افرادی که با عنوان شخصیتهای جدا توصیف شدهاند برای حرکت به دور از مردم و حفظ کردن فاصله عاطفی برانگخته میشوند. آنها نباید دوست بدارند، متنفر شوند، با دیگران همکاری کنند یا به هر شکلی درگیر شوند. آنها برای رسیدن به این جدایی کامل، سعی میکنند خودبسنده شوند. اگر قرار باشد که آنها به صورت شخصیتهای جدا عمل کنند، باید به امکانات خودشان تکیه کنند که در این صورت، باید کاملا رشد یافته باشند.
شخصیتهای جدا میل زیادی به خلوت و تنهایی دارند. آنها نیاز دارند که بیشتر اوقات خود را تنها سپری کنند و حتا گوش کردن به موسیقی، آنها را آشفته میکند. نیاز این افراد به استقلال، آنها را نسبت به هر گونه تلاش برای تاثیرپذیری، وادار شدن به انجام کاری، یا متعهد شدن، حساس میکند. شخصیتهای جدا باید از تمام قید و بندها، از جمله جدولهای زمانبندی، تعهدات بلند مدت نظیر ازدواج یا وام و گاهی حتا فشار کمربند یا کراوات، اجتناب کنند.
آنها باید احساس برتری کنند، اما نه به صورت شخصیتهای پرخاشگر. چون افراد جدا نمیتوانند به طور فعال برای برتری با دیگران رقابت کنند – که به معنی درگیر شدن با دیگران است – معتقدند که عظمت آنها باید به طور خودکار، بدون این که تلاشی به خرج دهند، شناخته شود. یکی از جلوههای احساس برتری این است که فرد بینظیر است و با هر کس دیگری تفاوت دارد.
شخصیتهای جدا، تمام احساسات نسبت به دیگران، مخصوصا احساس عشق و نفرت را انکار کرده و از آنها جلوگیری میکنند. صمیمیت به تعارض منجر خواهد شد، پس باید از آن اجتناب کرد. شخصیتهای جدا به خاطر این محدودیت عواطفشان، بر عقل، منطق و هوش تاکید زیاد میکنند.
شباهت تیپ شخصیتی آدلر و هورنای
احتمالا به شباهت سه تیپ شخصیت که هورنای مطرح کرد با سبکهای زندگی در نظریه شخصیت آدلر توجه کردهاید. شخصیت مطیع هورنای شبیه تیپ گیرنده آدلر، شخصیت پرخاشگر شبیه تیپ سلطهجو و شخصیت جدا به تیپ دوریجوی او شباهت دارد. این نمونه دیگری از تاثیر عقاید آدلر بر توجیهات بعدی شخصیت است.
هورنای دریافت که در شخص روانرنجور، یکی از این سه گرایش حاکم است و دو گرایش دیگر با شدت کمتری وجود دارند. برای مثال، کسی که عمدتا پرخاشگر است، به اطاعت و جدایی هم مقداری نیاز دارد. گرایش روانرنجور مسلط، رفتارها و نگرشهای فرد را نسبت به دیگران تعیین میکند. این همان شیوه عمل و فکر کردن است که وظیفه کنترل کردن اضطراب بنیادی را بهتر انجام میدهد و هر گونه انحراف از آن، برای فرد تهدید کننده است. به همین دلیل، دو گرایش دیگر باید سرکوب شوند که این خود به مشکلات بیشتری میانجامد. هر گونه نشانهای دال بر این که گرایش سرکوب شده برای ابراز فشار میآورد، موجب تعارض در درون فرد میشود.
تعارض اساس سه گرایش روانرنجور
در نظام هورنای، تعارض به صورت ناسازگاری اساسی سه گرایش روانرنجور تعریف شده است؛ این تعارض اساس روانرنجوری است. همه ما، خواه روانرنجور یا بهنجار، از مقداری تعارض بین این شیوه اصولا سازش ناپذیر، رنج میبریم. تفاوت فرد بهنجار با فرد روانرنجور به شدت این تعارض مربوط میشود؛ این تعارض در فرد روانرنجور خیلی شدیدتر است. افراد روانرنجور باید برای جلوگیری از ابراز شدن گرایشهای غیر مسلط، مبارزه کنند. آنها خشک و انعطاف ناپذیرند و با تمام موقعیتها، بدون توجه به تناسب آنها، با رفتارها و نگرشهایی برخورد میکنند که مشخصه گرایش مسلط است.
در فردی که روانرنجور نیست، چنانچه شرایط ایجاب کند، هر سه گرایش میتوانند ابراز شوند. امکان دارد کسی گاهی پرخاشگر، گاهی مطیع و در مواقعی جدا باشد. این گرایشها با هم برخورد ندارند و میتوانند درون شخصیت به صورت هماهنگ ادغام شوند. فرد بهنجار، رفتارها و نگرشهای انعطاف پذیر دارد و میتواند با موقعیتهای متغیر، سازگار شود.
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: نظریههای شخصیت شولتز.


