تلفنهای هوشمند اعتیاد به اینترنت را افزایش میدهند.
حضور افراطی در فضای مجازی، هوش هیجانی را کاهش میدهد.
فضای مجازی جای ارتباطات انسانی را میگیرد.
تنها چند لحظه به این که چقدر امثال این پیامدهای منفی تلفنهای هوشمند را در سالهای اخیر از رسانهها خوانده ایم و شنیدهایم، بیندیشید. آیا نسل بعدی تحت تاثیر تمام این پیامدهای منفی تلفنهای هوشمند، ضعیف تر و بیمارتر از نسلی که تلفنهای هوشمند نداشتند خواهد بود؟ در این مقاله میخواهیم شواهد علمی این هشدارها را بررسی کنیم. با روان حامی و یک نوشیدنی گرم و دلچسب همراه ما باشید تا ببینید آیا تبلتها و تلفنهای هوشمند تنها و تماما” ضرر هستند و یا اینکه…
در مقالهای که به تازگی توسط روان شناسی به نام جین توانج منتشر شده است، میخوانیم که: پیشرفت همزمان تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی، باعث ایجاد زمین لرزهای با قدرتی بسیارشدید شده است که نمیتوان نظیر آن را در تاریخ یافت. بدون اغراق میتوان نسل جدید را لبه پرتگاه بزرگترین بحران سلامت روان که دهههاست شبیه آن اتفاق نیفتاده در نظر گرفت. دلیل اصلی این پسرفت، تلفنهای آنهاست.
مسلم است که خواندن چنین پژوهشی لرزه بر اندام هرفردی که دراین قرن زندگی میکند میاندازد. و مطمئنا” میتوانید تصورکنید اولین واکنش پدرمادرها بعد از دیدن این شواهد پژوهشی چه خواهد بود: چقدر گفتم اینقدر با گوشیت کار نکن. یک چیزی میدونستم که میگفتم! همینو میخواستی بشنوی؟! خلاصه نتایج این پژوهش در تمام شبکههای اجتماعی دست به دست می شود و هربار که گوشی تلفن خود را در دست میگیریم، افکار ناامیدکننده به ذهنمان هجوم میآورند و مدام نوید بیمار شدنمان درآینده را به ما میدهند. مشکل این مقاله و توجه زیادی که رسانه ها روی آن و امثال این پژوهش متمرکز میکنند ۳ نکته است:
۱. اطلاعاتی که محقق برای ارایه انتخاب کرده، کاملا” گلچین شدهاند.
در واقع محقق تنها پژوهشهایی را مرور کرده که تاییدکننده فرضیه او بودهاند و تحقیقاتی را که نشان میدهد استفاده از تلفنهای هوشمند ارتباطی با پیامدهایی چون افسردگی یا احساس تنهایی ندارد را نادیده گرفته است.حتی در برخی تحقیقات، نقش مثبت این شبکههای اجتماعی در افزایش تاب آوری هم اثبات شده است.
۲. تمام شواهد و تحقیقاتی که محقق در پژوهش خود از آنها بهره برده، با هم همبستگی دارند.
یعنی محققان تنها ارتباط بین برخی متغیرها را بررسی کردهاند. (به عنوان مثال: استفاده از تلفن هوشمند و افسردگی). در چنین بررسیهایی، همیشه احتمال وجود سایر فرضیههای جانبی هم در نظر گرفته میشود: چنین ارتباطی به دلیل این است که تلفنهای هوشمند باعث افسردگی میشوند یا برعکس؛ یعنی علایم افسردگی، باعث استفاده بیشتر از تلفنهای هوشمند میشوند. یا حتی اینکه متغیر سومی وجود دارد ،مثل فعالیتهای فوق برنامه، که به طور همزمان باعث کاهش یا افزایش استفاده از تلفنها و شبکههای اجتماعی میشود.
اگر بخواهیم دقیقا” بدانیم که آیا استفاده از تلفنهای هوشمند باعث افسردگی میشود یا نه، باید گروههای بزرگی از نوجوانان را که تا حد زیادی با تمام متغیرهای ما همخوانی دارند، به مدت طولانی بررسی کنیم؛ به این صورت که گروهی روزانه ساعات طولانی با گوشیهای هوشمند کار کنند و گروهی اصلا” کار نکنند و سپس ببینیم آیا سطح افسردگی در گروه آزمایش نسبت به گروه دیگر افزایش مییابد یا خیر. اما در آن صورت نیاز به چیزی برای پر کردن زمان فراغت گروهی که از تلفن هوشمند استفاده نمی کنند داریم که از نظر مدت زمان استفاده، میزان درگیر کردن فرد و ارتباط اجتماعی در سطح تلفنهای هوشمند باشد.
جین توانج هوشمندانه این ضعف پژوهش را چندین بار ذکر کرده و صریحا” همبستگی طبیعی دادهها را متذکر شده است. با این وجود، در برخی قسمتها هم جملاتی اینچنین بیان کرده: “در نوجوانان کلاس هشتم که ساعات طولانی درگیر رسانههای اجتماعی هستند، خطر ابتلا به افسردگی ۲۷ درصد افزایش مییابد. “


۳. پژوهش او به طور واضح بافت اجتماعی و تفاوتهای فردی اشخاص را نادیده گرفته است؛ و به جای آن تنها به بیان میانگینها در این موارد بسنده کرده است.
شواهدی به دست آمده که نشان میدهد مانند دیگر سوالات مطرح در حوزه سلامت روان، روانشناسان میتوانند بر پایهی گسترهی وسیعی از متغیرهای شخصی افراد و بافت اجتماعی یا خانوادگی که فرد در آن است، به بررسی رفتار انسان، استفاده از فضای مجازی و رابطه آن با سلامت روانشناختی بپردازند. به عنوان مثال اینکه: شما چطوراز رسانهها استفاده میکنید، چه زمانی به کار میبریدشان و چه اتفاقات دیگری همزمان در زندگی شما در جریانند. مقاله ای توسط شبیلسکی و واینشتاین تمام این ملاحظات و عوامل را دقیقا لحاظ کرده و نتیجه گرفته که : “استفاده از تکنولوژیِ دیجیتال در حد اعتدال، ذاتا” آسیبزا نیست و در عصر ارتباطات، مزایایی هم دارد. “
این سوگیری توانج آنجایی بیشتر ازهمه خودنمایی میکند که پژوهشی را بررسی کرده اما کمی جلوتر، آن را با توجیه نامرتبط بودن با فرضیهاش کنار میگذارد.بدین صورت که شواهد متناقضی با فرضیه “نسل نابود شده” که در تیتر او به چشم میخورد را در لابلای نوشتههایش میبینیم. در مقدمه پژوهش، او خاطرنشان میکند که نسل جدید به طور آشکاری دارای نرخ پایینتری از مصرف الکل، بارداری نوجوانان، رابطه جنسی محافظت نشده، سیگارکشیدن و تصادفات رانندگی نسبت به نسل قبل است. آیا اینها که گفته شد شباهتی به نسلی نابود شده دارد؟!
به علاوه، شواهد نشان میدهد که گوشیهای هوشمند و رسانههای اجتماعی، همان طور که ضرر دارند، مزیتهایی هم دارند. اینکه به طور منظم و روزانه با همسن و سالان خود در ارتباط باشیم، اثرات سازندهای هم دارد. کلایو تامپسون کتابی در اینباره نوشته که شواهدی ازین دست را بررسی کرده و نشان میدهد تکنولوژی باعث افزایش هوش ما، بازده ما و آگاهی ما از محیط پیرامون و دنیای اطرافیانمان میشود. کریستله لاوالی، تحلیلگرمحتوا در بیمارستان کودکان بوستون در مصاحبهای دربارهی اثرات سودمند رسانههای اجتماعی روی رشد نوجوانان سخن گفت. به عنوان مثال، نوجوانان می توانند همسن وسالانشان را که مانند آنها به حرکات اجتماعی مشابهی علاقه دارند، بیابند. با نوجوانانی از سراسر دنیا راجع به علایقی مثل موسیقی و مد رابطه برقرارکنند. و احساس تعلق نسبت به یک شبکهی اجتماعی داشته باشند که با مفاهیم مختلفی پر شده.
بله، ما باید تعادل را در همهچیز ،که گذراندن زمان در رسانههای اجتماعی هم شامل آن میشود، رعایت کنیم و آن را به کودکانمان هم آموزش دهیم. بله، ما باید تحقیقات دقیقی در خصوص اثرات قرارگرفتن در برابر صفحات مجازی روی رشد مغز انجام دهیم و هر نتیجه ای که حاصل شد با آغوش باز پذیرا باشیم. بله، ما باید نگران افسردگی نوجوانان باشیم و دلایلش را جستجو کنیم. بله، ما باید هراز گاهی تلفن هایمان را زمین گذاشته و در دامن طبیعت و دل جنگلها قدمی بزنیم. اما گمان من این است که کودکان این نسل حال خوبی خواهند داشت و نسل نابودشده نخواهند بود.
منبع: psychologytoday.com، پربازدیدترین سایت روانشناسی دنیا
No, Smartphones are Not Destroying a Generation
بیشتر بدانیم:
چرا نمیتوانیم بدون گوشی موبایل خود سر کنیم؟ (چگونه دلبستهی تلفن همراه خود میشویم؟)