آیا اختلالات روانی افسانه اند؟
توماس ساز روانپزشک، با انتشار کتاب افسانه بیماری روانی در سال ۱۹۶۱، بحث تلخی را پیش کشید که همچنان داغ است. او این ادعای تعجب آور را مطرح کرد که چیزی به نام «بیماری روانی» وجود ندارد. ساز بحث خود را با جدا کردن مریضی مغز و مریضی ذهن شروع میکند. ساز امراض مغزی مثل صرع را قبول دارد ولی «مریضی بودن» اختلالات روانی را نمیپذیرد و آنها را «مشکلات زندگی» میداند. مثلا فرض کندی شخصی میگوید بدنش مرده است. او رفتارهای عجیبی دارد ولی نقص جسمی یا مریضی ندارد به نظر ساز، این آدم اختلال روانی ندارد بلکه باورهای ناسازگارانهای دارد. با روان حامی همراه باشید.
از نظر ساز، در اینجا بحث معنایی صرف مطرح نیست. فرض کنید «مشکلات زندگی» ناشی از تعامل با دیگران هستند. ساز میگوید این درست نیست که مشکلات اجتماعی را «بیماری روانی» در نظر بگیریم و آنها را طبق مدل پزشکی، با دارو درمان کنیم. آیا متخصصان بهداشت روانی باید به کسی که با باور عجیب مرده بودن بدنش، دیگران را فقط میترساند و نگران میکند، برچسب «اختلالات روانی» بزنند و به او دارو بدهند؟
یک نمونه غمانگیز «مشکلات زندگی»، اختلال گسست هویت (یعنی پیدا شدن چند شخصیت یا خود در فرد) است (براون، ۱۹۸۵). فرزندان پدر و مادرهای مبتلا به اختلال گسست هویت، علائم این اختلال را میآموزند و بروز میدهند. این ماجرا وقتی تأسفبارتر میشود که آنان را دچار اختلال روانی تشخیص داده و به آنها دارو میدهند. به نظر ساز، درمان این کودک باید درمان اجتماعی فرهنگی باشد (مثلاً آنها را از محیط ناسالم زندگیشان دور کنیم و در محیطی سالم اسکان بدهیم) و در درمان آنها باید از فنون رفتاری استفاده کنیم.
ساز در انتقادش تا آنجا پیش میرود که میگوید مدافعه جنون باید ملغی شود. ساز میگوید معنای صدور رأی بیگناه به دلیل جنون این است که این افراد اختلال روانی داشتهاند که خودش زیر سئوال است. آنها مرتکب جرم شدهاند و باید مسئولیت جرم خود را بپذیرند. سلب مسئولیت از این افراد و محروم کردن آنان از آزادی طولانیتری که پس از تحمل محکومیت عایدشان میشود، به ضرر این افراد است.
پاسخ انتقادِ ساز این است که شواهد موثقی وجود دارد که در اختلالاتی مثل اختلالات خلقی و اسکیزوفرنی، عوامل زیستشناختی دخالت دارند. در عین حال، مخالفان ساز میگویند هماکنون بسیاری از اختلالات روانی با داروهایی که در زمان انتشار کتاب ساز وجود نداشتهاند، درمان میشوند. مخالفان ساز در مورد لغو مدافعه جنون میگویند، زندانی کردن کسی که اختلال روانی دارد غیرانسانیتر از درمان اختلالش است.
همانطور که شرح و تفسیر زیر نشان میدهد، این بحث همچنان ادامه دارد: «دقت مردم در مورد خطرات برچسب مریضی مثلاً خطرات برچسب اسکیزوفرنی، افزایش یافته است و بسیاری از آنها رفته رفته متوجه شدهاند که اصلاً بحث مریضی در میان نیست» (ماسن، ۱۹۹۸، ص ۲). طرفداران ساز میگویند معرفی مشکلات آدمها به عنوان بیماری، آنها را فقط ناامید میکند.
برای رفع این اختلاف نظر، همه معتقدند که باید در مورد ماهیت واقعی «افسردگی» و «اسکیزوفرنی»، بیشتر تحقیق کنیم. هیچکس دوست ندارد به آدمهای دردمند برچسب نادرستی بزند، در مورد آنها تشخیص نادرستی بدهد و آنها را درست درمان نکند.
نظر شما چیست؟
- به نظر شما چه موقع باید به دیگران برچسب اختلال روانی بزنیم؟
- به نظر شما چه موقع مداخلات پزشکی برای اختلالات روانی مناسب هستند؟
- مدافعه جنون، تحت چه شرایطی قابل قبول است؟ چرا؟
منبع: زمنیه روانشناسی سانتراک