آسیبشناسی روانی روانکاوی در نظریه زیگموند فروید
چون همه شخصیتها بر اثر تعارض و تثبیتهای اجتنابناپذیر در مراحل پیشتناسلی دست کم تا اندازهای نابالغاند همه در قبال اختلالهای روانی آسیبپذیرند. هر چه تعارضها و تثبیتها در اوایل زندگی زودتر رخ داده باشد آسیبپذیری ما بیشتر است زیرا انرژی بیشتری از ما صرف دفاع در مقابل تکانههای پیشتناسلی میشود و انرژی کمتری برای مقابله با فشارهای روانی بزرگسالی باقی میماند.
به نقل از روان حامی، البته شخصیتهای دهانی، مقعدی، آلتی که از خود به خوبی دفاع میکنند ممکن هیچ گاه دچار فروپاشی نشوند مگر اینکه در شرایط محیطیای قرار بگیرند که موجب فشار روانی و منجر به تشدید ساز و کارهای دفاعی و شکلگیری نشانههای بیمارگون شود.
رویدادهای آشکارساز مانند مرگ یک عزیز، پیشنهاد یک رابطهی جنسی نامشروع یا بیماری، تکانهای را تحریک میکند که افراد در تمام طول زندگی آن را مهار کردهاند. آنان به این رویداد فعال در سطح ناهشیار به گونهای واکنش نشان میدهند که گویی تکرار یک تجربهی دورهی کودکی مثل طرد شدن از سوی یک والد یا میل به رابطهی جنسی منع شده است. واکنشهای کودکانهی آنان منجر به وحشت از این میشود که مهار تکانههایشان را از دست بدهند و تنبیهی، مثل جدایی و اختگی رخ دهد که در تمام طول زندگی از آن هراس داشتهاند.
همچنین این افراد وحشتزده هستند زیرا احساس میکنند که شخصیت واقعی آنان را از همپاشیدگی تهدید میکند. شخصیت آنان همواره از موازنهی شکنندهی ویژگیها و دفاعهایی تشکیل شده که تکانهها را در سطح امنی حفظ میکنند. این افراد همانند کودکان از این میترسند که شخصیت برزگسال آنان متلاشی و در نهایت غرایز کودکانه بر آنان مسلط شود. این افراد در سطح ناهشیار همان تعارضهای کودکانهای را دوباره تجربه میکنند که روزگاری موجب رشد شخصیت آنان بود و اینک شخصیت آنان را تهدید به از همپاشیدگی میکند.
شخص در مقابل چنین تهدیدهایی به شدت برانگیخته میشود تا برای جلوگیری از ورود تکانهها به هشیاری هر مقدار انرژی که لازم است صرف کند. این موضوع ممکن دفاعهای قبلی را به حدی وخیم کند که بیمارگون شوند. برای مثال زن ازدواج کردهای که با پیشنهاد رابطهی نامشروع روبرو شده است و میل شدیدی به رابطهی جنسی منعشده دارد ممکن است به سرکوبی شدیدتر چنین تمایلاتی بپردازد.
او خیلی زود بهکلی خسته میشود و ممکن است نشانههای دیگر خستگی روانی را نشان دهد اما دست کم حتی اگر بخواهد رابطهی جنسی هم برقرار کند دیگر برای ان کار انرژی نخواهد داشت. در حالی که مدام از خستگی گله میکند زیرا بهتر است به جای احساس وحشت از برونریزی تمایلات کودکانهاش خسته باشد. زنی که در مورد رابطهی جنسی منعشده چنین تثبیتها و تعارضهای شدیدی ندارد شاید به سادگی پشنهاد را رد کند یا اگر فکر کند که ارزش خطر کردن دارد آن را بپذیرد.
وقتی فردی به رویدادهای زندگی چنان واکنش افراطیای نشان دهد که نشانههای بیمارگون ظاهر شود، از دیدگاه فرویدیها آشکار است که این نشانهها در واقع دفاع در مقابل تکانهها و اضطرابهای کودکانهی نپذیرفتنی است. در بسیاری از موارد، نشانهها همچنین به منظور بیان غیرمستقیم خواستههای نپذیرفتنی شخص به کار میرود.
وقتی نشانههای بیمارگون هم به عنوان دفاع در مقابل تکانههای نپذیرفتنی و هم بیان غیرمستقیم این خواستهها به کار میرود، نشانهها در مقابل تغییر دو برابر مقاوم است. سایر منافع ناشی از نشانههای بیمارگون مثل دریافت توجه از اشخاص محبوب یا از دکترها منافع ثانوی است و نشانهها را در مقابل تغییر حتی مقاومتر میکند.
پاسخهای ناهشیار از تفکر در فرآیند نخستین که غیرمنطقی است پیروی میکند. وقتی اشخاص در سطح ناهشیار پاسخ میدهند از هیچ فرآیند استدلالی به طور منظم پیروی نمیکنند بلکه واکنش فرآیند نخستین آنان به خودی خود غیرمنطقی است.
پاسخدهی بر اساس فرآیند نخستین همچنین بیزمان، یعنی بدون تمایز بین گذشته، حال و آینده است. در سطح ناهشیار همهچیز در زمان حال جریان دارد بنابراین همان تکانهها و اضطرابهایی که ده سال قبل وجود داشته فراخوانده میشود.
ویژگی دیگر تفکر در فرآیند نخستین جابهجایی است که شامل انتقال دادن انرژیها از اندیشههای دارای بار هیجانی زیاد به اندیشههای خنثیتر است.
تفکر در فرآیند نخستین همچنین نمادین است که معنی آن جز به جای کل است. یعنی هر جز یک رویداد نمایانگر کل آن است. سرانجام تجربهی فرآیند نخستین شامل هم محتوای آشکار و هم محتوای نهفته است: محتوای آشکار یا هشیار فقط بخش کوچکی از معنی پنهان یا نهفتهی رویدادهاست.
منبع: نظریه های رواندرمانی و مشاوره پروچاسکا و نورکراس


