معرفت شناسی تکوینی
شاخهای از فلسفه که به مطالعه دانش میپردازد معرفتشناسی نام دارد. بر اساس نظر پیاژه، معرفتشناسی مسئله رابطه بین سوژهی در حال عمل یا تفکر و ابژههای تجربه اوست. پیاژه به دنبال پاسخ همان سؤالاتی رفت که فلاسفه را به مدت چندین قرن مشغول خود ساخته بود: چگونه از وجود چیزی آگاه میشویم؟ آیا دانش عینی، که تحت تأثیر ماهیت داننده نیست، ممکن است؟ آیا ایدههای فطری یا ذاتی ویژهای وجود دارد یا باید تمام دانش را کسب کرد؟ به نظر میرسد تمام نوشتههای پیاژه تلاشی برای پاسخ به این سؤالات در حوزههای محتوایی مختلف است، مثل ریاضیات، برهان اخلاقی، و زبان.
سفر پیاژه به قلمرو روانشناسی رشد ما را به قسمت تکوین از اصطلاح معرفت شناسی تکوینی هدایت میکند. در این بافت کلمه تکوینی نه به چیزهای ذاتی، که معنای معمول امروز است بلکه به رشد یا پیدایش بر میگردد.
پیاژه احساس کرد که میتواند با مطالعه تغییرات رشدی در فرآیند شناختن (دانستن) و در سازماندهی دانش، جوابهایی برای پرسشهای سنتی معرفتشناسی بیابد. دغدغه او درباره موضوعات کلاسیک معرفت شناسی، علاقهاش به چیزی را توضیح میدهد که فلاسفه به طور سنتی به عنوان ردههای اندیشه در نظر گرفتهاند: زمان، مکان، علیت و کمیت. پیاژه در این اندیشه بود که چگونه و چه زمان کودک کودکان درک میکنند که دو شیء نمیتوانند همزمان یک مکان را اشغال کنند. اینکه اشیاء حتی زمانی که در دید نیستند هم وجود دارند و اینکه دو رویداد مجاور میتوانند رابطه علّی داشته باشند. درک این مفاهیم برای کودکان ممکن است به اندازهی درک سیاه چالهها در فضا یا نظریه نسبیت برای بزرگسالان دشوار باشد.
علاوه بر معرفت شناسی تکوینی، پیاژه میتواند یک معرفتشناس تجربی نام گیرد. او فرضیههای تجربی را فرمولبندی کرد که میتوانستند مورد آزمون قرار بگیرند. به عنوان مثال، وی با پیگیری ایجاد مفاهیمی چون زمان، مکان و علیت نحوه دریافت این مفاهیم توسط انسان را بررسی میکند. یکی از عمدهترین دستاوردهای پیاژه، معرفت شناسی پیاژهای بوده است: ازدواج فلسفه و روش علمی، منطق و واقعیت.
راه حل ساده اما انقلابی پیاژه برای حل مسئله معرفتشناختی این بود که دانش یک فرآیند است نه یک وضعیت. دانش یک رویداد یا رابطهای بین داننده فعال و دانسته است. کودک یک توپ را با کنش روی آن (عمل فیزیکی یا ذهنی) میشناسد یا درک میکند. افراد به طریقی دانش را ایجاد میکنند. آنها نقشی فعال در فرآیند شناخت دارند و حتی به شکل دانش هم کمک مینمایند. انسانهای آگاه و باهوش به طور فعال اطلاعات محیط را انتخاب و تفسیر میکنند. آنها به طور منفعل اطلاعات را جذب نمیکنند تا انباری از دانش ایجاد شود.
دانش کودکان از جهان همزمان با رشد سیستم شناختی آنها تغییر میکند. همزمان با تغییر داننده، دانسته هم تغییر میکند. یک نمونهی ملموس، دانش مربوط به روابط در فضا/مکان است. کودکان یک دانش عملی درباره نزدیک و دور، بالا و پایین میسازند. بچههای بزرگتر نقشه شناختی انتزاعیتری از روابط بین اشیاء در محیط خود درست میکنند. کودکان فضا را با سینه خیز رفتن و به دنبال اشیاء گشتن میشناسند. توجه کنید که در هر دو مورد تعاملی مداوم بین داننده و جهان بیرون وجود دارد.
یکی از دلالتهای ضمنی نظریه معرفت شناسی تکوینی پیاژه این است که دانش متمایل/متعصب است، تا زمانی که احتمالاً در پایان مرحلهی آخر در بعضی حوزهها این مسئله رفع شود. تجربه همیشه از طریق شیوههای کنونی برای شناخت پالوده میشود. ذهن او دوربینی نیست که عکسهای مطالبق با واقعیت بگیرد. با وجود این، همزمان با رشد، ذهن بیشتر با واقعیت هماهنگ میشود.
منبع: روانشناسی رشد، پاتریشیا میلر ترجمه بهمن فلاح و همکاران


