روانشناسی عصب نگر
یکی از پیشرفتهای بسیار مهم رشته روانشناسی بالینی در چند دهه اخیر، پیدایش حوزه روانشناسی عصب نگر بوده است. همانگونه که از اصطلاح روانشناسی عصب نگر برمیآید، روانشناسان عصب نگر در دو محدوده روانشناسی و عصبشناسی دخالت میکنند. برخی از آنها اصولاً روانشناس بالینی هستند و برخی عصبشناس. با روان حامی برای مطالعه روانشناسی عصب نگر همراه باشید.
تعریف روانشناسی عصب نگر
روانشناسی عصب نگر چیست؟ سادهترین تعریف روانشناسی عصب نگر عبارت است از مطالعه ارتباط بین کار مغز و رفتار. روانشناسی عصب نگر با شناخت، سنجش و درمان رفتارهایی سروکار دارد که ارتباط مستقیمی با کار مغز دارند. سنجش عصبی ـ روانی یک روش غیرتهاجمی است و با هدف توصیف کارکرد مغز بر مبنای عملکرد بیمار در آزمونهای هنجاریابی شدهای که شاخصهای دقیق و حساس در مورد روابط مغز و رفتار میباشند، انجام میشود.
نقشهای روانشناسان عصب نگر
روانشناسان عصب نگر، نقشهای متعددی دارند. اولین نقش آنها کمک به عصبشناسان و دیگر پزشکان در تأیید یا رد برخی تشخیصهاست.
به دلیل تأکید بر نظامهای کارکردی مغز دومین نقش روانشناسان عصب نگر، پیشبینی پیشآگهی بهبود است. سومین نقش مهم آنان، مداخله و توانبخشی است؛ و بالاخره، روانشناسان عصب نگر برای پیشبینی سیر بیماری مبتلایان به اختلالات روانی، به ارزیابی این افراد میپردازند (مثلاً بر مبنای میزان اختلال شناختی فعلی آنان). همچنین راهبردهای درمانی را با نقاط قوت و ضعف بیماران هماهنگ میکنند.
تاریخ روانشناسی عصب نگر
نظریههای کارکرد مغز. مثل اکثر حوزههای روانشناسی، ریشههای تاریخی روانشناسی عصب نگر به گذشتههای بسیار دور برمیگردد. ولی مهمترین پایه اولیه روانشناسی عصب نگر در قرن نوزدهم گذاشته شد. محققان دریافتند صدمه رسیدن به برخی نواحی مغزی با اختلال در برخی رفتارها رابطه دارد. اولین علائم پیدایش چنین درکی، فرانز گال و جمجمهشناسی روانی بیاعتبارش بود.
گال معتقد بود برخی تفاوتهای فردی در زمینه هوش و شخصیت (مثل مهارتهای روخوانی) را میتوان بر مبنای برآمدگیها و فرورفتگیهای جمجمه اندازه گرفت. به این ترتیب که اندازه یک ناحیه معین مغز، ظرفیت روانشناختی متناظرش را تعیین میکرد. این سرآغاز مفهوم مکانیابی کارکرد بود.
افراد دیگری مثل پیر فلورنز هم با عمل جراحی، برخی نواحی مغز حیوانات را تخریب و عواقب رفتاری این تخریبها را مشاهده کردند. این تحقیقات، فلورنز و بعداً در اوایل قرن بیستم، کارل لشلی را وادار کرد مفهوم همتوانی را مطرح کنند؛ یعنی اگرچه بیشک بحث محلیابی کارکرد مغز درست است ولی قشر مخ بهصورت یک کلیت واحد عمل میکند نه بهصورت واحدهای مجزا. خصوصاً کارکردهای عالی عقلانی توسط کل مغز صورت میگیرند و هرگونه صدمه مغزی به این کارکردهای عالی آسیب میرساند. بااینحال یک ناحیه از قشر مخ میتواند جای ناحیه آسیب دیده را بگیرد.
ولی نظریه مکانیابی و همتوانی مشکلاتی داشتند. طرفداران مکانیابی نمیتوانست بگویند چرا ضایعات قسمتهای بسیار متفاوت مغز، نقص یا اختلال مشابهی ایجاد میکند و طرفداران نظریه همتوانی نیز نمیتوانستند بگویند چرا بعضی از بیماران دارای ضایعات بسیار کوچک، اشکالات رفتاری مشخص و شدیدی پیدا میکنند.
نظریه دیگری که ادغام هر دو نظریه مزبور محسوب میشود، مدل کارکردی بود. مدل کارکردی که ابتدا توسط عصبشناسی به نام جکسون مطرح شد و بعداً لوریا، روانشناس عصب نگر شوروی سابق، میگوید نواحی مختلف مغزی در تعامل با هم رفتار را ایجاد میکنند. «رفتار محصول چند کارکرد یا نظام مغزی است نه محصول یک ناحیه مغزی. اختلال در هر مرحله برای از کار افتادن نظام کارکردی موردنظر کافی است.»
مغز: ساختار، کارکرد و اختلال
قبل از ادامه دادن بحث جا دارد برخی جنبههای مهم مغز را بررسی کنیم. البته این مرور بهاجبار کوتاه خواهد بود. توضیحات بیشتر در این خصوص را میتوانید در مقالههای دیگر روان حامی بیاید.
مغز دارای دو نیمکره است. نیمکره چپ، کنترل سمت راست بدن را در اختیار دارد و تقریباً در تمام راستدستها و شماری از چپدستها بیشتر در کارکردهای زبانی، استنباط منطقی و تحلیل جزییات دخالت دارد. نیمکره راست نیز کنترل سمت چپ بدن را در اختیار دارد. این نیمکره بیشتر در مهارتهای بصری ـ فضایی، خلاقیت، فعالیتهای موسیقیایی و ادراک جهت دخالت میکند. دو نیمکره از طریق جسم پینهای با هم ارتباط دارند که به هماهنگ شدن و یکپارچگی رفتار پیچیدهمان کمک میکند.
هر یک از نیمکرههای مغز دارای چهار لوب است: پیشانی، گیجگاهی، آهیانه و پسسری. لوبهای پیشانی جدیدترین بخشهای تشکیل شده مغزه هستند. آنها به ما فرصت مشاهده و مقایسه رفتارمان و واکنشهای دیگران با هدف اخذ بازخورد لازم برای تغییر رفتار و رسیدن به اهداف ارزشمند را میدهند. کارکردهای اجرایی نیز با لوبهای پیشانی مرتبطاند ـ کارکردهایی مثل تدوین، برنامهریزی و انجام فعالیتهای هدفمند. بالاخره، تنظیم هیجان ـ بازبینی و کنترل حالت هیجانی ـ نیز با لوب پیشانی رابطه دارد.
لوبهای گیجگاهی واسطه بیان زبانی، دریافت و تحلیل میباشند. همچنین در پردازش شنیداری تونها، صداها، ریتمها و معانی غیر زبانشناختی دخیلاند. لوبهای آهیانهای با ادراک لامسهای و جنبشی، درک و فهم، ادراک فضایی و تا حدودی درک و پردازش زبانشناختی رابطه دارند. همچنین در آگاهی بدنی نیز نقش دارند. لوبهای پسسری عمدتاً در پردازش بصری و برخی جنبههای حافظه بصری نقش دارند. هماهنگی حرکتی و حفظ تعادل و کشیدگی طبیعی عضلانی نیز بر عهده مخچه است.
پیشایندها یا علل آسیب مغزی
علل آسیب مغزی چه هستند؟ آسیبهای مغزی چند دلیل احتمالی دارند.
ضربه. وارد آمدن ضربه به سر، دلیل اصلی مرگومیر و معلولیت خردسالان و کودکان آمریکایی است. تأثیرات عمده ضربات وارده به سر را میتوان به سه دسته ضربهها، کوفتگیها و پارگیها تقسیم کرد. ضربهها (ضربه خوردن مغز) معمولاً باعث بروز اختلالات موقتی در کار مغز میشوند و بهندرت صدمهای طولانی به آن وارد میآورند.
کوفتگیها به مواردی اطلاق میشوند که مغز از محل طبیعی خودش جابهجا شود و به جمجمه بچسبد و به دنبال این قضیه، خونمرده شود. پراگیها شامل قطع و پراگی و تخریب بافت مغز میشوند.
سوانح عروقی مغزی. انسداد یا پارگی رگهای خونی مغز غالباً «سکته مغزی» نامیده میشود. سکته مغزی یکی از علل شایع آسیب مغزی بزرگسالان و یکی از دلایل اصلی مرگومیر در آمریکا (و دیگر کشورها) است. در انسدادها، یک لخته خون جلوی رگی را که به ناحیه خاصی از مغز غذا میرساند، میگیرد. این قضیه موجب زبان پریشی [یا آفازی] (اختلال در زبان)، کنش پریشی [یا آپراکسی] (عدم توانایی انجام برخی حرکات ارادی) و ادراکپریشی [یاآگنوزی] (اختلال در ادراک حسی) میشود. در خونریزی مغزی، رگ خونی پاره میشود و خون روی بافت مغز میریزد و به آن صدمه میرساند یا آن را تخریب میکند.
تومورها. تومورهای مغزی ممکن است خارج از مغزی یا درون مغز ایجاد شوند و یا محصول سلولهای مهاجری باشند که مایعات بدن را از اندام دیگری چون ریه یا پستان میآورند. علائم اولیه تومورهای مغزی غالباً خیلی ظریف هستند و عبارتاند از سردرد، مشکلات بینایی، مشکلات تدریجی در زمینه قضاوت و مواردی از این قبیل.
بیماری دژنراتیو. ویژگی این گروه از اختلالات، تباهی تدریجی سلولهای عصبی دستگاه عصبی مرکزی است. بیماریهای دژنراتیو متداول عبارتاند از کره هانتینگتون، بیماری پارکینسون، بیماری آلزایمر و دیگر دمانسها. بیماری آلزایمر، شایعترین بیماری دژنراتیو است (سن شروع آن معمولاً ۶۵ سالگی به بعد است). بعد بیماری پارکینسون (سن شروع آن ۵۰ تا ۶۰ سالگی میباشد) و کره هانتینگتون (سن شروع آن ۳۰ تا ۵۰ سالگی است) قرار دارند.
کمبودهای غذایی. سوءتغذیه درنهایت میتواند باعث اختلال عصبشناختی و روانشناختی شود. این اختلالات غالباً بهصورت روانپریشی کورساکوف (که ناشی از عادات غذایی نامناسب الکلیهای باسابقه است)، بیماری پلاگر (کمبود نیاسین / ویتامین B-3) و بری بری (کمبود تیامین / ویتامین B-1) دیده میشوند.
اختلالات مسمومیتی. فلزات، سموم، گازها و حتی گیاهان از طریق پوست جذب میشوند. گاهی این مواد موجب مسمومیت و آسیب مغزی میشوند. یکی از نشانههای شایع این اختلالات، دلیریوم (اختلال هشیاری) است.
سوءمصرف طولانی الکل. مصرف درازمدت الکل غالباً موجب ایجاد تحمل و وابستگی به این ماده میشود. تحمل و وابستگی ظاهراً همبستههای عصبشناختی دارند ازجمله تغییر حساسیت انتقالدهندههای عصبی و جمع شدن بافت مغز.
مصرف طولانی الکل ظاهراً به چند ناحیه مغز آسیب بیشتری میزند. دستگاه لیمبیک، شبکهای از ساختارهای درون مغز است که با شکلگیری حافظه، تنظیم هیجان و یکپارچگی و ادغام حسی رابطه دارد. بررسی الکلیها نشانگر وجود نقایصی در این زمینههاست. مغز میانی [یا دیانسفال] ناحیهای نزدیک مرکز مغز است که اجسام پستانی هیپوتالاموس را در برمیگیرد. بررسیها نشان میدهند مصرف طولانی الکل باعث جمع شدن یا صدمه دیدن این نواحی میشود؛ و بالاخره صدمه دیدن مخچه که مسئول هماهنگی حرکتی است یکی دیگر از عوارض طولانی الکل میباشد.
پیامدها و نشانههای آسیب مغزی
- اختلال در جهتیابی: ناتوانی در مثلاً بیان هویت خود، مشخص کردن روز هفته یا مشخص کردن محیط اطراف.
- اختلال در حافظه. فراموش کردن رویدادها خصوصاً رویدادهای اخیر و گاهی افسانهبافی یا اختراع خاطرات برای جبران فراموشیها و اختلال در فراگیری و حفظ اطلاعات جدید.
- اختلال در کارکردهای عقلانی: اختلال در درک مطلب، تولید کلام، محاسبه و دانش عمومی (مثلاً ناتوان ماندن در تعریف کلمات، نام بردن رئیسجمهور یا جمع زدن ارقام).
- اختلال قضاوت: اشکال در تصمیمگیری (مثلاً اشکال در تصمیمگیری راجع به ناهار، زمان خواب و مواردی از این قبیل).
- سطحی بودن و نااستواری عاطفه: بهراحتی و غالباً نابجا خندیدن یا گریه کردن؛ تبدیل سریع خوشحالی به گریه و عصبانیت.
- انعطافناپذیری هیجانی و ذهنی: کارایی معقول در شرایط عادی و از کار افتادن قضاوت، واکنشهای هیجانی شدید و مشکلات مشابه در هنگام استرس (مثلاً در هنگام خستگی، فشارهای ذهنی، ناراحتی).
- سندرم لوب پیشانی: گروهی از خصوصیات شخصیتی که غالباً پس از تخریب بافت لوب پیشانی بر اثر جراحی، تومور یا جراحت ظاهر میشوند. نشانههای معمول عبارتاند از اختلال در کنترل تکانه، قضاوت اجتماعی و توان و برنامهریزی ضعیف، توجه نکردن به عواقب اعمال خود، بیتفاوتی، سوءظن و قشقرق راه انداختن.
روشهای سنجش عصبی ـ روانی در روانشناسی عصب نگر
رویکردهای اصلی
آیا روی تمام بیمارانی که جهت بررسی عصبی ـ روانی تشخیص ارجاع داده میشوند باید یک آزمون با مجموعه آزمونی استاندارد اجرا کرد؟ یا آزمون (یا آزمونها) باید بر اساس قضاوت بالینی، ماهیت ارجاع با مهارتهای اختصاصی و گرایشهای متخصص بالینی انتخاب شوند؟ رویکرد اول را گاهی رویکرد مجموعه آزمونهای استاندارد یا مجموعه آزمونهای ثابت مینامند. نقاط قوت این رویکرد عبارتاند از ارزیابی تمامی تواناییهای عصبی ـ روانی بنیادی بیماران، تهیه دادههای پایه استاندارد برای تمام بیماران در طول زمان و مشخص کردن الگوهای نمرات. نقاط ضعف اصلی آنهم عبارتاند از پرهزینه و وقتگیر بودن، خسته کردن بیمار و عدم انعطاف آن به دلیل عدم هماهنگی و تطابق سنجشها با بیماران.
رویکرد دوم، رویکرد انعطافپذیری یا رویکرد فرضیهآزمایی است. در این رویکرد، سنجشها به فراخور افراد صورت میگیرند و مبنای انتخاب آزمون، فرضیههای روانشناس عصب نگر در مورد بیماران است.
تفسیر نتایج آزمون عصبی ـ روانی در روانشناسی عصب نگر
گولدن و همکارانش (۱۹۹۲) شیوههای تفسیر نتایج آزمونها توسط روانشناسان عصب نگر را مطرح کردهاند. ابتدا سطح عملکرد بیمار بر مبنای اطلاعات هنجاری، تفسیر میشود. سپس عدهای اختلاف نمرات بیمار در دو آزمون را حساب میکنند؛ مقدار معینی از اختلاف نشانگر اختلال است. در مرحله سوم، علائم بیمارگون صدمه مغزی (مثل نکشیدن سمت چپ یک تصویر) موردتوجه و تفسیر واقع میشوند. در مرحله چهارم، تحلیل الگوی نمرات انجام میشود؛ برخی الگوها رابطه پایایی با برخی مصدومیتها یا اختلالت عصبی شناختی دارند؛ و بالاخره نوبت به فرمولهای آماری میرسد که نشان میدهند نمرات موردنظر مؤید کدام تشخیص هستند.
روشهای تشخیص عصبی در روانشناسی عصب نگر
این روشها عبارتاند از: معاینه عصبی سنتی توسط عصبشناس، آب نخاع گرفتن، اشعه ایکس، الکتروآنفالوگرافی (EEG)، اسکنهای توموگرافی محوری رایانهای (CAT) اسکنهای توموگرافی با نشر پوزیترون (PET) و تصویربرداری با رزنانس مغناطیسی هستهای که روش جدیدیتری است. بسیاری از این روشهای تشخیصی عصبی گران هستند و برخی تهاجمی؛ بنابراین بهتر است از آزمونهای عصبی ـ روانی بهعنوان ابزارهای غربالگری استفاده کنیم و بر اساس نتایج آنها لزوم یا عدم لزوم استفاده از آزمونهای گرانتر تشخیص عصبی را بسنجیم.
آزمون حوزههای کارکرد شناختی
کارکرد عقلانی. بسیاری از روانشناسان عصب نگر برای تخمین توانایی عقلانی افراد از سومین ویراست مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر و آزمونهای فرعی تغییریافته نسخه اصلاحشده آن (WAIS-R) یعنی WAIS-R-NI استفاده میکنند.
وقتی امکان اجرای کل مادههای سومین ویراست مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر وجود ندارد. برخی از آزمونهای فرعی آن را میتوانیم اجرا کنیم ـ عمدتاً آزمون فرعی اطلاعات، آزمون فرعی درک مطلب و آزمون فرعی واژگان. این آزمونها کمترین تأثیر را از ضربهها یا آسیب مغزی میبینند و به همین دلیل میتوانند هوش بیمار قبل از بیماری را تخمین بزنند.
استدلال انتزاعی. بعضی از این متخصصان برای سنجش تواناییهای مرتبط با استدلال انتزاعی از آزمونهای متداولتر استفاده میکردند مثل مقیاس فرعی شباهتهای سومین ویراست مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر و آزمون دستهبندی کارتهای ویسکانسین.
حافظه. وکسلر (۱۹۴۵) برای آزمودن از دست دادن حافظه، مقیاس حافظه وکسلر را تهیه کرد. سومین ویراست مقیاس حافظه وکسلر آخرین نسخه این مقیاس است. نمرات آزمونهای فرعی سومین ویراست مقیاس حافظه وکسلر به هشت شاخص اولیه تبدیل میشوند که کارکرد حافظه را میسنجند: شنیداری فوری، دیداری فوری، حافظه فوری، شنیداری تأخیری، دیداری تأخیری، بازشناسی شنیداری تأخیری، حافظه عمومی و حافظه کوتاهمدت. چهار ترکیب فرایندی شنیداری مکمل هم قبال محاسبه است. این چهار برای سنجش فرایندهای حافظه در هنگامیکه محرکها شنیداری هستند، استفاده میشوند. علاوه بر تفسیرهای مبتنی بر یک مقیاس فرعی و نمرات هر شاخص، تفاوتهای نمرات شاخصها نیز اهمیت دارند. برای مثال، مظهر اشکال در یادآوری مطالب آموختهشده، بیشتر بودن نسبی نمره شاخص فوری نسبت به نمره شاخص تأخیری است.
دو آزمون دیگر نیز از دست رفتن حافظه را میسنجند. بیمار در این دو آزمون باید علاوه بر به یاد آوردن، ادراک فضایی و هماهنگی ادراکی ـ حرکتی خود را نشان بدهد. آزمون یادداری دیداری بنتون اصولاً آزمون به یادسپاری طرحهاست. ده کارت هرکدام به مدت ۱۰ ثانیه ارائه میشوند. پس برداشته شدن هر کارت، بیمار باید طرح آن کارت را بر اساس حافظهاش بکشد.
آزمون شکل پیچیده ری ـ اوستریت توسط بسیاری از روانشناسان عصب نگر برای سنجش حافظه دیداری ـ فضایی استفاده میشود. بیماران ابتدا یک شکل پیچیده را کپی میکنند و سپس بعد از مدت معینی آن را دوباره میکشند.
پردازش دیداری ـ ادراکی. بسیاری از روانشناسان عصب نگر علاوه بر آزمون شکل پیچیده ری ـ اوستریت در بررسی عملکرد افراد در برخی از آزمونهای فرعی سومین ویراست مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر (مثل آزمون فرعی طراحی مکعبها)، دنبال سنجش مهارتهای دیداری ـ فضایی هستند. چند آزمون اختصاصی نیز برای سنجش این مهارتها وجود دارد. برای مثال آزمون قضاوت در مورد جهت خط مستلزم این هستند که معاینه شوندگان بگویند آیا یک جفت خط موجود روی کارت پاسخ (ازلحاظ جهت) «مثل» دو خط کارت ملاک هستند یا خیر.
کارکرد زبانی
آزمونهایی که از بیماران میخواهند کلمهها، عبارات و جملهها را تکرار کنند درواقع مشکلات تولید آنها و جابهجاگویی را میسنجند؛ آزمونهای نام بردن نیز به تشخیص زبان پریشی نامی کمک میکنند. درک زبانشناختی را نیز میتوانیم با مقیاس گفتار دریافتی لوریا ـ نبراسکا بسنجیم.
مجموعه آزمونها
مجموعه آزمون هالستید ـ ریتان. مجموعه آزمون عصبی ـ روانی هالستید ـ ریتان واکنشی به این انتقاد بود که آزمونهای منفرد نمیتوانند برای تعیین وجود یا عدم وجود بدکاری مغزی جوابهایی قطعی فراهم آورند.
مجموعه آزمون هالستید ـ ریتان در مورد محل احتمالی صدمات [مغزی] و تدریجی بودن یا ناگهانی بودن شروع آنها به ما اطلاعاتی میدهد. همچنین درمانگر را متوجه نقایص روانشناختی شایان توجه میکند. اجرای این مجموعه آزمون میتواند بیش از ۱۶ ساعت طول بکشد.
نقطهضعف مهم این مجموعه آزمون، طولانی بودن، پیچیده بودن و بیتوجهی نسبی آن به برخی کارکردها مثل حافظه است.
مجموعه آزمون لوریا ـ نبراسکا. مجموعه آزمون لوریا ـ نبراسکا بهعنوان رقیب مجموعه آزمونها هالستید ـ ریتان از ۲۶۹ ماده مجزا تشکیل میشود که در ۱۱ آزمون فرعی جای میگیرند: کارکردهای حرکتی، کارکردهای ریتمی، کارکردهای لمسی، کارکردهای دیداری، گفتار دریافتی، گفتار بیانی، کارکردهای نگارشی، مهارتهای روخوانی، مهارتهای حسابی، حافظه و فرایندهای عقلی.
نقطه قوت اصلی مجموعه آزمون لوریا ـ نبراسکا این است که اجرای آن فقط ۵/۲ ساعت زمان میبرد درحالیکه اجرای مجموعه آزمون هالستید ـ ریتان گاهی ۶ ساعت طول میکشد.
مداخله و توانبخشی
توانبخشی بهتدریج یکی از کارهای اصلی روانشناسان عصب نگر میشود. روانشناسان عصب نگر غالباً نقش هماهنگکننده شناختدرمانی و رفتاردرمانی بیمارانی را ایفا میکند که درنتیجه بدکاری یا جراحت مغزی دچار اختلال شناختی و رفتاری شدهاند. ابتدا نقاط قوت و نقایص بیمار یا یک سنجش دقیق مشخص میشود؛ این کار نهتنها با آزمونهای عصبی ـ روانی بلکه از طریق مشاهدت دیگر دستاندرکاران بهداشت صورت میگیرد مثل پرستاران، پزشکان و فیزیوتراپیستها. سپس برنامه توانبخشی تهیه و تنظیم میشود؛ این برنامه با توجه به نقایص بیمار باید حداکثر فایده را برای بیمار داشته و کارآمد باشد یعنی کمترین تعداد کارکنان و نظارت را بخواهد.
در حالت ایجاد نظامهای کارکردی دیگر یا جدید، هدف از توانبخشی «درمان» نقایص بیماران است. گولدن و همکارانش توصیههای کلی زیر را در تدوین این نوع توانبخشی مطرح میکنند:
- لحاظ کردن مهارت آسیبدیدهای که قصد ایجاد مجددش را داریم. دیگر مهارتهای لازم برای انجام تکلیف موردنظر باید کمترین صدمه را دیده یا اصلاً صدمه ندیده باشند.
- درمانگر باید سطح دشواری تکلیف را از آسان تا معمولی تغییر بدهد.
- تکالیف باید کمیتپذیر باشد تا پیشرفت بیمار بهصورت عینی مشخص شود.
- تکلیف باید به نحوی باشد که فوراً به بیمار بازخورد بدهد.
- تعداد خطاهای بیمار باید کنترل شود
خلاصه
رشته روانشناسی عصبنگر در چند دهه اخیر رشد زیادی داشته است. روانشناسی عصبنگر عبارت است از مطالعه رابطه كار مغز و رفتار. عصبشناسان و پزشكان با روانشناسان عصبنگر برای سنجش كاركرد مغز پیشبینی پیشآگاهی و سیر [اختلالات مغزی] و طراحی مداخلات و توانبخشی مشورت میكنند. الگوهای مطرح شده در مورد كار مغز ابتدا بر مكانیابی كاركرد و سپس بر نظریه همتوانی متمركز شدند و دستآخر هم مدلهای كاركردی مطرح شدند. طبق مدل كاركردی، نواحی مختلف مغز در تعامل با یكدیگر رفتار را ایجاد میكنند و رفتار محصول نظامهای مختلف كاركردی نواحی مغزی است.
در این فصل، ساختارهای اصلی مغز، پیشایندها و علل آسیب مغزی و پیامدهای صدمه عصبنشاختی را به طور مختصر بررسی كردیم. سنجش عصبی ـ روانی شامل استفاده از آزمونهای هنجاریابی شده غیرمزاحم و غیرتهاجمی است كه نسبت به كاركدهای مغز حساس هستند. در این زمینه یك تمایز بسیار مهم وجود دارد مبنی بر اینكه در رویكرد مجموعه آزمونهای استاندارد (ثابت) گروهی از آزمونها روی تمام بیماران اجرا میشوند صرفنظر از تابلوی بالینی آنها. در رویكرد انعطافپذیر (یا فرضیه آزمایی) برخی آزمونهای منتخب اجرا میشوند. كاركردهای مورد بررسی روانشناسان عصبنگر عبارتند از كاركرد عقلانی، استقلال انتزاعی، حافظه، استدلال ادراكی دیداری و كاركرد زبانشناختی. آزمونهای تشخیصی عصبی نیز برای تشخیص مشكلات مورد استفاده قرار میگیرند. سپس از ارزیابی روانشناس عصبنگر برای تدوین و اجرای مداخله یا توانبخشی مناسب استفاده میشود. برنامه توانبخشی باید حداكثر سودمندی را داشته باشد و از جهت تعداد مجریان و میزان نظارت لازم، مقرون به صرفه باشد.
روانشناسی بالینی فیرس


