درمان مراجع محوری
خاستگاههای درمان مراجع محوری
یکی از مهمترین نظریههای مشاوره و رواندرمانی نظریه مراجع محوری (درمان فردمدار) کارل راجرز است. سهم و نقش راجرز را وقتی میتوانیم به طور كامل بفهمیم كه دنیای شخصیت ـ درمان اواخر دهه ۱۹۳۰ را تجسم كنیم. در آن دوران، نظریه روانكاوی و درمان روانكاوانه نیروی مسلط و برتر بود. نظریههای روانشناسانی همچون گوردون آلپورت و كورت لوین تا حدودی مورد توجه قرار گرفته بودند ولی توجه واقعی به نظریههایی معطوف بود كه پیوند و ارتباط نزدیكی با درمان داشتند ـ یعنی روانكاوی و برخی مشتقات نزدیك به آن.
راجرز مثل اكثر درمانگران آن زمان به شدت تحت تأثیر افكار روانكاوانه بود. وی پس از اخذ مدرك دكترای خود از دانشگاه كلمبیا، كار در درمانگاه راهنمایی كودكان روچستر را شروع كرد. در آنجا با اراده درمانی اتو رنک و رابطه درمانی جسی تافت آشنا شد. رنک معتقد بود بیماران باید فرصت پیدا كنند اراده خود را اعمال كنند و بر درمانگر مسلط شوند. تافت هم كه مددكار اجتماعی بود. مفاهیم و عقاید رنگ را به امریكا آورد و بر رابطه درمانگر و بیمار تأكید ورزید. به نظر تافت این رابطه مهمتر از هر تبیین عقلی دیگری در مورد مشكلات بیماران بود. در نتیجه به نظر او باید در درمان خیلی سهلگیری میشد.
دنیای پدیدار شناختی
درمان مراجع محوری ارتباطی با نظریه پدیدارشناسی داشت. در پدیدارشناسی گفته میشود رفتار به طور كامل توسط میدان پدیداری شخص تعیین میشود. میدان پدیداری هم عبارت است از تمامی چیزهایی كه یك نفر در هر لحظه تجربه میكند. پس برای فهمیدن رفتار انسانها باید میدان پدیداری آنها را بشناسیم یعنی باید بفهمیم دنیا را چطور میبینند.
یك مفهوم بسیار مهم در نظریه پدیدارشناسی، مفهوم خودِ پدیداری است ـ یعنی آن بخش از میدان پدیداری كه شخص آن را به صورت «من فاعلی» تجربه میكند. در ضمن، نظریه پدیدارشناسی میگوید تمایل اصلی انسان عبارت است از حفظ و ارتقای خود پدیداری. پس به تعبیری، عزتنفس، بنیان رفتار است.
ناسازگاریها معلول تهدیدشدن خودپدیداری هستند. اصولا هر كسی وقتی تهدید میشود كه خود پدیداریاش را در خطر ببیند. اشخاص واقعاً سازگار كسانی هستند كه بتوانند هر نوع تجربهای را در میدان پدیداری خود جای بدهند نه فقط تجربههایی را كه با خودپنداره آنان همخوانی فوری دارند.
گزارههای نظری
به نظر راجرز، انسانها در دنیایی از تجربه با محوریت خودشان بسر میبرند. در نتیجه، خود شخص بهترین منبع اطلاعاتی در مورد خودش است. این دیدگاهها باعث شد، طرفداران درمان مراجع محوری اتكای زیادی به خودسنجیها كنند و اطلاعات حاصل از آزمونها یا مشاهدات را منبع اصلی اطلاعات در نظر نگیرند. چون مردم همانگونه واكنش نشان دهند كه میدان ادراكی را تجربه و درك میكنند، واقعیت همان میدان اداركی آنان است. بنابراین، برای پیشبینی رفتار، فقط شناخت دقیق محركها كافی نیست. متخصص بالینی باید اطلاعاتی نیز در مورد آگاهی فرد از این محركها داشته باشد. طرفداران این جنبش، دنیای تجارب درونی افراد را آنگونه كه خودشان گزارش میدهند، بر روانشناسی عینیت ارجح می دانند.
انسان اصولاً به حفظ و افزایش تجربه كردن خویش یا خودشكوفایی گرایش دارد. نیرویی كه درمانگر در تماسهای درمانی خویش با مراجعانش به شدت روی آن اتكا دارد. اما این حركت رو به جلو وقتی صورت میگیرد كه شخص مورد نظر درك واضحی از انتخابهای زندگی داشته و مظاهر و نمادهای آنها را به خوبی شناخته باشد.
رفتار اصولاً یك رشته تلاشهای هدفمند است كه ارگانیسم برای ارضای نیازهای حس شدهاش انجام میدهد. تمام نیازها در نهایت معلول تمایل به ارتقای خودپدیداری هستند.
یكی از مفاهیم مهم در این دیدگاه، مفهوم خود یا آگاهی داشتن از بودن و كاركردهای خویش است. ساختار خود محصول تعامل فرد با محیط است خصوصاً ارزیابیهای دیگران از او. خود الگوی سازمان یافته، سیال و در عین حال منسجم اداركهای ما از خصوصیات و روابط من فاعلی (I) یا من مفعولی (Me) و ارزشهایی است كه برای آنها قایل هستیم. فرد در زندگی خویش تجربههای گوناگونی دارد. به دنبال هر تجربه سه امكان پیش میآید:
(۱) نمادسازی برای آن تجربه و یافتن رابطهای بین آن تجربه و خود؛
(۲) نادیده گرفتن آن تجربه به دلیل درك نكردن رابطهاش با خود؛ یا
(۳) تحریف تجربه به دلیل ناهمخوانی آن با ساختار خود.
در برخی شرایط خاص، تجارب ناهمساز با خود مورد بررسی قرار میگیرند و ادارك میشوند و ساختار خود برای جذب آنها تغییر میكند. شرایط اصلی، عدم وجود هر گونه تهدید برای خود است فلسفه مطرح شدن گرم بودن، پذیرش، سهلگیری و عدم قضاوت به عنوان شروط اصلی درمان مراجع محور نیز همین بوده است.
نظریه درمان مراجع محوری
همانطور كه راجرز (۱۹۵۹) میگوید «رواندرمانی عبارت است از آزاد كردن یك ظرفیت از پیش موجود در یك فرد بالقوه قابل، نه دستكاری تخصصی یك شخصیت كمابیش منفعل». فرض بر این است كه درمان مراجع محور، این ظرفیت را آزاد میكند و باعث میشود گرایشهای خودشكوفا كننده مراجعان بر عوامل درونی شده قبلی فایق آیند؛ عواملی كه اجازه نمیدهند فرد، ارزشمندی خودش را بپذیرد. سه خصوصیت درمانگر كه این جریان را تسهیل میكنند عبارتند از
(۱) فهم دقیق و همدلانه؛
(۲) توجه مثبت نامشروط و
(۳) خلوص و همخوانی.
همدلی. همدلی یعنی این كه به بیمار این حس را منتقل كنیم كه او را فهمیدهایم. درمانگر همدل نسبت به نیازها، احساسات و شرایط مراجعان حساس است. درمانگر همدل در مراجعانش این احساس را ایجاد میكند كه آنان را میفهمد و نیازها و گرفتاریهای آنان را درك میكند. این نگرش بیش از هر كلمه یا هشداری به مراجعان قوت قلب میدهد. همدلی قابل بیان نیست بلكه انتقال یافتنی است.
توجه مثبت نامشروط. توجه مثبت نامشروط چیزی نیست جز احترام گذاشتن به مراجع به عنوان یك انسان. درمانگر باید تمام باورها وعقاید قبلی خودش را كنار بگذارد و مراقب مراجعش باشد، او را بپذیرد و مهمتر از همه این ذهنیت را به او منتقل كند كه اینجا كسی است كه یقین دارد او قدرت رسیدن به ظرفیتهای درونش را دارد. این خصوصیات همراه با عدم ارزیابی و قضاوت در مورد مراجع، جوی ایجاد میكند كه مراجع دفاعهای ناتوانكنندهاش را كنار بگذارد و بدون هیچگونه احساس تهدیدی، به عنوان یك شخص به سوی كمال حركت كند.
همخوانی. درمانگران همخوان رفتارها، احساسات یا نگرشهایی را كه مراجعان در آنها ایجاد میكنند، بروز میدهند. درمانگر همخوان وقتی عصبانی است نمیخندد. اگر مراجع حرف ناخوشایندی میزند وانمود نمیكند ناراحت نشده است.
نگرش در مقابل فن. اساس درمان مراجع محوری از بسیاری جهات، در ارزشها و نگرشهای درمانگر در خصوص مردم نهفته است تا در روشهای مورد استفاده. تا جایی كه گفته میشود درمان مراجع محور یك حالت ذهنی است نه مجموعهای از فنون. درمانگر مراجع محور با كنار گذاشتن روشهایی كه به مراجعان القا میكنند. وی متخصصی است كه قصد تشخیص بیماری وی و ارایه توصیههایی برای تسكین او را دارند، سعی میكند بیرهنمود باشد.
در حقیقت، درمانگران مراجع محور، این «تجویزها» را غیرضروری میدانند چون معتقدند آزاد كردن تواناییها یا ظرفیتهای مراجعان، مشكلاتشان را رفع خواهد كرد.
پیروان راجرز به آگاهی از تجربه فعلی بیش از آگاهی از گذشته بها میدهند. آنها به جای تفسیرهای صریح روانكاوانه با سكوت، گوش دادن و دلنگرانی خویش زمینهای فراهم میآورند تا مراجعان نیروی درونی و تجربههای شخصی معتبرشان را بیابند.
بین درمان مراجع محوری و رویكردهای رفتاری هم تفاوتهای بارزی وجود دارد. پیروان راجرز اهمیت فوقالعادهای برای تجربههای درونی به عنوان دادهها قایلند و تجربههایی را كه در آنها اثری از این دادههای بنیادی مربوط به انسانیت نیست، نادیده میگیرند. رویكردهای رفتاری گاهی برای ایجاد تغییر به دستكاری و كنترل محیط روی میآورند ولی درمان مراجع محور بر تغییری كه از درون نشأت بگیرد یعنی آزاد شدن ظرفیت درونی تكیه میورزد.
فرایند درمان مراجع محوری
آنچه در این نوع درمان «روی نمیدهد» عبارت است از اطلاعات دادن یا توصیه كردن، قوت قلب دادن یا قانع كردن، سوال كردن، تفسیر كردن و انتقاد كردن. شاید مهمترین كارهایی كه درمانگر در درمان مراجع محوری انجام میدهد شناسایی و روشن كردن احساسات متداعی با اظهارنظرهای مراجعانش باشد.
در این نوع درمان معمولاً از قوت قلب دادن یا تفسیر استفاده نمیشود. فرض بر این است كه شناسایی احساسات و پذیرش همزمان آن به خودی خود قوت قلب میدهد. لحن صدای درمانگر، نوع كلماتی كه به كار میبرد، حالت چهرهاش و طرز رفتار وی نیز قوت قلب میدهد. به طور كلی مسوولیت پیشرفت درمان بر دوش مراجع است تا درمانگر. تفسیر یعنی اظهار این نكته كه چرا مراجعان چنین رفتارهایی داشتهاند. تفسیر تلویحا به این معناست كه درمانگر مسوولیت پیشرفت درمان را بر عهده دارد و منتظر نمیماند مراجعان، خودشان دلایل و علل را بیابند.
پذیرش بیشتر یك نگرش نافذ است تا یك فن. درمانگر باور دارد كه مراجع میتواند راه حل قابل قبولی برای مشكلات زندگیاش بیابد. پذیرش شرایطی فراهم میآورد تا ظرفیت كمال و خودشكوفایی مراجع بالفعل شود.
جلسات درمان مراجع محور معمولاً هفتهای یكبار برگزار میشوند. علاقهای به افزایش جلسات، برگزاری جلسات اضافی و تماسهای تلفنی نشان داده نمیشود چون وابستگی میآورد و وابستگی، احساس كمال را خفه میكند.
راجرز زنجیره كلی یا فرایند درمان را در قالب هفت مرحله بیان كرده است. در اینجا فشردهای از این هفت مرحله را بیان میكنیم.
مرحله اول: بیمیلی نسبت به افشا كردن خود؛ نشناختن احساسات خود؛ داشتن سازههای خشك و انعطافناپذیر؛ خطرناك تلقی كردن روابط صمیمی و نزدیك.
مرحله دوم: مراجع گاهی احساساتش را توصیف میكند ولی هنوز با تجربههای شخصی خودش فاصله دارد؛ هنوز امور را به شدت بیرونی میكند ولی تا حدودی میفهمد كه مشكلات و تعارضاتی در بین است.
مرحله سوم: نامقبول توصیف كردن احساسات گذشت؛ جریان آزادتر بیان خود؛ زیر سوال بردن اعتبار سازههای خود؛ شناسایی مقدماتی این نكته كه مشكلات درونی هستند نه بیرونی.
مرحله چهارم: توصیف آزادانه احساسات شخصی به عنوان احساسات خود؛ شناسایی تیره و تار این نكته كه احساسات انكار شده قدیمی را هم اكنون میتوان بررسی كرد؛ شل شدن سازههای شخصی؛ ابراز مسوولیتپذیری در قبال خود؛ جرأت به خرج دادن جهت برقراری رابطه احساس با دیگران.
مرحله پنجم: ابراز آزادانه احساسات و پذیرفتن آنها؛ وقوف كامل بر احساسات انكار شده و ترسناك گذشته؛ پی بردن به تعارض عقل و هیجان؛ مسوولیتپذیری در قبال مشكلات خود؛ تمایل به پذیرفتن آنچه هست.
مرحله ششم: پذیرفتن احساسات بدون نیاز به انكار كردن آنها؛ حس كردن آرامش بخش و صریح تجربهها؛ تمایل به پذیرفتن خطر رابطه برقرار كردن با دیگران؛ اعتماد به پذیرش دیگران.
مرحله هفتم: تجربه كردن راحت خود؛ تجربه كردن احساسات جدید؛ كم شدن ناهمخوانی؛ وارسی كردن اعتبار تجربهها.
تشخیص در درمان مراجع محوری
به طور كلی در درمان مراجع محوری بر تشخیص یا سنجش تأكید نمیشود. اكثر پیروان راجرز معتقدند سنجش رسمی نه تنها غیرضروری بلكه مخرب است. به نظر آنها سنجش، روانشناس را در موضوع اقتدار و برتری قرار میدهد و این قضیه به ایجاد حس خودمختاری و خودشكوفایی در مراجع لطمه میزند.
نكته مهم در درمان مراجع محوری احساسات است، صرف نظر از این كه معلول شرایط نابسامان خانه بودهاند یا نبودهاند. درمانگر بدون رد كردن یا تأیید كردن احساسات مراجعان، فقط آنها را میپذیرد؛ فقط آنها را میفهمد. این فهمیدن و توضیحات روشن كننده گاهگاه وی،شرایطی برای مراجع فراهم میآورد تا خودش و آنچه را برای تغییر دادن شرایط از دستش بر میآید، با دقت بررسی كند. درمانگر فقط احساسات مراجع را نمیپذیرد. او با بیان و استنباط به مراجع نشان میدهد كه چه احساسی داشته است.
سایر كاربردهای درمان مراجع محوری
درمان مراجع محوری در چارچوب مشاوره پدید آمد و هنوز كاربرد اصلی آن در این حوزه است.
وقتی درمان مراجع محوری در مورد مسایلی غیر از مسایل درمانی به كار میرود از اصطلاح رویكرد شخص محوری استفاده میشود.
گروههای كوچك، گروههای رویارویی و گروههای كمال شخصی، همگی بر مبنای مراجع محوری تشكیل میشوند.
پاورپوینت نظریه راجرز