از ابتدای تاریخ بشر، مختار بودن آدمی، چالش فکری آزاد یا مسئول بودن را برایش به ارمغان آورده؛ چالشی که در طول سال ها با پاسخ های متفاوتی رو به رو شده است.
انواع آزادی
آزادی، به معنای خودمختاری و نفی وابستگی، ابعاد متفاوت اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و … دارد. آزادی در نوع مطلق آن، همواره در برابر سه چالش اساسی قرار داشته است: در تضاد بودن با مشیت الهی (هنگامی که خواست و اراده خداوند در مسائل در برابر خواست و اراده انسان قرار میگیرد)، قوانین علمی و طبیعی (پدیدههای طبیعی که بدون اراده و اختیار انسان به وقوع میپیوندند) و نظریات جبرگرایانهای چون نظریات فروید و مارکس ( بیاراده بودن یا با ارادهای نسبی رفتار کردن در قبال پدیده ها).
آزادی در این نوع، پیوستگی فراوانی با اراده دارد، حتی به طوری که کانت، آزادی را صفتی برای اراده میداند.
آزادی از نوع سیاسی، اجتماعی و اخلاقی آن همیشه فضیلت و فعلی مثبت تلقی شده؛ جملاتی از بزرگان این انواع آزادی را میستاید:
آزادی، تنها در جوامع آگاه، مجال وجود خواهد یافت. “بنجامین راش” آزادی، چیزی جز امکان تغییر جهان نیست.”کانت” وقتی از پیشداوری های زشت خود خلاص شدید؛ تقریبا آزاد خواهید بود
وجهی دیگر از آزادی
آزادی سکه ای دو رویه است، وجه اول آن، نشان دهنده نیرو و تمامیت سلطهی انسان بر طبیعت و قدرت عقلانی اوست؛ اما آزادی، وجه تیرهی کمتر شناخته شده ای نیز دارد که آمیخته با رنج وجودی است. این وجه از آزادی، که آن را آزادی وجودی مینامیم؛ موجب تفرد، تنهایی و ناامنی بیشتر در جهان و زندگی است. نوعی از آزادی، که کانت آن را از لحظهی تولد همراه با ما میداند، همان نوع از آزادی، که به تعبیر وی، نه دادنی و نه گرفتنی است.
هنگامی که سارتر با تحکم بیان میکند که: “انسان محکوم به آزادی ست” همان نوع آزادی از نظر هایدگر تداعی میشود که ذاتش، پیشی گرفته بر وجود انسان است “( قبل از انسان وجود داشته است )”. انسان صرفا کارگزار آزادی است . از نظر این فلاسفه آزادی انتخاب ما نیست و در حقیقت ما مجبور به آزاد بودن هستیم؛ ذات آزادی و انتخابگری با هستی و وجود انسان سرشته است.
شاید این تعابیر از آزادی، با وجود محدودیت هایی که در طبیعت یا اجتماع هر انسان وجود دارد، مورد تردید قرار بگیرد؛ اما حقیقت این است که هر فرد در قالب محدودیت ها و شرایط خود حق انتخاب دارد و آزاد است که انتخاب کند، در حقیقت حتی در جبری ترین شرایط نیز، دارای دو انتخاب واکنش نشان دادن و یا انفعال را است؛ که اگر تصمیم به انفعال و انتخاب نکردن هم بگیرد؛ خود نوعی انتخاب و استفاده از آزادی، برای انتخاب نکردن است.
مسئولیت
اما آنچه پذیرفتن این آزادی را دشوار میسازد، مسئولیتی ست که از پی آن میآید. در واقع مسئول بودن، نه تنها با آزاد بودن تناقض ندارد؛ بلکه محصول و نتیجه مستقیم آزادی است. منظور از مسئول بودن گماشته شدن به عملی از سوی عاملی خارجی نیست؛ بلکه مسئولیت، پیامد ناگزیر آزادی و انتخاب کردن و تصمیمی است که خود فرد گرفته است.
آزاد بودن به معنای مطلق رها بودن از مشیت یا دستوری الهی، طبیعی یا انسانی، این بار سنگین را به دوش بشر میاندازد که هر یک از انتخاب هایش، زندگی اش را شکل میدهد و “چیزی” وجود ندارد که بتواند مسئولیت ناکامی ها و اشتباهات وی را به عهده بگیرد.
این آزادی و انتخاب و مسئولیت در جایی خارج از انسان قرار ندارد( انتخابی نیست که کسی آن را انتخاب کند یا از پذیرش آن سرباز زند ) و سرشته با طبیعت و وجودش میباشد. اما در عین حال فهم و درک و پذیرش آن رنج و اضطرابی را به همراه میآورد.
اضطراب
اضطراب بیپایگی اصطلاحی رایج برای تجربه ذهن آگاهی از مسئولیت( آگاهی فرد برای اولین بار از مفهوم آزادی و مسئولیت ناشی از آن، در صورتی که این مفاهیم از ابتدای تولد همراه وی بودهاند ) است که برخی آن را عمیقتر از اضطراب مرگ دانسته و اضطراب مرگ را نمادی از اضطراب بیپایگی میدانند؛ به دوش کشیدن مسئولیت زندگی، تنهایی در پذیرش این مسئولیت و مرگی که هنگام فرا رسیدنش اگر درست از آزادی مان استفاده نکرده و خوب انتخاب نکرده باشیم معنای زندگیمان را تحت الشعاع قرار میدهد حاصل آزادی و بار مسئولیتی است که بر شانه هایمان نهاده شده، تمام ویژگی های وجودی مان را درگیر خود کرده و اضطرابی سنگین را برایمان به ارمغان میآید.
از منظر کییرکگور، هر فردی آزاد است که راه های زندگیاش را خودش برگزیند؛ و همین آزادی است که سرچشمه پیدایش اضطراب و دلهره است؛ زیرا که گزینش، مسئولیتی در برابر زندگی خویشتن را به همراه خود میآورد.
با وجود عمیق بودن و اهمیت این اضطراب، دریافتن آن در سطح زندگی روزمره، آسان نیست؛ معمولا در جرقههایی مانند تصمیم گیری های کلیدی و عمل خودمختار است که فرد متوجه این اضطراب میشود، سنگینی و تحمل بار این اضطراب، به قدری زیاد است که انسان به آسانی قادر به پذیرش آن نیست و در نتیجه، در جستجوی ساختارهایی عظیم تر برمیآید تا این آزادی را محدود کرده، قدرت انتخاب برای زندگی خویش را به عهده دیگری بگذارد و مسئولیت آن را به دیگری واگذار کند؛ همانطور که اریک فروم بیان میدارد: “برای این افراد حتی وجود یک مستبد خودکامه، بهتر از بی پیشوا بودن و تنها رها شدن با مسئولیت زندگی خویش است.”
راهکار اگزیستانسیال
در رویکرد اگزیستانسیال برای درمان این اضطراب که وجودش با هستی انسان درآمیخته است، بهترین گام در ابتدا آگاه شدن از حضور این مفهوم در زندگی و سپس پذیرش این آزادی و به دنبال آن پذیرش مسئولیت ساختن زندگی است.
در این مورد مطرح میشود که اگر فرد نخواهد این مسئولیت را بپذیرد در حقیقت نمیتوان کمک چندانی به وی کرد.
فرد باید این مسئولیت را در انتخاب و ساختن معنا برای زندگی خود بپذیرد، رنج و بار این مسئولیت را به عهده بگیرد تا دچار انفعال و عدم کنشگری و یا حتی تقدیرگرایی افراطی نگردد بلکه به صورت فعال برای انتخاب بهتر تلاش کرده و به زندگی خود معنا ببخشد.
انسان وقتی صبح با قلب گرفته بیدار میشود و مجبور است قبل از اینکه مجددا بخوابد پانزده ساعت وقتکشی کند دیگر آزادی به چه دردش میخورد؟!
با خود گفت: آزادی به زیستن کمک نمیکند! “ژان پل سارتر”
منابع:
_یالوم، اروین (۱۳۹۱)، روان درمانی اگزیستانسیال؛ مترجم: سپیده حبیب، تهران: نشرنی
_آزادانی، زکیه؛ بهشتی، سید محمد رضا (۱۳۹۷) ، آزادی اگزیستانسیال و آزادی استعلایی در اندیشه هایدگر، حکمت و فلسفه، ۱، ۲۴_۷
_ مظاهری، حبیب؛ علیزمانی، امیر عباس (۱۳۹۶) ، بررسی راه های مواجهه با رنج اگزیستانسیال و راه های گریز از رنج آزادی از منظر اروین یالوم و مولانا، جستار های فلسفه دین، ۱، ۱۰۷_۸۹
_ محمد رضایی، محمد (۱۳۹۰) ، آزادی و خودمختاری انسان از دیدگاه کانت و نقد و بررسی آن، انسان پژوهی دینی، ۲۵، ۳۳_۲۱