مادری یا کار؟
هورنای به عنوان اولین فیمینیست، نگرانی خود را در مورد تعارضهای روانشناختی در تعریف نقشهای زنان ابراز نمود و آرمان سنتی مادری را با دیدگاه جدیدتر مقایسه کرد. در طرح سنتی، که خیلی از مردان آن را تایید میکردند، نقش زن، عشق ورزیدن، تحسین کردن و خدمت کردن به شوهرش بود. هویت او بازتابی از هویت شوهرش بود. هورنای اظهار داشت که زنان، مانند خود او، با پرورش دادن تواناییها و دنبال کردن مشاغل، جویای هویت خودشان هستند. این نقشهای سنتی و نوین، تعارضهایی را ایجاد میکند که برخی زنان تا به امروز در حل کردن آن مشکل داشتهاند. یک فیمینیست با بهرهگیری از کار هرونای، در اوج جنبش زنان نوشت:
زنان امروزی بین دلپذیر کردن خود برای مردان و دنبال کردن اهدافشان، گیر کردهاند. این هدفهای متضاد، رفتارهای متناقضی را ایجاد میکنند: اغوا گیری در برابر پرخاشگری، تمکین در برابر جاهطلبی. زنان امروزی بین عشق و کار گیر کردهاند و در نتیجه، در هر دو ناخشنودند.
برای زنان قرن بیست و یکم، ترکیب کردن زندگی زناشویی، مادری و کار هنوز هم مانند خود هورنای در دهه ۱۹۳۰، مشکل آفرین است. تصمیم او برای پرورش دادن مهارت ها و تمرکز کردن روی کار، خشنودی زیادی را به بار آورد، ولی در سرتاسر زندگی همچنان جویای امنیت و محبت بود.
تاثیرات فرهنگ بر روانشناسی زنانه
هورنای از تاثیر نیروهای اجتماعی و فرهنگی بر رشد شخصیت آگاه بود. او همچنین میدانست که گروههای فرهنگی و اجتماعی مختلف، نقشهای زنان را به صورت متفاوتی در نظر میگیرند. بنابراین، روانشناسیهای زنانه متفاوتی میتوانند وجود داشته باشند. «زنان آمریکایی با زنان آلمانی تفاوت دارند؛ هر دو با برخی زنان سرخپوست تفاوت دارند. زنی که از جامعه نیویورک است با زن کشاورز ایالت آیداهو تفاوت دارد… شرایط فرهنگی خاص، ویژگیهای متفاوتی را در زنان و مردان به وجود میآورد»
نمونهای از نیروی فرهنگ در شکل دادن به زندگی و انتظارات زنان را میتوان در جامعه سنتی چین یافت. از هزاره اول قبل از میلاد، زنان فروتر از مردان انگشاته میشدند. جامعه تحت سلطه این عقیده بود که دنیا از دو عنصر متضاد، ولی تاثیرگذار بر هم، یین و یانگ، تشکیل شده است. یانگ بیانگر عنصر مردانه است و هر چیز حیاتی، مثبت، قوی و فعال را در بر دارد. یین بیانگر عنصر زنانه است و هر چیز تیره، ضعیف و منفعل را شامل میشود. با گذشت زمان، این عناصر، سلسله مراتبی را تشکیل داند که در آن، مردان برتر و زنان حقیرتر محسوب شدند.
آموزه کنفوسیوس
این عقیده بخشی از آموزه فیلسوف چینی کنفوسیوس شد که آموزههای او به مدت چند قرن، ایدئولوژی حاکم بر چین بودند. برای زنان مقررات رفتاری خشن و خشکی وضع شده بود؛ از آنها انتظار میرفت که سلطه پذیر، مطیع، مودب، پاکدامن و فداکار باشند. واژه چینی برای زن به معنی دقیق کلمه «آدم درونی» بود، بدین معنی که جایگاه او به چهارچوب خانه محدود میشد.
زن چینی قابل احترام نباید در انظار ظاهر، یا صدای او شنیده میشد. از او انتظار میرفت که هیچگاه از سلطه مرد رها نباشد، طوری که وظیفه داشت در خانه از پدر، در زندگی زناشویی از شوهر، و وقتی بیوه میشد، از پسر بزرگش اطاعت کند… به مردان توصیه میشد که به زنان گوش نکنند مبادا که فاجعهای به بار آید. اعمال خودرایی و جاهطلبی در مردان، دلاورانه و در زنان خیلی بد و تباه کننده محسوب میشد.
اگر این نگرش را با برداشتهای پذیرفته شده از جایگاه زن در جامعه امروزی آمریکا و جامعه چین که به سرعت در حال تحول است مقایسه کنیم، به راحتی میتوانیم موضع هورنای را بپذیریم که روان زن تحت تاثیر نیروهای فرهنگی قرار دارد و حتا به وسیله آن تعیین میشود.
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: نظریههای شخصیت شولتز


