیریهایی که پاپایی و اعتبار کمی دارند پرهیز نمایند. به این ترتیب قضاوت بالینی آنان علمی، دقیق و مفید خواهد شد.
منبع: روانشناسی بالینی فیرس و ترال
[۱]. clinical psychology


