در جدا افتادن از خود، دیگران و دنیا، احساسی بس دردناک و دشوار برای به دوش کشیدن وجود دارد که آن را تنهایی مینامند. وحشت و دردی که بیگمان همه ی ما در زندگی برای دفعاتی تجربه اش کردهایم و آشنای نه چندان دوست داشتنی، که با وجودمان لمسش کردهایم به جهت همین دردناک بودن سختی و البته همگانی بودن آن؛ بهتر است که پنجره ای جهت آشنایی با مفهوم تنهایی اگزیستانسیال بازکرده و راهی جهت تسکین یا حل آن بیابیم.
تنهایی از دیدگاه اگزیستانسیال
دیدگاهی که در آن تنهایی، به صورت مفهومی اساسی و بنیادی مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفته، رویکرد وجودی یا اگزیستانسیال است. از پنجره ی این دیدگاه؛ مفهوم تنهایی سه نوع درون فردی، بین فردی و اگزیستانسیال دارد.
تنهایی درون فردی
تنهایی درون فردی نوعی از تنهایی که در آن اجزای مختلف وجود فرد از هم فاصله میگیرند است. زمانی که فرد خود را نشناخته و به جای استفاده از استقلال و اختیار خویش، اجبارها و بایدها و نبایدهای دیگران و جامعه را میپذیرد و یا در حالتی دیگر، واپسرانی عمدی خاطراتی عمدتا دردناک از ناخودآگاه است که فرد آن را از خودآگاه خویش، غیرقابل دسترسی میسازد. این نوع تنهایی میتواند باعث رواننژندی هایی همچون اختلال هویت تجزیهای شود.
تنهایی بین فردی
نوع دوم تنهایی شناخته ترین و ملموس ترین حالت تنهایی است. حس ناخوشایند جداافتادگی و بیکسی که به معنای دور افتادن از دیگران است.
این نوع تنهایی، شایع ترین حس در زندگی روزمره است که بسته به موقعیت های مختلف، در افراد به شیوه های متفاوت تجربه میشود؛ مانند حسی که هنگام قرار گرفتن در جمعی ناآشنا، تجربه میکنیم همان حسی که شاید اکثریت مردم، تنهایی را صرفا به این نوع بشناسند.
احتمالا در یکی از نوشته های “آرتور شوپنهاور” که اظهار میدارد:
” انسان اگر شعوری در حد کمال داشته باشد تنهایی را برمیگزیند زیرا آدمی هرچه در درون خود بیشتر مایه داشته باشد از بیرون کمتر طلب میکند و دیگران هم کمتر میتوانند چیزی به آن عرضه کنند.”
مقصود از تنهایی، تنهایی بین فردی بوده که از نظر وی، کمال در تنها بودن و انتخاب تنهایی است.
هنگامی که برخی از افراد، از دوست داشتن تنهایی و ترجیح آن سخن میگویند؛ اغلب منظور این نوع از تنهایی است. همین نوع از تنهایی است که در افراد برون گرا و درون گرا؛ تمایلات متفاوتی به آن وجود دارد. برونگراها از این نوع تنهایی بیزارند و سعی در دوری کردن و اجتناب از آن دارند. در حالی که معمولا درونگراها ترجیح به انتخاب این نوع تنهایی داشته و حتی از آن لذت میبرند.
تنهایی اگزیستانسیال
سومین نوع و ناشناخته ترین نوع تنهایی، نوع از تنهایی است که در سطح زندگی روزمره، قابل لمس نمیباشد؛ همان نوعی از تنهایی که زمانی درک میشود، که ما میپذیریم که تنها هستیم و از دیگران و از دنیا در طی ماجراجویی زندگی جدا هستیم.
این سطح از تنهایی، هنگامی درک میشود که در زندگی عمیق شده و از روزمرگی ها جدا میشویم؛ گرچه این نوع از تنهایی، همواره در لایه های زیرین زندگی وجود دارد و رفتار و عملکرد های ما را تحت تاثیر قرار میدهد؛ اما ادراک آن به تامل بیشتر و یا تلنگری در روند زندگی احتیاج دارد. تلنگری از نوع به استقلال رسیدن در زندگی، فردیت یافتن و حس مسئولیتی که به همراه آن تجربه میشود.بار سنگین انتخاب و آزادی و پذیرفتن مسئولیت رفتارهایمان ما را متوجه تنها بودن ما در این جهان میکند.
شاید بتوان این حس دلهره آور را با توصیفی بهتر منتقل کرد؛ مانند حسی که در اولین مواجهه با دنیای وسیع نجوم تجربه میکنیم؛ حس غریبی و ناچیز و تنها بودن در در جهانی که عمر ما، حتی برای شناختن یک هزارم آن، با وجود فاصله های فراوان سال های نوری کفایت نمیدهد!
درمانی برای تنهایی
برخی درمان این حس تنهایی اگزیستانسیال را، در برقراری هر نوع ارتباط (خواه با موجودی از جنس خود و خواه با موجودی الهی) میدانند. تنهایی اگزیستانسیال میتواند به وسیله برقراری رابطه های بین فردی بهبود یابد؛ اما هرگز نمیتواند بطور کامل برطرف گردد. ارتباط با خداوند و انجام مناسک مذهبی و برقراری این رابطه، انجام فعالیت های فراوان اجتماعی و غرق شدن در روابط با مردم و یا حتی عشق و تشکیل خانواده از انواع راه هایی هستند که تنهایی را از سطح زندگی روزمره دور نگه میدارند.
اما برای برقراری ارتباطی عمیق و واقعی، یالوم، مواجه شدن و رویارویی با تنهایی را، شرطی لازم و واجب میداند.
جمله ی معروف “هر گاه از تنهایی خود لذت بردی ازدواج کن” را به یاد آورید؛ این جمله بیانگر این اصل است که صرفا به دلیل ترس از تنهایی، وارد روابط نشویم، افرادی که به شکل مرضی از رابطه ای به رابطه ی دیگر پناه میبرند و با تنهایی و درد حاصل از آن مواجه نمیشوند، قادر نیستند روابطی عمیق را تجربه کنند.
از دیدگاه یالوم، بایستی این تنهایی اگزیستانسیال را پذیرفت، کاملا با آن مواجه شد و درد حاصل از آن را عمیقا لمس کرد؛ ما تنها به این دنیا قدم گذاشته ایم و تنها از این دنیا میرویم. آیا کسی را میشناسید که درد ضربه ی تولد را توانسته باشد با کسی تقسیم کند؟! آیا کسی وجود دارد که بتواند درد مرگ را با ما قسمت شود؟
حتی کسانی که جان خود را برای دیگری فدا میکنند نیز نمی توانند اندکی از درد مرگ شخصی که جان خود را برای آن فدا کرده اند، بکاهند. هر انسانی مجبور است که این درد را تحمل شود و پذیرش این تنهایی به رشد فردی و برقراری روابط عمیق، کمک میکند.
پس از پذیرش این تنهاییست که میتوانیم با دیدی گشوده متوجه دیگران و شرایط مشابهی که با ما دارند شویم. این تنهایی و و قطع ارتباط با دنیا، حس مشابهی است که همه ی ما افراد نوع بشر، آن را تجربه میکنیم و اشتراک این حس است که ما را با جهان متصل میسازد.
بعد از این تجربه انفصال است که روابط ما عمیق تر میشود؛ با این نگاه جدید که کسی در تنهایی ما شریک نشده و این درد قابل تقسیم نیست؛ اما اما ما همه ناچاریم که این تجربه را تحمل کنیم و نسبت به یکدیگر با درک و همدلی بیشتر، رفتار کنیم.
مبحث تنهایی را با این سخن به پایان میرسانیم که درمان تنهایی اگزیستانسیال، در حقیقت میتواند درمانی برای هر سه نوع تنهایی باشد. مواجه شدن با تنهایی و در آغوش کشیدن آن، گامی در جهت شناخت خود و درمان تنهایی درون فردی، برقراری صحیح رابطه و درمان تنهایی های بین فردی و درک تشابه این تجربه تنهایی اگزیستانسیال، در نوع بشریت است.
وقتی انسان آموخت که چگونه با رنج هایش تنها بماند؟ چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود؟ آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.
“آلبر کامو”
منابع:
_ یالوم، اروین؛ روان درمانی اگزیستانسیال؛ مترجم: سپیده حبیب، تهران: نشرنی، ۱۳۹۱
_Stephen A. Diamond (2014). Let’s talk about loneliness: Psychology Today site.
_Michael, Friedman (2016). Moby and Existentialism: It’s all in family: Psychology Today site.