در مطلب قبلی دربارهی تعریف شخصیت و تجزیه و تحلیل قسمتهای مختلف آن برایتان توضیحاتی ارایه دادم. در این مطلب قصد دارم دربارهی نظریه های شخصیت مطالبی را خدمتتان عرض کنم.
بعد از اینکه ما دانستیم که شخصیت چیست و آن را تعریف کردیم باید ببینیم نظریه های شخصیت به دنبال چه چیزی هستند؟ و اصولاً یک نظریه برای اینکه در حوزهی نظریه های شخصیت قرار بگیرد باید به چه موضوعاتی پرداخته باشد؟ پرسشهایی که یک نظریهی شخصیت باید آنها را پاسخ بدهد کدام است؟
سوالات اساسی در نظریه های شخصیت
۱. به نظر میرسد اولین چیزی که ما دوست داریم با مطالعهی شخصیت دربارهی آن اطلاعات کسب کنیم این است که انسانها شبیه چهچیزی هستند؟ این سوال در واقع برخاسته از کنجکاوی ما درباره ماهیت انسان است. نظریه های شخصیت وقتی میخواهند به این سوال پاسخ دهند به خصوصیات فرد و ارتباط این خصوصیات با یکدیگر میپردازند.
۲. دومین سوالی که یک نظریه شخصیت باید برای آن پاسخی فراهم آورد این است که عوامل تعیینکنندهی شخصیت کداماند؟ به عبارت دیگر چطور یک نفر در حال حاضر دارای چنین شخصیتی است؟ به طور سنتی نظریه های شخصیت در توضیح عوامل تعیینکنندهی شخصیت دو عامل را در نظر میگیرند: وراثت و محیط.
۳. مهمترین سوالی که یک نظریه شخصیت موظف است به آن توضیح دهد از این قرار است که چرا یک فرد رفتارهای خاصی را انجام میدهد؟ بنابراین نظریه شخصیت باید دلایل رفتارهای انسان را بتواند توضیح دهد. اگر دقیقتر بررسی کنیم متوجه میشویم که هنگام پیدا کردن دلایل رفتارها درواقع داریم انگیزش انسان را بررسی میکنیم.
اگر بخواهیم این مطالب را دستهبندیتر کنیم و آنها را مشخصتر و دقیقتر پاسخ بدهیم بهتر است آنها را به پنج دسته تقسیم کنیم. این پنج موضوع، موضوعاتی هستند که اکثر نظریههای شخصیت یعی در بررسی آنها داشتهاند.
- ساختار یا واحدها یا سنگبنای شخصیت
- فرآیندها یا جنبههای پویای شخصیت. منظور همان انگیزههاست
- نمو و رشد یا اینکه ما چگونه به صورت انسان ویژهای که هر کدام از ما هستیم در میآید
- آسیبشناسی یا ماهیت و علل ناسازگارانه شخصیت
- تغییر یا اینکه افراد چگونه تغییر میکنند یا در برابر آن مقاومت میکنند
ساختار
مفهوم ساختار به جنبههای پایدارتر و مقاومتر شخصیت اطلاق میشود. این مفاهیم استخوانبندی یک نظریه را تشکیل میدهند. در این برداشت، ساختارها با اجزاء بدن و یا مفاهیمی مانند اتم و مولکول قابل مقایسهاند. مفاهیم ساختاری از قبیل پاسخ، عادت، صفات و تیپ، مفاهیم رایجی هستند که در توصیف افراد مورد استفاده قرار میگیرند.
نظریه های شخصیت در به کارگیری انواع واحدها یا مفاهیم ساختاری از یکدیگر متفاوتاند. این نظریهها همچنین در نحوهی سازماندهی این واحدها نیز با هم فرق دارند. بعضی از نظریهها نظام ساختاری پیچیدهای دارند، نظامی که در آن اجزاء متعدد تشکیلدهندهی آن به شکلهای مختلف با یکدیگر مرتبطاند. بعضی از این نظریهها نظام ساختاری سادهای دارند و اجزاء معدود تشکیل دهندهی آن ارتباط چندانی با یکدیگر ندارند.
تفاوت دیگر نظریههای شخصیت با هم در این است که تا چه حد واحدهای ساختاری را به صورت سلسله مراتبی سازمانیافته در نظر میگیرند، یعنی بعضی از واحدهای ساختاری تا چه از حد گونه برتر تلقی شده و بنابراین بر کنش واحدهای درگیر نظارت میکنند.
نظریههای شخصیت نیز در تعداد و نوع واحدهای ساختاری مورد تأکید و در میزان پیچیدگی یا سازماندهی درون این نظام از یکدیگر متفاوند.
فرآیند
مفاهیم پویا و انگیزشی به جنبههای فرآیندی رفتار انسان دلالت دارند. سه نوع مفهومسازی در انگیزش مورد توجه روانشناسان شخصیت بوده است: انگیزههای مبتنی بر لذت، انگیزههای رشد یا خودشکوفایی و انگیزههای شناختی.
مفاهیم انگیزشی لذتگرایانه بر کسب لذت و دوری از درد استوار است. این نظریهها به دو دسته تقسیم میشوند: الگوهای کاهش تنش و الگوهای مشوق. طبق نظریههای کاهش تنش، نیازهای زیستی درون ارگانیسم موجب تنش میشوند و فرد با راضا این نیازها، در صدد کاهش تنش بر میآید. برای مثال گرسنگی و تشنگی تنشزاست ولی میتوان آن را با خوردن و آشامیدن کاهش داد. اصطلاح سائق معمولا در مورد تنشهای درونی به کار میرود و در نتیجه آن افراد فعال شده در جهت کاهش تنش هدایت میشوند.
در مقابل الگوهای کاهش تنش، در الگوهای مشوق، بر هدفها، نتایج یا انگیزههایی که فرد در جستجوی آ«هاست تأکید میشود. برای مثال فردی ممکن است در جستجوی پول، شهوت، پذیرش اجتماعی، یا قدرت باشد. اگرچه در اینجا به جای ایجاد تنش از درون هدف بیرونی موجب فشار است باید روشن کرد که در این مورد جستجوی لذت مورد نظر است و بین لذت دستیابی به هدف فوق رابطه برقرار شده است. به همین دلیل به نظریههای مشوق و کاهش تنش نظریههای لذتمدار یا لذتجو گفته میشود.
برخی دیگر از نظریهها بر تلاش ارگانیسم در دستیابی به رشد و خودبسندگی تأکید دارند. در این دیدگاه، افراد در جستجوی رشد و به منصه ظهور رساندن تواناییهای خود هستند، حتی اگر به قیمت افزایش تنش تمام شود.
در نظریههای شناختی انگیزش، بر تلاش انسان در درک و پیشبنی رویدادهای جهان تأکید میشود. بر اساس این نظریهها فرد به جای جستجوی لذت و خودبسندگی نیاز به ثبات دانستن دارد.
رشد و نمو
یکی از مباحثی که در روانشناسی شخصیت مطرح است، تأکید بر تفاوتهای فردی و رشد ویژگیهای منحصر به فردی است که موجب بالندکی ما شده است. معمولاً عوامل تعیینکنندهی شخصیت به دو گروه تعیینکنندههای ارثی و محیطی تقسیم میشود.
آسیبشناسی روانی و تغییر رفتار
در تبیین جنبههای مختلف رفتار انسان، یک نظریهی کامل شخصیت باید توضیح دهد که چرا بعضی از افراد با فشارهای روانی زندگی روزانه کنار میآۀیند و به طور کلی به ارضاء دست پیدا میکنند در حالی که بعضی واکنشهای آسیبشناختی (رفتار غیرعادی ناشی از علل روانشناختی) از خود بروز میدهند. به علاوه هر نظریه باید روشهای درمانی یا شیوههایی برای اصلاح وجوه آسیبشناختی رفتار ارائه کند. اگرچه همه نظریهپردازان شخصیت درمانگر نیستند اما یک نظریه کامل شخصیت باید توضیح دهد که چرا و چگونه بعضی از افراد تغییر میکنند و یا در مقابل تغییر مقاومت مینمایند.
?حمید بهرامیزاده


