نظریه روانکاوی زیگموند فروید: نظریه شخصیت و نظریه درمان
معرفی مختصر زیگموند فروید
فروید سالها برای موفقیت تلاش کرد. از سال ۱۸۷۳ که در ۱۷ سالگی وارد دانشگاه وین شد تا مشغول شدن به پژوهشگری در یک مؤسسه فیزیولوژی، تا دریافت درجه دکترا در سال ۱۸۹۱ و دستیاری در عصبشناسی، همواره انتظار داشت که تلاش زیاد و تعهدش منجر به شهرت و موفقیت مالی شود.
او نمیخواست در مقام پزشک کار کند اما متوجه شد که مزایای پژوهش و فرصتهای پیشرفت علمی برای یهودیها بسیار محدود است. سرانجام پس از ازدواج در ۳۰ سالگی کار خصوصی رضایت بخشی را آغاز کرد. با وجود این فروید حاضر بود موفقیت مالی را که با دشواری به دست آورده بود به مخاطر بیاندازد تا به همکارانش اطلاع دهد که بر اثر کار کردن با بیمارانش به چه عقیدهای رسیده است:
«اساس روانجوری تعارض جنسی است، یا به بیان دقیقتر تعارض بین تعاملات غریزی نهاد و مجازات اجتماعی به خاطر بیان علنی این تمایلات».
سرانجام در اوایل دههی ۱۹۰۰، کارهای پرمخاطرهی فروید را به تدریج دانشمندانی مثل ویلیام جمیز در اواخر عمرش، در مقام نظامی به رسمیت شناختند که روانشناسی قرن بیستم را شکل خواهد داد.
فروید پیش از جنگ جهانی دوم از وین به لندن مهاجرت کرد و با وجود اینکه گرفتار آثار مخرب سرطان استخوان بود به کارش ادامه داد. او در ۸۵ سالگی احتمالاً بر اثر خودکشی به کمک یک پزشک در گذشت و جامعترین نظریهی شخصیت، آسیبشناسی روانی و رواندرمانی را که تاکنون ابداع شده است به جا گذاشت. با روان حامی همراه باشید.
نظریه روانکاوی شخصیت
نظریه روانکاوی فروید پیچیده است. او شخصیت را از شش دیدگاه گوناگون بررسی کرده است:
- مکاننگاری (توپوگرافیک): شامل شیوههای کارکرد هشیار در مقابل ناهشیار
- پویشی: تعامل نیروهای روانی
- تکوینی: خاستگاه و رشد پدیدههای روانی از منظر رشد که از طریق مراحل روانی جنسی شامل دهانی، مقعدی، آلتی، نهفتگی و تناسلی
- اقتصادی: توزیع، تغییر شکل و مصرف انرژی
- ساختاری: دربارهی واحدهای کارکردی پیوسته نهاد، خود و فراخود
- انطباقی: آمادگی ذاتی فرد برای تعامل با مجموعههایی از محیطهای در حال تحول عادی و پیشبینیپذیر
بر اساس این دیدگاهها، روانکاوی مدلی متکی بر تعارض است که به شکلگیری مصالحه میانجامد. ذهن گرفتار تعارض پیوسته بین نیروهای ناهشیار و هشیار است، بین چیزی که فرد بلافاصله خواستار آن است و چیزی است که جامعه میپذیرد. در نهایت رفتار انسان بالغ نمایانگر مصالحه بین این تعارضهای مغایر است. نهاد خواستار به دست آوردن فوری غذا، ارضای جنسی، آرامش جسمانی و ستایش است، اما فراخود مانع از این لذتهای مادی و فوری میشود. بنابراین همواره مصالحه میکنیم: تا زمان و مکان پذیرفتنی برای خوردن، برقراری رباطه جنسی، اجابت مزاج، و به دست آوردن توجه کامل منتظر میمانیم.
فروید بر این باور بود که نیروهای پویشی بنیادی برانگیزنده شخصیت، اروس (زندگی و میل جنسی) و تاناتوس (مرگ و پرخاشگری) هستند. این نیروهای مکمل یکدیگر غریزههایی هستند که مبنای جسمانی دارند اما در خیالپردازیها، آرزوها، احساسات، افکار و به طور مستقیم در اعمال بیان میشوند.
انسان همواره خواهان ارضای فوری تکانههای جنسی و پرخاشگرانه است. اصرار بر ارضای فوری منجر به تعارضهای اجتنابناپذیر با قواعد اجتماعی میشود که تأکید دارند اگر قرار بر این باشد که نهادهای اجتماعی از جمله خانواده، پایدار و سازمانیافته بماند، باید امیال جنسی و پرخاشگری تا حدودی کنترل شود. انسان مجبور است ساز و کارهای دفاعی یا کنترلیهای درونی ایجاد کند از باین تکانه های جنسی و پرخاشگرانه به شکل انفجارهای کنترل نشدنی جلوگیری میکند. بدون این دفاعها، دنیای متمدن، به جنلگی از حیوانات تجاوزگر و ویرانگر تبدیل خواهد شد.
شکلگیری مکانیزمهای دفاعی مانع از آن میشود که انسانها از تمایلات درونی بنیادی تجاوز و تخریب آگاه شوند. در اینجا فرض میشود که اگر انسانها به چنین تمایلاتی آگاه نباشند میتوانند بر اساس آنها دست کم به طور مستقیم عمل کنند. این دفاعها فرد را از خطر تنبیه شدن بر اثر زیر پا گذاشتن قواعد اجتماعی درو نگه میدارد.
همچنین دفاعها مانع از احساس اضطراب و گناهی میشود که ممکن است بر اثر میل به زیر پا گذاشتن قواعد والدین و اجتماع ایجاد شود. برای اینکه دفاعها به طور مناسبی عمل کنند شخص باید از مکانیزمهایی که مانع از ورود تکانههای جنسی و پرخاشگرانه به آگاهی میشود بیخبر بماند. در غیر این صورت فرد با وضعیت دشواری روبرو میشود که شبیه مخفی کردن راز از کودک سه سالهای است که میداند رازی دارید: سماجت مداوم برای اطلاع از چیزی که مخفی نگه داشته شده طاقتفرسات.
اساس شخصیت در نظریه روانکاوی
اساس شخصیت از در نظریه روانکاوی تعارض ناهشیار بین تکانههای جنسی و پرخاشگرانه فرد، قواعد اجتماعی با هدف کنترل این تکانهها، و مکانیزمهای دفاعی کنترلکنندهی تکانهها به شیوهای است که در عین آنکه تا حدی اجازه ارضای مستقیم و بی خطر تکانهها را میدهد، احساس گناه و اضطراب را در کمترین حد نگه میدارد.
البته تفاوت شخصیت بهنجار و روانرنجور صرفاً در شدت یا درجه است. موقعی که تعارضهای ناهشیار بسیار شدید، بسیار آزارنده و مکانیزمهای ناشی از آنها بسیار محدودکننده باشند، نشانههای روانرنجوری ظاهر میشود. هر چند که همه شخصیتها بر محور تعارضهای ناهشیار قرار دارند، افراد از نظر تکانههای خاص، قواعد، اضطرابها، و دفاعهای در تعارض با هم، با یکدیگر تفاوت دارند. تفاوتها بستگی به مرحله خاصی از زندگی دارد که تعارضهای فرد در رخ میدهد. از نظر فروید مراحل زندگی عمدتاً از طریق آشکار شدن میل جنسی در مراحل دهانی، مقعدی، آلتی و تناسلی تعیین میشود. تجربههای متفاوت در جریان هر یک از این مراحل در تعیین انواع ویژگیها و شخصیتهای ناشی از آنها نقش مهمی دارد.
منبع: نظریه های رواندرمانی و مشاوره، پروچاسکا و نورکراس


